۱۳۹۴ مهر ۵, یکشنبه

وهم الأطراف


گفت: ببخشید، ولی وقتی تو از "عذابِ وجدان" صحبت‌ می‌کنی یادِ این پدیده می‌افتم. 

۱۳۹۴ شهریور ۲۲, یکشنبه

باز هم درباره‌ی اتهامِ انتحال



اخیراً استدلال‌هایی از گوشه و کنار در دفاع از آقای دکتر محمود خاتمی در موردِ ماجرای اتهامِ انتحال شنیده می‌شود. محتوای این استدلال‌ها انکارِ این ادعا نیست که ایشان در رساله‌ی دکتری‌ای که در دانشگاهِ دارام از آن دفاع کرده‌اند وسیعاً از جمله‌های دیگران استفاده کرده‌اند بی آنکه ارجاعی به آنان داده باشند یا حتی اسمِ نویسندگانِ آن جمله‌ها را در رساله‌شان آورده باشند؛ این دفاع‌ها نمی‌گویند که ایشان مقاله‌ی کسِ دیگری را (با تغییرِ عنوانِ بعضی بخش‌ها و اضافه‌کردنِ چکیده) به اسمِ خودشان در نشریه‌ای منتشر نکرده‌اند. استدلال‌ها از سنخِ دیگری است. مطابقِ این استدلال‌ها، آقای دکتر خاتمی (بخشی از) این کارها را انجام داده‌اند، و بلااشکال هم بوده است، و در بینِ فیلسوفانِ بزرگْ بی‌سابقه هم نبوده است. یعنی قدما هم، از زمانِ شکوفاییِ تمدنِ اسلامی تا ملاصدرا، مکرراً و وسیعاً از نوشته‌های دیگران استفاده می‌کرده‌اند بی آنکه ارجاع داده باشند، و این روالْ خلافِ عرف یا اخلاق نبوده است. مطابقِ این استدلال، بزرگانی که اندیشه‌های سترگ داشته‌اند لازم نمی‌دیده‌اند (یا فرصت نداشته‌اند) مقدماتِ مطالب را خودشان بنویسند، و لذا آن مقدمات را از آثارِ دیگران برمی‌داشته‌اند، و اشکالی هم نداشته است. استدلالْ ختم می‌شود با گفتنِ اینکه آقای دکتر خاتمی هم که از زمره‌ی بزرگان‌اند چنین کرده‌اند و خرده‌ای نمی‌شود بر ایشان گرفت، بر رغمِ آنچه بدخواهان اصرار دارند. 

درباره‌ی این استدلال چه می‌شود گفت؟ گمان می‌کنم بعضی نکات را بتوان مطرح کرد، حتی بدونِ دانشِ فراوان در موردِ تاریخِ مفهومِ انتحال.

۱. می‌توان پذیرفت که در دوران‌های گذشته (حتی شاید تا میانه‌های قرنِ هجدهم) مفهومِ اصالت آن‌قدر اهمیت نداشته است که امروزه دارد. این شاید در هنر آشکارتر از فلسفه باشد، به این صورت که شاید در دوران‌های گذشته آفریدنِ اثرِ هنریِ بدیع آن‌قدر مهم نبوده است که تواناییِ کپی‌کردنِ کارِ بزرگان. اما گذشته هر طور که بوده، در زمانِ ما عرف و قانونِ حاکم بر آکادمیا این است که کسی آثارِ دیگران را در اثرِ خودش بدونِ ارجاعِ دقیق نیاورَد (و حتی با ارجاعِ دقیق هم نمی‌شود بیش از میزانِ مشخصی مستقیماً نقل کرد).   مشخصاً، در بسیاری از دانشگاه‌ها فردی که رساله‌ای را برای دفاع عرضه می‌کند متنی را امضا می‌کند و شهادت می‌دهد که مطالبْ نوشته‌ی خودش است. مثلاً آقای خاتمی در صفحه‌ی iv از رساله‌ی دکتریِ دانشگاهِ دارام با حروفِ بزرگ نوشته‌اند که رساله کارِ‌خودشان است، و اسم‌شان را هم نوشته‌اند.

