از زمانِ انتشارِ خبرِ انتصابِ آقای حجتالاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه به ریاستِ مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران مترصدِ این بودم که از میزانِ بصیرت و توغل و دانشِ ایشان در فلسفه باخبر بشوم. در فهرستِ کتابهای منتشرشدهی ایشان بیستوهشت عنوان ذکر شده است، که به نظرِ من نشان میدهد ایشان (که متولدِ هزاروسیصدوچهلوپنجِ هجریِ خورشیدی هستند) نویسندهی پرکاری هستند. تنبلیِ مزمن مانع میشد سراغِ کتابهایشان بروم؛ این بود که وقتی در وبسایتِ رسمیِ مؤسسه عنوانِ "تعریف فلسفۀ معرفت از زبان دكتر خسروپناه"* را دیدم، و دیدم که حجمِ مطلب زیاد نیست (کمتر از ششصد کلمه)، با اشتیاق خواندماش.
اولین جملهی متنْ این است:
وقتی سخن از فلسفۀ معرفت به میان می آید، منظور تركيبی از هستی شناسی معرفت و معرفت شناسی است.
که مفهوماش برای من خیلی روشن نیست. اما بلافاصله تعریفی از معرفتشناسی بهدست دادهاند:
دانش معرفتشناسی یانظریة المعرفة، شناختشناسی، تئوری شناخت واپیستمولوژی، با تعبیرات گوناگون تعریف شده است از جمله: علمِ شناختِ ابزار تفكّر ، شاخهای از فلسفه كه ماهیت، حدود، پیشرفتها و مبانی معرفت را بررسی میكند وقابلیت اعتماد به ادعاهای معرفتی را میسنجد؛ علمیكه درباره شناختهای انسان وارزشیابی انواع آن وتعیین ملاك صحّت وخطای آنها بحث میكند.
در پایانِ همین پاراگرافِ اولْ تعریفِ کوتاهتری بهدست دادهاند (البته در این جملهای که نقل میکنم ایشان عبارتِ "نظریه شناخت" را بهکار بردهاند که در میانِ پنج اصطلاحی که فهرست کردهاند نیامده است؛ اما حدس میزنم که در اصطلاحشناسیِ ایشان "نظریه شناخت" هم نامِ دیگری برای معرفتشناسی باشد):
به عبارت دیگر نظریه شناخت، دانش موجّه سازی باور است.
برایم روشن نیست که این تعریف چگونه عبارة اخریِ چیزهایی است که قبل از این جمله آمده است؛ ولی درک میکنم که شاید ایشان بعضی مقدمات را مفروض گرفتهاند و توضیح ندادهاند. اما گفتنِ اینکه نظریهی شناخت—یا معرفتشناسی—دانشِ موجهسازیِ باور است به نظرم بسیار غریب است. آیا منظورشان این است که با معرفتشناسی یاد میگیریم که باورها را موجه کنیم؟ جملهی ایشان را چگونه باید فهمید؟
اما شاید اساساً این تعریفْ تعریفِ مختارِ ایشان نباشد—و مؤیدِ این حدسْ این است که گفتهاند "دانش معرفتشناسی [...] با تعبیرات گوناگون تعریف شده است" (تأکید از من است)؛ پس شاید در این اولین پاراگراف خواستهاند بعضی تعاریفِ موجود را ذکر کنند و بعد به تعریفِ دقیقِ خودشان بپردازند. (فقط برای من هنوز این سؤال مطرح است که کدام معرفتشناسِ قابلِ اعتنای مشهور یا غیرمشهوری گفته است—یا ممکن است گفته باشد—که معرفتشناسیْ دانشِ موجهسازیِ باور است.)
ادامه دادهاند (پاراگرافِ دومِ متن):
تعریفدقیق معرفتشناسی عبارتاست از: دانشی كه ازاحكام وعوارض علم ازآن جهت كه وجودی است حكایتگر، بحث میكند، به عبارت روشنتر، این دانش ناظر به جنبه كاشفیت و حكایتگری معرفت است و پیرامون شناختها و معارف آدمی وگستره و ارزش آنها سخن میگوید.
عرضی ندارم.
