۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه
دو نکتهی شاید بدیهی دربارهی ماجرای اجرا(؟)ی حکمِ خانمِ توحیدلو
یک. ظاهراً گروهی هستند که معتقدند که شلاقزدنْ برای هیچ جرمی مجازاتِ مناسبی نیست و از این نظر—ولی شاید نه از نظرِ شدت—مثلاً شبیهِ زندهدرآتشسوزاندن است. در این مورد نظری ندارم (چون اصولاً در موردِ خودِ مفهومِ مجازاتْ سوادِ کافی ندارم)؛ اما برایم عجیب است که کسی که معتقد است که شلاقزدنْ خلافِ شأنِ انسانی است، در موردِ خانمِ توحیدلو این را اضافه کند که ایشان زن است و دانشجوی دکتری است. تصور نمیکنم که شأنِ انسانیِ افرادِ مذکر یا کمسوادْ کمتر از زنانِ باسواد باشد. تنها نکتهای که در تکیه بر زنبودنِ ایشان میتوانم ببینم این است که یا قصد داریم احساساتِِ مخاطبمان را تحریک کنیم یا خودمان در تهِ دلمان زنان را به طرزِ به-نظرِ-من-توهینآمیزی بیشتر از مردان قابلِ ترحم مییابیم.
دو. خانمِ سمیه توحیدلو در وبلاگشان چیزی نوشتند که ظاهراً برای مخاطبانشان اینطور معنا میداده که حکمِِ شلاق در موردِ خانمِ توحیدلو اجرا شده است. انتشارِ مطلبْ طبیعتاً واکنشبرانگیز بوده است. بعداً ایشان در جای دیگری نوشتهاند که اجرای حکمشان "نمادین" بوده است. شما را نمیدانم؛ برای شخصِ من این صفت برای شلاقزدن معنای روشنی ندارد. خانمِ توحیدلو مطالبِ دیگری هم اضافه کردهاند، که باز هم روشن نیست، گرچه این بار تأکید کردهاند که حکم اجرا شده است.
اینکه ذهنهای تحریکشده را در تعلیق نگه داریم و به طرزِ مبهمی صحبت از "مصالحی" کنیم که مانع از توضیح مختصر و مفید میشود، به نظرِ من کارِ بدی است. اطلاعرسانیِ قطرهچکانی به نظرم از ویژگیهای اخلاقِ استبدادی است. نوعِ حتی بدترش این است که وسطِ همین جملاتِ پراکندهی به لحاظِ خبری کمارزش، انشاپردازی و تبلیغات هم بکنیم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بالاخره یه مطلب در مورد شلاق خوردن و زدن خوندم که خنج نکشیدم به صورت.
پاسخحذفجامع و کامل
من نفهميدم اين نكتهي دوم "شايد بديهي" انتقادي است به برخورد سميه توحيدلو؟ «اینکه ذهنهای تحریکشده را در تعلیق نگه داریم و به طرزِ مبهمی صحبت از "مصالحی” کنیم که مانع از توضیح مختصر و مفید میشود، به نظرِ من کارِ بدی است. اطلاعرسانیِ قطرهچکانی به نظرم از ویژگیهای اخلاقِ استبدادی است. نوعِ حتی بدترش این است که وسطِ همین جملاتِ پراکندهی به لحاظِ خبری کمارزش، انشاپردازی و تبلیغات هم بکنیم.» اين بخش را دربارهي شيوهي كه سميه در وبلاگش براي حرف زدن از اين موضوع به كار برده نوشتهايد؟
پاسخحذفدر اين صورت چند چيز براي من بديهي نيست:
وظيفهي سميه به عنوان يك شخص نه به عنوان يك خبرنگار اينها را ايجاب ميكند؟ ميفهمم كه از نظر اخلاقي شايد بهتر است كه آدم دروغ نگويد(حتي در وبلاگ شخصياش) اما نميفهمم كه وظيفه داشته باشد تمام حقيقت را بهطور غير قطرهچكاني بگويد.