شاهدی بر اینکه در دورانِ ما روال چنین است این است: یکی از نشریاتی که مقاله‌ای به نامِ آقای دکتر خاتمی منتشر کرده بود، بعد از اینکه به این نتیجه رسید که مقاله منحول بوده است مقاله را از وبگاهِ رسمی‌اش برداشت و عذرخواهی کرد، و نشریه‌ی دیگری هم غیر از عذرخواهی و برداشتنِ مقاله، در مقاله‌ای (با امضای سردبیر)  با ذکرِ مکررِ نامِ آقای خاتمی توضیحاتی داد در موردِ انتحال و راه‌هایی برای جلوگیری از آن و مجازاتِ مرتکبان‌اش. (و واکنشِ نشریاتِ خارجی منحصر به اینها نبوده است.)

۲. بیایید بپذیریم که مثلاً ابوحامد غزالی وقتی می‌خواسته آراءِ فارابی و ابن‌سینا را مطرح کند (که بعد ردّشان کند) وقت یا حوصله نداشته که آن آراء را با بیانِ خودش بنویسد، و بنابراین قطعاتِ بزرگی را نقل کرده، بی آنکه گفته باشد جملات از خودش نیست. و بیایید فرض کنیم که آقای دکتر خاتمی هم فرصت نداشته‌اند گزارشِ شخصیِ خودشان از آراءِ دیگران را بنویسند. سؤال این است: آیا، در اواخرِ‌قرنِ بیستم و در اوایلِ قرنِ بیست‌ویکم، آقای دکتر خاتمی نمی‌توانسته‌اند خوانندگان‌شان را مستقیماً به آن آثار ارجاع بدهند؟ پیداکردنِ کتاب و مقاله در این عصرِ اینترنت نوعاً آسان‌تر از زمانِ ابوحامد و صدرالمتألهین است؛ اگر مثلاً قصدِ آقای دکتر خاتمی این بوده است که  ابتدا آراء اندرو کارپنتر را مطرح کنند تا بعد نقدش کنند،‌ آسان‌تر از اینکه مقاله‌ی کارپنتر را به نامِ خاتمی منتشر کنند این بوده است که در ابتدای نقدشان بنویسند که خوانندگان برای آراءِ کارپنتر می‌توانند به فلان نشانی (ی الکترونیک) مراجعه کنند. 

۳. اما این فرض که آقای دکتر خاتمی می‌خواسته‌اند آراءِ کسانی را مطرح کنند تا بعداً نقدشان کنند یا ایده‌های آن دیگران را بیشتر بپرورانند فرضی است که درستی‌اش روشن نیست. در موردِ رساله‌ی دکتریِ ایشان در دانشگاهِ دارام، به نظر می‌رسد که بعضی جملاتی که بدونِ ارجاع نقل شده‌اند اصلاً در موردِ شخصی‌اند غیر از آن که آقای دکتر خاتمی در موردشان بحث می‌کنند! یعنی شخصی در دهه‌ی هفتادِ میلادی متنی نوشته درباره‌ی ابن‌طفیل، و آقای دکتر خاتمی تعدادی از همان جملات را نقل کرده‌اند الّا اینکه حالا جملات تبدیل شده‌اند به جملاتی درباره‌ی ملاصدرا. به نظر نمی‌رسد که مطرح‌کردنِ آراءِ دیگران در میان بوده باشد. یا مثلاً همان مقاله‌ی اندرو کارپنتر را در نظر بگیرید. فرض کنیم قصدِ آقای دکتر خاتمی این بوده که بعداً این مقاله را نقد کنند یا گسترش بدهند؛ بسیار خوب، این بعداً کِی بوده است؟ از انتشارِ آن مقاله به نامِ آقای خاتمی دوازده سال گذشته است، و مطلبِ مرتبطی به قلمِ آقای خاتمی ندیده‌ایموانگهی، مقاله‌ی کارپنتر به نظر نمی‌رسد که ربطِ وثیقی به پژوهش‌های آقای خاتمی داشته باشد.  