اولین جملهی پاراگرافِ بعدی:
هستی شناسی معرفت عبارت است ازشاخه ای ازمعرفت که به پرسش های پیرامون وجود وماهیت معرفت می پردازد اما معرفت به معنای مطلق آگاهی که به علم حضوری وحصولی تقسیم می گردد.
باز هم عرضی ندارم—فقط دوست دارم این بخش را با افزودنِ تأکیدهایی شاید نابجا برای خودم تکرار کنم: هستیشناسیِ معرفت عبارت است از شاخهای از معرفت که به پرسشهای پیرامونِ وجود و ماهیت معرفت میپردازد.
به خاطر داریم که عنوانِ نوشته به ما میگفت که قرار است تعریفِ فلسفهی معرفت را از لسانِ آقای دکتر خسروپناه بشنویم؛ پس احتمالاً پاراگرافِ مستقلی که در ادامهی متن و بعد از عنوانِ "موضوع فلسفه معرفت" آمده کلیدی است:
موضوع فلسفه معرفت، معرفت است وبحث اصلی این دانش درباره علم یا معرفت است. البتّه معرفت دوحیثیت (وجودی وحكایتگری) دارد ودراین علم، ازحیثیت حكایتگری علم ازنفسالامروازحیث وجودی آن بحث میشود. بهطورخلاصه، موضوع این علم روشنترین مفهوم یعنی علم و معرفت امّا با حیثیتهای پیشگفته است.
پس، از دیدِ جنابِ حجتالاسلام خسروپناه، [دوباره عیناً نقل میکنم] "موضوع فلسفه معرفت، معرفت است و بحث اصلی این دانش درباره علم یا معرفت است". تصورِ من این است که برای گفتنِ چنین جملهای لازم نیست به اندازهی رئیسِ فعلیِ مؤسسه درس خوانده بود و هر کسی، بی هیچ دانشی در موردِ فیزیک (یا حقوق یا زیستشناسی یا ...) میتواند بگوید که موضوعِ فلسفهی فیزیک (یا حقوق یا زیستشناسی یا ...)، فیزیک (یا ...) است. گمان نمیکنم که دانشجویی که چنین تعریف یا توصیفی بهدست بدهد نمرهی بسیار درخشانی بگیرد.
پاراگرافِ بعدی را (ذیلِ عنوانِ "هدف فلسفه معرفت") تماماً نقل میکنم:
معرفت چیست؟ آیاتحصیل معرفت ممكن است؟ شرایط آن كدام است؟ آیا معرفت یقینی و مطابق واقع وجود دارد؟ آیامیتوان به آن دست یافت؟ قلمرومعرفت بشر تاكجاست؟ با چه معیاری میتوان معرفت صحیح را از ناصحیح تمییز داد؟ آیا وجود ذهنی واقیت دارد؟ آیا وجود ذهنی همان معرفت است؟ آیا معرفت ازسنخ وجود است یا ماهیت؟ آیا مجرداست یا مادی؟ و آیا کیف است یا مقوله دیگرعرضی است؟ و...؛ این پرسشها، مسائل عمده ومهمّ فلسفه معرفت است؛ هدف اصلی این دانش، نخست، ارائه راههایی برای كسب معرفت یقینی وسپس بیان معیاری جهت اثبات (مطابق با واقع بودن) آن است؛ معرفتشناسی درپی شناسایی شناختها است. وهمچنین شناخت دقیق وجود وماهیت معرفت است. بنابراین، هدف این علم، یافتن پاسخ صحیح برای پرسشهای پیشگفته است.
با خواندنِ این پاراگراف سؤالهایی برای درسی مقدماتی در معرفتشناسی به نظرم رسید:
یک. دستکم دو ابهامِ این جمله را برشمارید: "آیا معرفت یقینی و مطابق واقع وجود دارد؟" [راهنمایی. این دو حالت را بررسی کنید: (الف) نویسنده "یقینی" و "مطابق واقع" را مترادف فرض کرده است؛ در موردِ خلطِ مفاهیمِ روانشناختی/معرفتشناختی و مفاهیمِ مابعدالطبیعی توضیح دهید. (ب) مرادِ نویسنده سؤال در موردِ وجودِ نمونههایی از معرفت با این دو ویژگی است: یقینیبودن و مطابقت با واقع؛ توضیح دهید که چرا قیدِ "مطابق با واقع" زاید است.]