اين صفتهايي را كه گفتهايد براي يك رسانهي خبري كه وظيفهاش اولاً خبررساني است ميتوانم بفهمم ولي براي يك وبلاگ شخصي شايد بديهي نباشد.
احتمالاً خبرگزاريهايي كه خبر را مخابره كردهاند موظفاند منبعشان هر چه كه باشد به اطلاعات مختصر و مفيد دست پيدا كنند و از بهكار بردن جملات پراكندهي به لحاظ خبري كمارزش و انشاءپردازي و تبليغات بپرهيزند.
ولي بهنظر من اينكه شخصي انتخاب كند كه در وبلاگ شخصياش به خاطر مصالح شخصياش از اتفاق ناگواري كه بر او رفته چنين چيزي ننويسد كاملاً قابل قبول است. احتمالاً من هيچ وقت حاضر نخواهم شد كه خاطرهي حقارتبارترين لحظهاي كه در زندگيم تجربهكردهام را در وبلاگ شخصيام بنويسم ولي همان روز اتفاق از درد و تحقير نوشتم. البته من موظف هستم كه وقتي به پليس در بارهي آن اتفاق گزارش ميكنم اطلاعات مختصر و مفيد بدهم و اگر احياناً كسي از من درباره آن اتفاق سوال كرد دروغ نگويم و اگر خبرنگاري براي درج خبر آنچه بر من رفته به سراغم آمد و مستقيم سوال كرد به او هم اطلاعات غلط ندهم. و به نظرم اين بسيار شبيه كاري است كه سميه كرده: براي من قابل قبول است كه سميه بعد از اين اتفاق بهطور شخصي و در وبلاگ غير خبرياش متني احساسي بنويسد و نتواتد و نخواهد بهروشني از تماماً آنچه بر او رفته بنويسد ولي هركس به او ميل زده جواب گرفته و سميه موضوع را برايش روشن كرده و حداقل در يك مورد كه من ديدهام دربارهي موضوع براي خبرنگاري كه ميخواسته "خبر" را درج كند توضيح مختصر و مفيد داده.
پينوشت:"شیوه و شمایلی که در خاطر داشته اند و دارند نبوده است و لذا نگرانی بابت هیچگونه درد و رد فیزیکی نداشته باشند." توضيحي براي نمادين بودن نيست؟ من از برداشتها تعجب كردم. به نظر من اين نشان ميدهد كه شلاق بوده ولي نه بهطوري كه ردش بماند آنطور كه دربارهي بسياري متهمان ديدهايم.
عافیتجوییت رشک برانگیز است که حتی خود را از اتهام احتمالی مخالفت با شلاق زدن هم بری کردهای تا مبادا مشکلی دامنت را بگیرد. دربارۀ نحوۀ خبر رسانی سمیه توحیدلو هم مراجعه کن به:
پاسخحذفhttp://bahmanagha.blogspot.com/2011/09/blog-post_16.html
عافیت طلب!
پاسخحذفquite a euphemism to avoid calling him what he really is: a "symbolic" procurer
تو از این که تأکید رویِ زن بودنِ سمیه توحیدلو توهین آمیز ئه نگرانی؟ اصلن از این که یه انسان به جرمِ عقیدهای که داره و حرفی که زده شلاق خورده ناراحت نیستی. نه؟
پاسخحذفنکتهی بعدی این که از اخلاقِ استبدادی حرف میزنی. مغالطهکردن و از تویِ اتفاقِ بدی که افتاده داستانی جعل کردن که ذهن رو منحرف کنه جزوِ اخلاقِ استبدادی نیست؟ تو از نویسندههایِ کیهان باهوشتری. مطمئنم اگه کشفت کنن مغالطههایِ سرراست تری براشون درست میکنی که خیلی به دردشون میخوره
ساره،
پاسخحذفبله: نکتهی دومام انتقاد به نحوهی برخوردِ خانمِ توحیدلو با موضوع است. تصورِ من این است که وقتی میدانیم حرفمان سؤال و نگرانی ایجاد میکند (و به نظرم قاعدتاً خانمِتوحیدلو این را در موردِِ نوشتهاش میدانسته) اخلاق حکم میکند که روشن و واضح و دقیق حرف بزنیم.
