منظورم از مقالهی مشترک مقالهای است که بیش از یک نویسنده دارد و برای انتشار به نشریهای پژوهشی فرستاده شده است (یا قرار است فرستاده شود). بحثِ من در اینجا محدود است به مقالههای ریاضیای که، در زمانِ ارسالِ مقاله به نشریه، یکی از نویسندگانِ مقاله استادِ راهنمای یکی دیگر از نویسندگاناش است.
محدودبودنِ موضوعِ بحثام به ریاضیات دو دلیل دارد. اول آشناییِ اجمالیام با ریاضیات و با جامعهی ریاضیِ ایران است. دوم اینکه به نظر میرسد که بینِ ریاضیات و سایر علوم در موردِ کارِِ تحقیقاتیِ مشترک تفاوتی هست. به نظر میرسد که در موردِ پروژههای منتج به مقالههای معمولیِ پژوهشی در مثلاً علومِ شناختی، نوعاً به نحوی طبیعی میتوان زیرپروژههایی تعریف کرد و نتایج را ترکیب کرد و مقالهای نوشت به نحوی که سهمِ پدیدآورندگانْ کمابیش مشخص باشد. اما تصورِ من این است که در بسیاری از شاخههای ریاضیات این کار چندان طبیعی و رایج نیست. شاهدی بر این شهودِ من این است که به نظر میرسد نسبتِ مقالههای مشترک به کلّ مقالهها در ریاضیات کمتر از علومِ دیگر باشد. بهعلاوه، به نظر میرسد که متوسطِ تعدادِ نویسندههای مقالههای مشترکِ ریاضیْ کمتر از متوسطِ تعدادِ نویسندههای مقالههای مشترکِ سایرِ علوم باشد. (مقالههای ریاضیِ با بیش از دو نویسنده چندان زیاد نیستند؛ مقالهی ریاضیِ با بیش از سه نویسنده نادر است.) یک ملاحظهی مربوطِ دیگر این است که، بر خلافِ بسیاری از علومِ دیگر، در ریاضیات تقریباً همیشه نامِ نویسندگانِ مقاله با ترتیبِ الفبایی میآید—این احتمالاً نشان میدهد که پیشفرضِ جامعهی جهانیِ ریاضی این است که سهمِ نویسندگان در پژوهشی که منجر به تولیدِ مقالهی مشترک شده یا برابر است یا قابلِ تشخیص نیست.
موضوعِ بحثام مقالهی ریاضیِ مشترکِ دانشجو و استادِ راهنما است. خودِ شأنِ مقاله در نظامِ فعلیِ دانشگاهیِ ایران جای بحثِ زیاد دارد. با این حال، در اینجا به اصلِ موضوعِ مقالهنویسی نمیپردازم، گرچه آگاه هستم که اهمیتِ انتشارِ مقاله مسلماً بر موضوعِ بحثام تأثیر دارد. غیر از این، بعضی از استدلالهایم بر ضدِ مقالهی مشترکِ استاد و دانشجو در مورد بقیهی مقالههای مشترک هم قابلِ بیان است؛ اما موضوع را محدود میکنم.
در بینِ اعضای جامعهی ریاضیِ ایران انتشارِ مقالهی مشترکِ دانشجو و استادِ راهنما بسیار رایج است. خبرنامهی انجمن ریاضیِ ایران در فاصلهی بهارِ ۱۳۸۵ تا زمستانِ ۱۳۸۷ از فارغالتحصیل شدنِ ۳۱ نفر در دورهی دکتریِ ریاضیاتِ دانشگاههای ایران گزارش کرده است. (خبرنامه در موردِ دو نفرِ دیگر هم که بخشِ بزرگی از دورهی دکتریشان در ایران نبوده گزارش داده است؛ این دو نفر را لحاظ نکردهام.) این ۳۱ نفر در زمانِ ارسالِ خبرِ فارغالتحصیلیشان مجموعاً ۱۲۶ مقاله منتشر کردهاند یا برای انتشارشان پذیرش گرفتهاند. [۱] هر یک از این ۳۱ نفر دستکم یک مقالهی مشترک با استاد یا استادانِ راهنمایش دارد. از این ۱۲۶ مقاله، ۱۱۳تایش مشترک است.این موضوع اشکالی دارد؟ از تعدادی از دوستانام که در پانزده سالِ اخیر از دانشگاههای مشهوری در اروپا و ایالاتِ متحده و برزیل فارغالتحصیل شدهاند چیزهایی پرسیدم، که تا زمانِنوشتنِ این گزارش ۱۶ نفر جواب دادهاند—نتیجه: هیچ کدام از این ریاضیدانان در زمانِ دانشجوییشان مقالهی مشترکی با استاد راهنمایشان برای انتشار نفرستادهاند. شاید ریاضیات و اخلاقِ علمیِ ایران در بالاترین سطحِ جهانی باشد و لازم نباشد که نگرانِ همسویی با روالِ دانشگاهیِ جاهای دیگر باشیم؛ اما شاید هم از یـِیل و پرینستن و آکسفرد و ایمپا هم بشود چیزهایی یاد گرفت.[۲]