۴. دیگر اینکه، در زمانه‌ی ما، انتشارِ کتاب و مقاله در ارتقاءِ رتبه‌ی دانشگاهی مؤثر و بلکه تعیین‌کننده است. قاعدتاً اینکه آقای دکتر خاتمی سال‌ها است که در دانشگاه تهران استادِ تمام هستند از جمله‌ نتیجه‌ی این است که در کارنامه‌شان این مقالات و کتاب‌هایی هست که هست. تردید دارم که اگر ایشان اعلام کرده بودند که، بر خلافِ عرف و قانونِ آکادمیک، نوشته‌هایی در کارنامه‌شان هست که جزئاً یا کلّاً از خودشان نیست، در آن صورت باز هم به این مقام ارتقاء پیدا می‌کردند. و آیا حقوقِ استادانِ دانشگاه تهران از بیت‌المال نمی‌آید؟

۵. اینکه نوشته‌هایی را به قصدِ نقد یا تمهید یا تبرکْ نقل کنیم یک چیز است، گذاشتنِ مشخصاتِ اثری از شخصی دیگر (یا کُلاژی از آثارِ دیگران) در ویترینِ سی‌ویِ خودمان چیزی دیگر. اینکه اثری از کسِ دیگری را اثرِ خودمان معرفی کنیم و در زمره‌ی تألیفات‌مان بیاوریم و بابت‌اش مزد و پاداش بگیریم ظاهراً در همه‌ی دوران‌ها مذموم بوده است. شاهدش حکایتِ شیخ است در بابِ اولِ گلستان که: شیّادی گیسوان بافت که یعنی علوی‌ام، و با قافله‌ی حجاز به شهر درآمد که یعنی از حج می‌آیم، و قصیده‌ای پیشِ ملک برد یعنی خود گفته‌ام. و ملک او را نعمتِ بسیار فرمود و اکرام کرد، تا اینکه سرّش برملا شد، از جمله به این صورت که  شعرش را به دیوانِ انوری یافتند.

***
هدفِ من در اینجا بررسیِ استدلالی بود که در ابتدا معرفی کردماینکه،‌ مطابقِ قوانینِ مربوط، آقای دکتر خاتمی مجرم هستند یا نه، و، اگر مجرم هستند مجازات‌شان چیست، امری است که بر عهده‌ی مقاماتِ رسمیِ دانشگاهِ تهران و چند نهادِ دیگر است.

از انتشارِ بیانیه‌ی دانشگاهِ تهران بیش از نُه ماه گذشته است. آیا انتظارِ نابجایی است که اولیاءِ دانشگاه رسماً تصمیمی بگیرند و اعلام‌اش کنند؟

۱۳۹۴ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

خورشید و ماه، واقع‌گرایی و وابستگی به هدف



معلم روی تخته نوشت


٤؍١٠؍١٤٣٦

ش توجه کرد که شکلِ نمادها تغییر کرده است، و کمی در موردِ قلمِ عربي (در مقابلِ قلمِ فارسی) صحبت کردند. بعد، خ پرسید "آقا، به نظرِ شما تقویمِ قمری بهتر است یا تقویمِ خورشیدی؟"

"بستگی دارد با تقویم چه بخواهیم بکنیم. مثلاً فرض کنید از الآن می‌خواهم برای مدت‌ها بعد با دوستی قرار بگذارم تا با هم کمی قدم بزنیم. اگر بخواهم که این قدم‌زدن در شبی مهتابی باشد، تقویمِ قمری است که به کارم می‌آید؛ اگر بخواهم هوا بهاری باشد، تقویمِ خورشیدی."