در موردِ تفاوتِ رسانه و وبلاگ، مطمئن نیستم که حرفتان را قبول داشته باشم—مشخصاً در این موردِ خاص، به گمانِ من اولاِ شهرتِ خانمِتوحیدلو و ثانیاً آزادنبودنِ فضای رسانهای باعث میشود تفاوتِ جدیای بینِ خبرگزاری و وبلاگ وجود نداشته باشد.
در موردِِ پینوشتتان هم ظاهراً—مستقل از برداشتِ من—امرِ واقع این است که معنای "نمادین” برای مخاطبانِ نوعیِ ایشان روشن نبوده است.
الف.میم،
پاسخحذفاز تأکید بر زنبودن ناراضی/متعجب هستم—دلیلام را هم سعی کردم توضیح بدهم: اولاً به نظرم خوارشمردنِ زنان است و ثانیاِبه نظرم حقوقِ انسانیْ قاعدتاً ربطی به جنسیت ندارد.
از اینکه ابرازِ عقیده را جرم تلقی میکنند و کسانی را به سببِ نوشتن و حرفزدنْ مجازات میکنند ناراحتام (شخصاً طرفدارِ آزادیِ بیقیدوشرطِ بیان هستم). متوجه نشدم نکتهی سؤالتان چیست.
نیز: متوجه نشدم چه مغالطهای در نوشتهی من یافتهاید.
"تصورِ من این است که وقتی میدانیم حرفمان سؤال و نگرانی ایجاد میکند (و به نظرم قاعدتاً خانمِتوحیدلو این را در موردِِ نوشتهاش میدانسته) اخلاق حکم میکند که روشن و واضح و دقیق حرف بزنیم."
پاسخحذفمتاسفم اين جمله اصلاً براي من بداهت ندارد.
فكر ميكنم علت شهود اخلاقي بسيار متفاوتمان در مورد اين قضيه همان پاراگراف دوم توضيح شما باشد كه در نظر شما (با هر قيدي از جمله بسته بودن فضا و شهرت سميه توحيدلو) يك نوشته در بخش روزانههاي وبلاگ سميه توحيدلو بايد پراكنده و به لحاظ خبري كمارزش نباشد و من مشخصاً اينگونه فكر نميكنم.
ساره،
پاسخحذفبه نظرم مطلبِ دومی که به آن لینک دادهام (که ایشان در گوگلریدر منتشر کردند) از جنسِ نوشتههای شخصی نیست بلکه دقیقاً قرار است پرسشها/نگرانیهایی را که مطلبِ اول ایجاد کرده جواب بدهد. صحبت از مجازاتِ "نمادین” نمادین در این مطلبِ دوم است.
مشکل متن تو انگ زدن است. چرا گفته ای «اطلاع رسانیِ قطره چکانی به نظرم از ویژگیهای اخلاقِ استبدادی است»؟ و چرا قضیه را تنها به حساب بی دقتی نمی گذاری؟ خصوصا آن که آدمی پس از تحمل آن شرایط موجه است که معیارهای سخت گیرانه دقت جنابعالی را پاس نکند. خصوصاتر این که به سرعت از «نمادین» رفع ابهام کرده است.
پاسخحذفتعدد این سنخ متن های تو بسیار آدم را تحریک می کند نیت خوانی کند و انگ هایی به تو بزند که البته سعی می کنم در دام هایی که تو افتاده ای نیفتم هرچند «ما ابری نفسی».