دو. با توجه به آنچه در ابتدای جلسهی اول در موردِ معرفت مرور کردیم، سعی کنید توضیح دهید که معرفت ناصحیح چگونه چیزی میتواند باشد.
سه. نظرِ انتقادیتان را دربارهی این جمله بنویسید: "هدف اصلی این دانش، نخست، ارائه راههایی برای كسب معرفت یقینی وسپس بیان معیاری جهت اثبات (مطابق با واقع بودن) آن است".
ذیلِ عنوانِ "اهمیت فلسفه معرفت" اینطور آمده:
فلسفه معرفت، راه یافتن پاسخ صحیح به پرسشهای سرنوشتساز را روشن ساخته و انسان را از ورطه پوچ انگاری و غفلت میرهاند.
این نحوهی بیان مرا به یادِ جملاتِ کتابهای دبیرستانیِ بینشِ اسلامی در دههی شصت میاندازد، که البته شاید اشکالی نداشته باشد، حتی اگر گویندهاش رئیسِ مؤسسهی پژوهشیِ حکمت و فلسفه باشد. (تصور میکنم که در زمانِ انتصابِ جنابِ حجتالاسلام خسروپناه، مؤسسه بزرگترین مرکزِ آموزش و پژوهشِ ایران در فلسفهی تحلیلی بوده است.) به نظرِ من اشکالِ مهمِ گزارهای که بیان فرمودهاند این است که نشان میدهد که آقای دکتر خسروپناه فلسفه را—در اینجا: فلسفهی معرفت را، هر چه که هست—با ایدئولوژی اشتباه گرفتهاند.
بگذریم. در صفحهی شخصیِ آقای دکتر خسروپناه آمده است که ایشان کتابی در فلسفهی معرفت آمادهی انتشار دارند، که لابد بررسیاش تصویرِ دقیقتری از پختگیِ فلسفیِ ایشان از حیثِ محتوا و بیان بهدست خواهد داد.
*پینوشت (بیستوچهارمِ مهرِ نود). مطلبِ آقای دکتر خسروپناه را، چنان که محسن هم تذکر داده است، از صفحهی اصلیِ سایتِ رسمیِ مؤسسهی پژوهشیِ حکمت و فلسفهی ایران برداشتهاند. قولهایی که نقل کردم از متنی بود که عصرِ بیستودومِ مهر میشد در سایتِ مؤسسه دید. (اگر مایلاید دقتِ نقل را بررسی کنید میتوانید به من ئیمیل بزنید تا عکسِ صفحههای مربوط را برایتان بفرستم.) مطلبِ مربوط و مشابهی را هنوز میشود در سایتِ شخصیِ آقای دکتر خسروپناه دید.
مطلبی که نقد کردید دیگر در صفحهی اول سایت انجمن نیست. گویا پست شما موثر بوده است.
پاسخحذفمایل به بررسی دقت نقل هستیم! مستدعی است اﻗﺪاﻣﺎت ﻻزم را ﻣﺒﺬول ﻓﺮﻣﺎﺋﯿﺪ.
پاسخحذفو من الله توفیق
شاید جناب حجت الاسلام به نوعی بع دنبالِ تلفیقِ اصطلاحاتِ! فلسفه اسلامی و ترجمه ی این سطور....Defined narrowly, epistemology is the study of knowledge and justified belief. As the study of knowledge, epistemology is concerned with the following questions: What are the necessary and sufficient conditions of knowledge? What are its sources? What is its structure, and what are its limits? As the study of justified belief, epistemology aims to answer questions such as: How we are to understand the concept of justification? What makes justified beliefs justified? Is justification internal or external to one's own mind? Understood more broadly, epistemology is about issues having to do with the creation and dissemination of knowledge in particular areas of inquiry......"از ابتدایِ دانشنامه ی فلسفی استنفورد" و ایدئولوژی با یکدیگر بوده اند.....
پاسخحذفخسروپناه، رشاد، هادوی
پاسخحذفمیراث دارِ!
