اخیراً توجه کردهام که شاید یک علتِ علاقهی شدیدم به ترانهای از دایدو این باشد که اصلاً صحبتی از عشق نمیکند. ترانه—آنطور که من میفهمم—در توصیفِ خواستنِ شدیدی است، احتمالاً در فردای اولین دیدار. و خواستنِ شدید میتواند همراه با عشق باشد یا نباشد. (بر رغمِ سیناترا، اصولاً به نظرم عشقِ در همان دیدارِ نخستْ امرِ مشکوکی است.)
هیچ مخالفتی با عشق ندارم. به نظرم عشق پدیدهی زیبای هیجانانگیزی است، و خوشحالام که چند باری بر من هم حادث شده است. اما تصور میکنم که کمتجربه اگر باشیم، محتمل است که چیزهای دیگری را—مثلاً مبهوتشدگی یا خواستنِ شدید را—با عشق اشتباه بگیریم.
عنوانِ این نوشته ترجمهی ضربالمثلی است که در چندین زبان رایج است. اولین بار از زبانِ آنا (در گفتوگو با ورونسکی) شنیدهام.
پینوشت. بر خلافِ ترانهی دایدو، شعرِ ترانهی سیناترا ساختهی خواننده نیست. نیز، ویکیپدیا گزارش میکند که سیناترا دربارهی این ترانهاش نظرِ منفیِ شدیدی داشته است. بنا بر این، با توجه به اطلاعاتِ من، "بر رغمِ سیناترا،" عبارتِ مناسبی نیست.
از کجای ترانه فهمیدهاید که «رابطهای» در کار نبوده و فردای اولین دیدار است؟
پاسخحذفکاش دربارهٔ تفاوت خواستن شدید با عشق توضیحی میدادید. بهنظرم، مثلاً در ترانهٔ دایدو، نامی از عشق نیامده اما توصیفِ حالتهای کسی است که عاشق است.
پاسخحذف@ ناشناس اول :
پاسخحذفکسی گفت که رابطه ای در کار نبوده؟
در همان صفحه ای که لینک داده شده ایج جمله مشاهده می شود :
Dido wrote this the day after meeting her boyfriend, a lawyer named Bob Page, at a London nightclub in 1995. They got engaged in 2001.
علاقه ی نویسنده به این ترانه دایدو:
پاسخحذفhttp://kaavelajevardi.blogspot.com/2011/02/blog-post_26.html
فرهنگ سخن برای عشق دو معنی مرتبط با این بحث دارد: 1. گرایش عاطفی شدید که معمولاً ناشی از انگیزۀ جنیسی است. (با شاهدی از سعدی: که گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم/هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است و شاهدی از بزرگ علوی: عوام می گفتند عشق زنی او را از پا درآورده است).
پاسخحذف2. مهر، علاقه، یا دلبستگی شدید به کسی یا چیزی.
در فرهنگهای انگلیسی زبان نیز دومعنی زیر برای "لاو" تفکیک شده اشت:
a profoundly tender, passionate affection for another person
a feeling of warm personal attachment or deep
affection, as for a parent, child, or friend
باصرف نظر کردن از گیروگرفتهای تعریفهای فارسی و انگلیسی (مثلاً اینکه آن چیزهایی که اکنون درگیرشوندگانش عشق مینامند شباهتی با حس/عاطفه/ادراک زمان سعدی دارد؟)، میتوان پرسید: مبنای این تفکیک چیست؟ به عبارت دیگر چگونه می توان تشخیص داد جایی عشق وجود دارد، یا دوست داشتن، یا علاقۀ مفرط، یا خواستن شدید؟ مدلول این نامها چقدر همپوشانی دارند و چقدر از یکدیگر قابلتمایزند؟ آیا اگر طیفِ شدتِ کلماتِ دال بر دوست داشتن/خواستن رسم شود عشق در منتهی الیه شدت قرار می گیرد و اگر آری بدین سبب فضیلتی بر همگنان خود دارد؟ آیا هریک از نامهایی که اهالی درگیر این حس ها به حسِّ خود میدهند الزاماً بر هستی یکسانی دلالت دارد؟ یعنی اگر الف و ب هردو بگویند کسی را دوست دارند/ به شدت میخواهند/ یا عاشق وی هستند از حسهای مشترکی حرف میزنند؟ آیا چیزی مثل "عشق ناب محمدی" وجود دارد که "محتمل است چیزهای دبگر را با آن اشتباه بگیریم"؟
نتیجۀ غیراخلاقی: خوشبختانه عشق،دوست داشتن، شدیداً خواستن، مبهوت شدن (برخلاف بیل) بهشدّت شخصیاند و از قواعد واژهگزینی و استاندارد پیروی نمیکنند.
گیرم که فلان داف کم تجربه بود و عشق گرا!
پاسخحذفبا التفاتِ ناگزیرِ "..." و"..." چه می کنی؟
پی نوشت: سه نقطهها اشخاص حقیقیاند. سه نقطه گذاشتم چون خوبیت ندارد بعدِ عمری تجربه، اشتباهِ ایشان پیراهنِ عثمان شود و دستاویزِ اثباتِ اینکه: "به خدا من عاشقِ اینها نیستم!".
خلاصه بگويم: كمتجربه اگر باشيم در عشق، ممكن است هر مبهوتشدگي يا خواستن شديد را كه ميبينيم به عشق تعبير كنيم.
پاسخحذفچندباری تجربه کرده اید؟ شما هیچ تجربه ای ازش ندارید!! این که عشقش می گویند وقتی تجربه شود، آدمش نمی گوید چند باری تجربه اش کردم...
پاسخحذفیا شاید ناشناس (آگوست ۲۶, ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۰) آنقدر خوششانس نبوده که بیشتر از یک بار عاشق شود.
پاسخحذفکاوه, عشق چیه که ممکنه همراه با خواستن شدید باشه یا نباشه؟ و منظورت از خواستن شدید خواستن تن اه؟
پاسخحذفدرنیابد حال پخته، هیچ خام/پس سخن كوتاه باید، والسلام
پاسخحذفبه قول شاملو:
پاسخحذفدوستت می دارم بی آنکه بخواهمت.
سالگشتگی ست این
که به خود در پیچی ابروار
بغری بی آنکه بباری؟
سالگشتگی ست این
که بخواهیش بی آنکه بفشاریش؟
سالگشتگی ست این؟
خواستنش
تمنای هر رگ
بی آنکه در میان باشد خواهشی حتی؟
نهایت عاشقی ست این؟
آن وعده دیدار در فراسوی پیکرها؟
الف.بامداد.
این تمیز عشق و خواهش به نظر زیبا و کمال گرایانه میاد ولی باید به امکان آن هم فکر کرد
ولی جدای از این شاید شعر شبانه احمد شاملو در مجموعه ابراهیم در آتش یکی از بهترین و موفق ترین و البته پر رمز و راز ترین عاشقانه هاست اگر یادتون باشه در فیلم هامون حمید هامون هم ابتدای شعر را برای مهشید میخونه
"مرا
تو
بیسببی
نیستی.
بهراستی
صلتِ کدام قصیدهای
ای غزل؟"
راستش من وقتی تفسیر دکتر پورنامداریان را از این شعر در کتاب سفر در مه خواندم مبهوت شدم و خوب خیلی لذت بردم