کاوه:
پاسخحذفخوب است توجه کنیم که مطلبی که به آن لینک دادهای (همان مطلب دوم) در چه شرایطی نوشته شده، بهنظرم خوب است برخی چیزها را دوباره مرور کنیم:
سمیه در روزانهها ی وبلاگش مطلبی درد و دل گونه نوشته و نخواسته خبری را دربارهی چیزی ابلاغ کند. دوباره پست اول را ببین سمیه در این پست خبری به ما نمیدهد و ظاهراً قصد این کار را نداشته و فکر میکنم میپذیری که وظیفهاش هم نبوده. بعد از این مطلب افرادی که لابد برای خود رسالت خبررسانی قائلاند (مثل وبلاگ ملکوت) یا برخی خود را رسانه میدانند و وظیفهشان خبر رسانی است (مثل جرس) خبر اجرای حکم سمیه را میدهند ولی احتمالاً به خاطر برخورد غیر حرفهای برخی خبررسانان در پخش خبر(سمیه نقشی در آن ندارد و حتی منشأ آن هم نیست) ناگهان موجی راه میافتد که بخشی از آن ربطی به اصل ماجرا ندارد مثل اینکه برخی شروع میکنند از بدن لت و پار و درد و زجر حرف زدن.
در این مرحله سمیه در این شرایط قرار گرفته: خبررسانانی غیر حرفهای باعث پخش شدن خبری شدهاند که بخشی از آن حقیقت نیست و آن بخش باعث نگرانی مضاعف شده. سمیه میتوانسته بین چند گزینه انتخاب کند یکی اینکه با توجه به اینکه موج "خبری" را او به وجود نیاورده و بابتش مسئولیتی ندارد سکوت کند یا تمام ماجرا را بگوید یا تنها آن بخش به دروغ پخش شده را تصحیح کند یا... سمیه به هر دلیلی این گزینه را انتخاب میکند که تنها خبر را تصحیح کند، این همان دومین لینکی است که شما به آن ارجاع دادهاید.
اتفاقی که در تصحیح خبر میافتد این است که سمیه از صفت نمادین استفاده میکند و این موضوع سبب ایجاد موجی از سوءتفاهم میشود. سمیه که شاید احساس کرده این سوءتفاهم اخیر حاصل نوشتهی او در تصحیح خبر است تذکر میدهد که منظورش چه بوده.
من میپذیرم که سمیه وقتی خواسته خبری را که خبررسانان به غلط پخش کردهاند تصحیح کند "بدسلیقگی" کرده (تعبیر از بهمن است) و کمی بیدقت واژهی نمادین را بهکار برده اما صفاتی که در این متن آمده را نمیتوانم بپذیرم.
فکر میکنم موضعم روشن است خبر غلط را کسی پخش کرده و به خود زحمت نداده از منبعی موثق خبر را کامل کند و سمیه برای جلوگیری از نگرانی مضاعف و پخش نشدن بیشتر دروغ توضیح مختصری را با بدسلیقگی داده. شاید لازم باشد این نکته را هم در نظر بگیری که ظاهراً انتخاب سمیه این نبوده که از اول شخصاً اطلاع رسانی کند و لابد میپذیری که این وظیفهاش هم نبوده شاید برای همین وقتی رسانههای دروغپرداز وادارش کردند که خبر را تصحیح کند این کار را در نهایت اختصار کرده و شاید با بدسلیقگی که این موجب سوءتفاهم شده.
ساره،
پاسخحذفاینکه مبهم حرف بزنیم و دوثلثِ متنی که قرار است رافعِ ابهام باشد را به حرفهای کلیِ ایدئولوژیک اختصاص بدهیم به نظرِ من از نشانههای اخلاقِ استبدادی است.
کاوه:
پاسخحذفمن نوشتهی آخرت را نمیفهمم. طبعاً سپاسگزارت خواهم بود اگر توضیح بدهی که چرا به طور کلی اگر دو سومِ متنی که قرار است رافع ابهام باشد به حرفهای کلی اختصاص داده شده شود نشانهی اخلاق استبدادی است؟ جداً میگویم که ارتباط ایندو آنقدر که بهنظر تو میرسد برای برخی از جمله من بدیهی نیست.
به نظرم مهم است که در نظر بگیریم قرار بوده از چه جیزی رفع ابهام شود: بخشی از یک خبر نادرست بوده و کسی که وظیفهاش اطلاع رسانی نیست فقط خواسته آن بخش را تصحیح کنه و حتی خواسته که این کار را در کتار نوشتن چیزهای دیگر بکند من نمیفهمم این مورد "بهطور خاص" چه ربطی به اخلاق استبدادی دارد.