اَوِنصر،اَوِسینا،اَوِروس
انحطاط عقل و دین
در حد تیم ملی به مربیگریِ امیر قلعه نوعی
شرح ان انتصاب را از اینجا بخوانید:
پاسخحذفhttp://www.janjalnews.com/id/63204
خلاصه اش این است که:
"این انتصاب البته حاوی پیامهای مهمتری نیز هست؛ این که نظام اسلامی در جهاد نظری (نرم) با شاکلهی علم مدرن در حمله به خط اول علوم انسانی متوقف نمانده است و پا به عمق جبههی دشمن در علوم فلسفی نهاده است و بعید نیست که در عرض این جبهه نیز به سراغ علوم پایه، علوم پزشکی و پس از آن برود.
عبدالحسین خسروپناه فرای تحصیلات حوزوی فقهی و حکمی، متخصص فلسفهی مضاف است؛ این به سادگی به این معنا است که مأموریت او نه درگیری در پیشانی علوم انسانی که زدن عقبهی فلسفی و منطقی آنها است؛ به بیان سادهتر این انتصاب بیش از هر چیز فرو ریختن نیروهای هوابرد معرفتی حوزه در عمق مناطق اشغالی علم مدرن در جامعهی شیعی ایران است.
باید پذیرفت که طی دهههای گذشته خطوط علوم انسانی هر چند رخنههایی را پذیرفته است اما هنوز به دست نیروهای انقلاب شکسته نشده است؛ چه ما هنوز بدیلی برای این علوم نداریم؛ یعنی نیرویی برای تثبیت و تأمین این جبهه در اختیار نداریم؛ این نیروی مفقود احتمالاً همآن علوم انسانی اسلامی است.
وضعیت ما در عمق جبهههای علم اما قدری متفاوت است؛ فلسفهی اسلامی، خلاف فلسفههای مدرن که مدتها است از ذوق به ذهن و از آن جا به زبان فرو نشسته است، شاکلهای پویا است که در همهی این مراتب حاضر است و همآورد میطلبد. به بیان دیگر ممکن است که تا دههها نتوانیم علوم انسانی، پایه یا پزشکی را در برخورد از روبهرو، در مسائل و نتائج، بشکنیم، اما فروپاشاندن آنها در عمق، در مبانی و روشها، چندان دور نیست.
این انتصاب به سادهگی به معنای توسعهی راهبرد عملیات نرم نظام اسلامی از درگیری جبههای با علم مدرن به کشاندن نبرد به عمق مناطق اشغالی است؛ و در میان همهی پادگانهای فلسفهی اشغالگر مدرن (دانشکدهها و پژوهشکدهها) انجمن سلطنتی فلسفه بهترین آماج بود."
ضمناً برای دیدن نظرات استاد خسروپناه در باب مردمسالاری به لینک زیر:
http://www.bashgah.net/fa/content/show/79911
در باب توسعه ورنسانس به لینک زیر:
http://aboutphilosophy.blogfa.com/post-557.aspx
در باب عقلانیت سیاسی به لینک زیر
http://ketabroom.ir/part,showEntity/id,5777/lang,fa/fullView,true/
مراجعه کنید.برای دیدن زندگینامهی غیرخودنوشت ایشان و ماجرای مواجههی جان هیک با ایشان لینک زیر را از دست ندهید. غفلت موجبپشیمانی است
http://rajanews.com/detail.asp?id=98207
rajebe jomle ee ke baratoon ajibe mitoonam begam harfe ajibi nazade. dare mige epistemology justtify (tojih ) mikone danesh ro be in mani ke baraye mohaghegh bastari faraham mikone ke betoone baraye argumentesh mabnaye methodological dashte bashe. masalan kasi ke positivist e ya kasi ke social constructionist e dare argumentesho tooye oon bestar tojih mikone dar hali ke harfesh dar bestar e digari momken as ke to tojih nabashad chon har kodoom e in bestar ha mafroozat e motefaveti darand.
پاسخحذفخوشبختانه من بیشتر با معرفتشناسی عقلانیت نقاد (critical rationalism) همدلی دارم که شدیداً مخالف "موجهسازی" است. لذا خوشحالم که تعریف ایشان از معرفتشناسی رهیافت مورد علاقه مرا در بر نمیگیرد. "موجهگراها" فکری به حال خود کنند.
پاسخحذف