به هر حال، غیر از مقایسه با دانشگاههای خوبِ خارجی، من بر ضدِ مقالهی مشترکِ دانشجو و استادِ راهنما دو دلیل دارم. این دلیلها مناقشهانگیزند و مقدماتشان محلِ نزاع است؛ اما تصور میکنم که جهتِ درستی را نشان میدهند. نظرم را—بی هیچ قصدِ تحقیر و توهین و تهمت—به شکلِ نسبتاً شدیدی بیان میکنم تا نظرهای مخالفام بیشتر برای شرکت در بحث تحریک شوند. (هدفِ اصلیام هم سعی در اصلاحِ نظامِ پدرسالارانهی دانشگاهیِ ایران است.) از اخبار ممنونام که این مقاله را برای طرحِ موضوع و بازشدنِ بحث منتشر میکند. [*]
فرض کنید من استادِ نقاشیام. کسی را به شاگردی میپذیرم، و قرار است که در دورهی چندسالهای او را به چنان پختگیای برسانم که نه فقط بر تکنیکهای موجود مسلط باشد بلکه آمادهی نوآوری هم بشود. محکِ سنـّتیِ رسیدن به این مرحله از پختگی این است که در پایانِ کار تابلویی عرضه کند. مدتی مطالعه میکنیم. ایدهای به او میدهم. به شاگردم کمک میکنم. اگر جایی به مشکلی برخورْد راهنماییاش میکنم. کار اگر پیش نرفت، هر جا لازم بود حتی شخصاً آستین بالا میزنم و قلممو به دست میگیرم. (به شاگردانِ نهچندان درخشانام باید بیشتر از شاگردانِ مستعدترم کمک کنم.) کار سخت است، اما من هم مسؤولیتی پذیرفتهام. اعتبارِ هنریام هم تا حدی وابسته به کیفیتِ کارِ نهاییِ شاگردم است. سه سال و نیم کار میکنیم، و تابلو آماده میشود. شاگردم آماده است که گوشهی پایینِ سمتِ راستِ تابلو را امضا کند. اما... صبر کنید: میگویم که باید امضای من هم پای کار باشد! درست است که در هر نمایشگاهی که تابلو را نشان دهند شاگردِ سابقام در برگهی کنارِ تابلو خواهد نوشت که این اثرش حاصلِ تلمذش نزدِ من است؛ اما نظرِ من این است که این کافی نیست. میگویم که خودِ این تابلو هم باید چونان اثرِ مشترکِ ما عرضه شود، چرا که من در آفریدناش (از طرحِ اولیه تا کمک در اجرا) سهمِ زیادی داشتهام.به فرض که حوصله کرده باشید و تا اینجای نوشته آمده باشید، بعید میدانم قبول نداشته باشید که کارِ منِ استادِ نقاشی دستکم کارِ بسیار نازیبایی است. شأنِ استاد بالاتر از این است که خودش را در حاصلِ کارِ شاگردش سهیم کند. و اگر برای پروراندنِ این نقاش مزد هم گرفته باشم—و مزدِ کمی هم نه—آنگاه شاید حتی بهتر باشد صفتی شدیدتر از "نازیبا" بهکار ببریم. لابد معلوم است که این قصه تمثیلِ چیست:[۳]
یک: وظیفهی استادِ راهنما.
احتمالاً همه قبول داریم که در فرآیندِ پژوهشِ دورهی دکتریِ ریاضی، وظیفهی استادِ راهنما است که در انتخابِ مسألهی مناسب و در تلاش برای حلِ این مسأله به دانشجو کمک کند. استاد باید مسألهای انتخاب کند که، با معیارهای داخلیِ شاخهی ریاضیِ مربوط، مهم باشد؛ و مسأله باید طوری باشد که دانشجو در زمانِ معقولی بتواند به اندازهی معقولی در حلاش پیشرفت کند.
کارِ استاد فقط این نیست که تلاشهای دانشجو برای حلِ مسألهی رسالهاش را بررسی کند. استاد باید در مواقعِ مناسب رهیافتهای جدیدی پیشنهاد کند و ربطِ احتمالیِ مسائلِ دیگر را به دانشجو تذکر دهد و، اگر برای پیشرفتنِ کار لازم باشد، ایدههای جدیدی برای دانشجو مطرح کند. دانشجو از جمله باید اصولِ مقالهنویسی را هم یاد بگیرد. کمک در همهی این موارد به نظرِ من جزوِ وظایفِ استادِ راهنما است.
تحقیقاتِ دانشجو—با کمک و راهنماییِ استادش—منجر به کشفِ مهمی شده؟ مقاله هم خوب از کار درآمده؟ پس احتمالاً استاد وظیفهاش را خوب انجام داده. چرا باید ناماش در مقامِ نویسندهی مقاله بیاید؟ بیایید فرض کنیم استاد سهمِ مهمی در کشف و اثباتِ این قضیه داشته (مثلاً فرض کنیم حتی ایدههای کلیدیِ کار از استاد بوده است). آیا استاد کاری فراتر از وظیفهاش کرده است؟ غیر از این، استاد برای راهنماییِ دانشجویش پول و اعتبار گرفته است؛ تصورِ من این است که شایسته نیست که یک بارِ دیگر هم برای کاری که در بهترین حالت اساساً همان کارِ قبلی است امتیاز بگیرد.