ساره،
پاسخحذفتصورِ من این بوده است که اینها از ویژگیهای اخلاقِ استبدادی است: پرهیز از وضوح (یا، در موردِ اخلاقی که اولاً مستبد نیست ولی استبدادزده است: ناتوانی در بیانِ واضح)، آغشتگی به ایدئولوژی و تبلیغات حتی در موردِ متنی که قرار است رافعِ بدفهمی باشد، صحبتِ نامشخص از "مصلحت”. گمان میکنم که باید بیشتر فکر کنم و دلیل اقامه کنم. شاید اصلاً حرفام غلط باشد.
کاوه:
پاسخحذفمرسی که سعی کردی منظورت را روشنتر بگویی گرچه اولاً من هنوز حرفت را کاملاً نمیفهمم و ثانیاً آن حد که میفهمم متقاعدم نمیکند. من دوستتر دارم که استدلالت را برای صدور کلی چنین حکمی بدانم.
و در مرتبهی دیگر شاید از من بپذیری که حتی اگر حکم اخلاقیات درست باشد حکمی که میدهی نیاز به قیدی دارد، من هنوز نمیفهمم که چگونه این حکم را بهطور کلی یا حتی دربارهی "هر" متنی که قرار است رافع بدفهمی باشد (با هر قیدی) صادر میکنی.
مثلاً این قید برای من در داوریام نسبت به یک متن رفع ابهام کننده تاثیر میگذارد: اینکه متن از خبری رفع ابهام میکند که خود نویسنده در پخش کردن آن نقشی نداشته و اصلاً انتخاب شخصیاش پخش کردن آن خبر نبوده و حالا هم وظیفهای در قبالش ندارد ولی بهخاطر موقعیت خاصش تنها کسی است که میتواند جلوی بیشتر پخش شدن خبر غلط را بگیرد.
خط این نوشتار با نوشتارهای دیگر یکی نیست، نیز در متن و در پاسخ به نظراتِ دیگران، فراوان اشکالات ویرایشی هست که پیشتر در این صفحه معمول نبوده است (مثل نهادن تنوین به جای کسره یا نیمفاصلههای نابجا یا گیومههای ناهمسان)؛ در مجموع هرچند در متن سخنانی پذیرفتنی هم هست، به نظرم میرسد میتواند چیزی باشد شبیه مقدمهٔ ناشر کتاب موسی و یکتاپرستی.
پاسخحذفالبته شاید هم نباشد، اندکی طنز ورزیدم.)
به معترضان به متن:
پاسخحذفبوی عصبانیت از معترضانی که کامنت گذاشتن به مشام می رسه. و این (با فرض اینکه عصبانیت شون از دادگاه مجری حکم به حق باشه) یعنی که معترضان توانایی تفکیک بین دادگاه، کاوه، موضوع متن و موضوع عصبانیت خودشان و هر اظهارنظری که در باره ی بعدی از ابعاد این مسئله باشه و غیر نظرایشان باشد(حتی اگر این تغایر به سبب تغاییر در موضوع موردبحث طرفین باشد)، را از دست داده اند. این یعنی هیجان و غلبه عصبیت(هرچند به حق)
حقیقتش من با دیدن شما بردران محترم سبز ، دقیقا به یاد برادران محترم بسیجی می افتم. غلبه شور بر شعور در هر دوی دسته موج می زنه. هر دو با تمام توان به ویرانی ایران کمک می کنید
خسته ام بد جور
به کاوه:
سلام.مفید هستی
من هم این را که خواندم میخواستم چیزی شبیه این بگویم که بهمن گفته: «به نظر من سمیه توحیدلو هیچ وظیفهای نداشته در آن شرایط روحی که بوده بیاید و سعی در شفافسازی ذهن ما کند.»
پاسخحذفhttp://bahmanagha.blogspot.com/2011/09/blog-post_16.html
1.این مطلب شاید زاویه دیگری از موضوع را باز کند
پاسخحذفhttp://www.google.com/reader/item/tag:google.com,2005:reader/item/c9502bcaf9064ace
2. "عافیت جویی" یا "قابل انتشار نوشتن" کاوه به جای خود، من تمام وبلاگ خانم توحیدلو را بعد از انتخابات مرور کردم. به کوچکترین اشاره ای در مورد آن حوادث کهریزکی/خیابانی برنخوردم. نه اینکه بپرسم چرا؟ فضولی نوشته ها وننوشتههای هیچکس به من نیامده. ایشان مرامنامه ایام را در اینجا آورده
http://smto.ir/?p=4641
منتهی کسی به من خنگ بگوید که چرا وقتی یار وفادار وامیرالحاج رهبر انقلاب اخبار تجاوز در زندان را علنی می کند هیچ ارزشی ندارد (حتی در نظر کاوه)، اما برای این شلاق "نمادین" برای شخصی نشسته در "ساحل سلامت" این همه پیراهن چاک می شود و مثلاً در لینک زیر آقای عبدی آن را اتفاقی می داند که "جامعتر از هر رمان یا نقاشی کلاسیک مجموعهای از واقعیت کلان را در یک رویداد نشان داده است"
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/september/17/article/-fb4ba3f9f7.html
چرا سی دی های فهیمه دری نوگورانی همچه خاصیتی ندارد و حتی ککِ فمینست ها هم از آن نمیگزد؟
کامنت من باز ناپدید شد
پاسخحذفبا کاوه کاملاً موافقم. به نظرم تحلیل کاوه کاملاً منطقیه. کاش دوستان تا این اندازه بر اساس احساسات قضاوت نمی کردند... کاوه متعرض به هیچ ساحت مقدسی نشده!
پاسخحذفمن هم با نظر آقبهمن موافقترم که سمیه وظیفهای برای اطلاعرسانی نداشته. و معتقدم که تو یه جور غیر منطقیای از منطق استفاده میکنی.
پاسخحذفشقایق،
پاسخحذفمن نمیگویم که خانمِ توحیدلو وظیفهای در موردِ اطلاعرسانی داشته. میگویم حالا که ظاهراً قصدْ روشنگری و اطلاعرسانی بوده (و شاید که ایشان اخلاقاً موظف به این کار نبوده)، بد است که متنشان مبهم و ایدئولوژیک است.
چه کسی گفته که قصد روشنگری و اطلاعرسانی داشته؟
پاسخحذفبه نظر من تنها فریادی کشیده. اصلن در شرایطی نبوده که بخواهد به این مسائل فکرکند. قبول دارم که تا حدی بدسلیقهگی کرده ولی قبول ندارم که به عمد اطلاعرسانی قطرهچکانی کرده است.
خوش به حالت که هیچ وقت در شرایطی قرار نگرفتی که عقلت را از دست بدهی!
ناگفته نماند که من هم احساس نمیکنم که اگر جای او بودم، احساس تحقیرشدهگی میکردم. اصولن وقتی تحقیر میشوم که تحقیر کننده برای خودم یا اطرافیانم، ارزشی داشته باشد یا شخصن هم از عملی که مرتکب شدهام پشیمان باشم.
میخواهم بگویم که خیلی احساسات او و دیگران را درک نمیکنم. ولی این را درک میکنم که آدمها میتوانند احساسات متفاوتی داشته باشند و میتوانند عقلشان را از دست بدهند بی آن که بدجنسیای پشتش باشد.
شقایق،
پاسخحذفوقتی صحبت از این میکنند که "برای دوستانم که نگرانم شدند" (مطلبِ دوم)، تصورِ من این است که قصدشان اطلاعرسانی است. و هرگز نگفتم که ایشان *بهعمد* اینطور عمل کرده. لازمهی اخلاقِ استبدادی یا استبدادزده این نیست که بهعمد چنین کنند.
«استبدادزده» را بیشتر میپسندم.
پاسخحذف