میگویم گاهی مشاهدهی اوضاع حالام را بد میکند. میگویم که حالا بد کرده است. برایم فصل میگوید در اینکه موقعیتهایی هست که از این خیلی بدتر است. خب، گیرم که درست میفرمایید؛ این چه ربطی به حالِ من دارد؟ ظاهراً امرِ واقع این است که هر وضعِ بدی که در آن باشید وضعِ بدتری در جایی هست، یا بوده است، یا دستکم متصور است که باشد.
شاید وقتی کسی از اوضاع شکوه میکند همیشه بهترین کار موعظه نباشد—خواه موعظهی خدامحور از جنسِ حکایتِ شیخ که استطاعتِ پایپوشی نداشت، خواه از این موعظههای انسانمحور که روزِ بهتری فرا خواهد رسید که ما دوباره کبوترهایمان را الخ. کارهای دیگر هم میشود کرد: دعوت به قدمزدن یا سینما، شکلاتدادن، فرستادنِ پیامی محبتآمیز.
تجربهی شخصی من میگوید آدمی که حالش بد است به "خاله" نیاز دارد. خالهها نصیحت نمیکنند، سرزنش نمیکنند، حرف آدم را جایی نمیبرند، راهحل ارائه نمیدهند. همدلانه گوشکردن خیلی هنره وهنری کمیاب
پاسخحذفآدمی که حالش بد است برای همه ناله سر میدهد.
پاسخحذفآدمی که حالش خیلی بد است اما، می داند تاب ندارد بیشتر از این حالش بدتر شود. غریزهاش میبردش پیش کسی که "ظرفیت توجهش بالااست".
فرمایش شما کاملا درست است . من معذرت می خوام از شما
پاسخحذفمساله اینجاست که گاهی کسی که ظرفیت توجهش بالاست دورو بر آدم پیدا نمیشه، غریزه می بره پیش آدمای کم توجه تر.
پاسخحذفآدمهای اطراف من کارهای دیگر هم میکنند که حالم را بدتر میکند. تلاش میکنند که ثابت کنند که اشتباه میکنم که فکر میکنم وضعیتی مطلوب نیست! در هر زمانی از ماه نسبتش میدهند به پیاماس زودهنگام یا دیر هنگام یا به موقع!
پاسخحذفنمیفهمند آدم گاهی هم از عاقل بودن و استدلال کردنهای خرکی خسته میشود.