شاید بگویید " شما دارید حوزهی وظایفِ استادِ راهنما را بسیار گستردهتر از آنچه هست میگیرید. وظیفهی استادِ راهنما راهنمایی است؛ اگر استاد، غیر از راهنماییِ رساله، در پژوهشْ مشارکت هم بکند، در این صورتِ حقِ استاد است که ناماش به عنوانِ یکی از پژوهشگران ذکر بشود." برای من کاملاً روشن نیست که محتوای این اعتراض چیست. به فرض که در موردِ رسالهی دکتری فرقِ فارقی بین راهنمایی و مشارکت باشد (و من در این مورد تردیدِ جدی دارم)، سؤالام این است: چرا استاد باید در این پژوهش "مشارکت" کند؟ آیا استاد مسأله را خوب—یعنی: از جمله مطابقِ تواناییهای دانشجو—انتخاب نکرده، یا در راهنمایی کوتاهی کرده، و زمانی که مهلت رو به اتمام بوده ناچار شده شخصاً واردِ گود بشود؟ در این صورت به نظرم استاد در وظیفهاش (یعنی در "راهنمایی") کوتاهی کرده، و عجیب است که این کوتاهی سبب بشود که نهایتاً استاد امتیازی هم بابتِ انتشارِ مقالهی مشترک بگیرد.
یا شاید استاد از همان اول با دیدِ مشارکتی واردِ موضوع شده؟ در این حالت به نظرم استاد از ابتدا دارد دانشجو را چونان دستیارِ تحقیقاتیاش میبیند، و صحبت از "استادِ راهنما" وجهی ندارد. بحث صرفاً بحثِ لفظی نیست—موضوع این نیست که اگر من بر حق باشم نهایتاً باید به استادِ راهنما چیزِ دیگری گفت (مثلاً "محققِ ارشدِ پروژهی رسالهی دکتری"). موضوع این است که این دیدگاه دیدگاهِ کسی است که دانشجو را ابزارِ پیشرفتِ کارش میبیند، که از نظرِ من چندان پسندیدنی نیست. غیر از این، این هم پرسیدنی است که: در ایرانِ امروزِ ما چند ریاضیدان هستند با پروژههای آنچنان مهمی که نیاز به دستیارهای تماموقت داشته باشند؟شاید بگویید "طبقِ قانونِ دانشکدهی ما، شرطِ فارغالتحصیلیِ دانشجو این است که با استادش مقالهی مشترکی داشته باشد." در این صورت من دارم بر ضدِ این قانون استدلال میکنم! به نظرم صرفِ شرطِ انتشارِ مقاله برای اتمامِ دورهی دکتری شرطِ نامعقولی است؛ [۴] با افزودنِ شرطِ مشترکبودنِ مقاله بدترش نکنیم. اگر دانشگاهی نگرانِ این است که سهماش در تولیدِ مقاله مغفول بماند، میتواند دانشجویاناش را ملزم کند که در مقالاتی که پیش از دفاع منتشر میکنند تصریح کنند که مقاله مستخرج از پایاننامهای به راهنماییِ خانم یا آقای فلان در دانشگاهِ بهمان است.
شاید بگویید "من جداً تمایلی به انتشارِ مقالهی مشترک با دانشجویم ندارم؛ اما فعلاً دانشجو لازم دارد مقاله منتشر کند تا فارغالتحصیل بشود، و نکته این است که بودنِ اسمِ من به عنوانِ نویسندهی همکارْ احتمالِ پذیرفتهشدنِ مقاله را بیشتر میکند." راستاش جوابِ قاطعی ندارم، جز اینکه ابرازِ تعجب کنم از اینکه برای نشریهی پژوهشیِ معتبری در ریاضیات اسمِ نویسنده تا این حد مهم باشد (و البته ابرازِ شادمانی کنم از اینکه ریاضیدانانِ متعددی در ایران هستند که نشریاتِ معتبرِ جهانی مرعوبِ بزرگیِ اسمشان میشوند).شاید بگویید "من دانشجویم را مجبور نکردم؛ صرفاً پیشنهاد کردم مقالهی مشترکی بنویسیم، و او پذیرفت." (صورتِ قویتری از این اعتراض میگوید که اصلاً خودِ دانشجو پیشنهاد کرد مقاله مشترک باشد.) به این موضوع در بخشِ بعدی میپردازم.
دو: استادِ راهنما و دانشجو و روابطِ قدرت.
حالِ فعلیِ ما؟
الف. آیا در دورهی دکتری مقالهی مشترکی با استاد راهنمایتان داشتهاید؟
یادداشتها.
[۶] این را بدیهی میگیرم که صرفِ اصلاحاتِ صوری و اصلاحِ اشکالاتِ زبانیِ مقاله کسی را شایستهی این نمیکند که ناماش به عنوانِ یکی از نویسندگانِ مقاله بیاید.