رودکی گفته است:
کاروانِ شهید رفت از پیش
وآنِ ما رفته گیر و میاندیش.
و بیتِ دوماش را آنقدر گفتهاند و در آگهیِ تسلیت نوشته، که مبتذل شده است:
از شمارِ دوچشم یک تن کم
وز شمارِ خِرَد هزاران بیش.
و دقیقی دربارهی او—شهیدِ بلخی، حکیمِ قرنِ سوم و چهارم— و با ارجاعی تقریباً صریح به شاعرِ دو بیتِ قبل:
استادْ شهید زنده بایستی
وآن شاعرِ تیرهچشمِ روشنبین
تا شاهِ مرا مدیح گفتندی
بهالفاظِ خوش و معانیِ رنگین.
تا شاهِ مرا مدیح گفتندی
بهالفاظِ خوش و معانیِ رنگین.
نمیدانم چرا از ظهر از فکرِ شهیدِ بلخی بیرون نمیآیم—شاید از اثرِ خواندنِ خبرِ فوتِ بازیگرِ خوشسیمایی است که مصراع در سرَم میگردد که وآنِ ما رفته گیر و میاندیش... حقیقت این است که گمان میکنم حتی بیست دقیقهی متوالی از فیلمهای با بازیگریِ ایشان را ندیده باشم؛ اما گویا آدم غمگین که باشد منتظرِ بهانه است.
یک بار دربارهی شرطیهای خلافِ واقع صحبت میکردم، و شروعاش این بود که این شرطیها چگونه چیزهاییاند و چرا شروطِ صدقشان بدیهی نیست. صبحِ روزِ صحبت دیدم که در یک تک شعرِ معروفِ شهید هر دو نوعِ شرطی هست:
اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک بودی جاودانه
در این گیتی سراسر گر بگردی
خردمندی نبینی شادمانه.
بیتِ دومِ یک ترکیبِ شرطیِ مادّی است و کاذب است اگر و فقط اگر در سراسرِ گیتی بگردیم و دستکم یک خردمندِ شاد ببینیم؛ اما ترکیبِ شرطیِ بیتِ اولْ یک شرطیِ خلافِ واقع است و اینطور نیست که به صرفِ کاذببودنِ مقدماش (یعنی به صرفِ اینکه غم دود ندارد) صادق باشد.
بیتهای دیگری هم از شهید در یادِ برخی از ما هست، و یکیاش شاید یادِ آقای ترامپ بیندازدمان:
ای کارِ تو ز کارِ زمانه نمونهتر
او باشگونه و تو از او باشگونهتر.
یا این شروعِ فاخر:
مرا به جانِ تو سوگند و صعب سوگندی
که هرگز از تو نگردم، نه بشنوم پندی
(که البته گویا جورهای دیگری هم میشود خواندش: که هرگز از تو نه گردم نه بشنوم پندی، یا شکلی که دوستتر دارم: که هرگز از تو نگردم: بنشنوم پندی). یا مثلاً
ابر همی گریَد چون عاشقان
باغ همی خندد معشوقوار
باغ همی خندد معشوقوار
رعد همی نالد مانندِ من
چون که بنالم به سحرگاه زار.
چون که بنالم به سحرگاه زار.
نمیدانم چه سرّی است در این شعرهای خیلی قدیمیِ فارسی. گاهی بهنظرم میآید که غزلهای شیخ را هم اینقدر دوست ندارم، یا به هر حال اینقدر نمیگیرندم. آقای شفیعیکدکنی بود آیا که دربارهی کلام صحبت کرده بود از "دوشیزگیِ روزِ نخستین"؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر