بیدار که شدم مطمئن شدم که عاشق شدهام
در خیابانِ سپهبد قرنی، کمی جنوبِ کریم خان. از عرضِ خیابان رد میشدیم، از غرب به شرق. خیابان یکطرفه بود، از شمال به جنوب. او سمتِ چپِ من بود. نگاهاش کردم. سرخوشانه و با صدا، و با دهانِ نهکاملاًباز میخندید. دندانهای جلویش را میشد دید.
کلِّ رؤیا شاید دو ثانیه طول کشید. جزئیاتِ تصویری بسیار زیاد بود.
۱۳۸۳.
به همین سرعت که باور م یکنیم عاشقیم روزی می فهمیمی که عاشق نبوده ایم. و آن واقعه هر چیزی می توانسته باشد جز عشق.
پاسخحذفlike!
پاسخحذفوقتی که تو عاشق شدی
پاسخحذفشیطان به نامت سجده کرد
آدم زمینی تر شد و
عالم به آدم سجده کرد
معمولن وقتی میخوام از خوابهایِ اینگونه عاشقونه فردا-روزی - اکثرن برایِ خودم - یاد کنم، میگم "خوابِ بد دیدم".
پاسخحذفخوشبختانه من بیشتر با معرفتشناسی عقلانیت نقاد (critical rationalism) همدلی دارم که شدیداً مخالف "موجهسازی" است. لذا خوشحالم که تعریف ایشان از معرفتشناسی رهیافت مورد علاقه مرا در بر نمیگیرد. "موجهگراها" فکری به حال خود کنند.
پاسخحذف