کاوشی در خصوصِ فهمِ بشریی هیوم (معروف به کاوشِ اول) در دورهی حیاتِ نویسندهاش ده بار چاپ شد، و هیوم در هر چاپ تغییراتی میداد، کمتر محتوایی و بیشتر سبکی. کسی که با روالِ چاپ مخصوصاً در قرنِ هجدهم آشنا نباشد شاید به نظرش برسد که وقتی خودِ نویسنده بر چاپِ اثرش نظارت داشته طبیعیترین/درستترین کار برای بازنشرِ اثرْ این است که همان چاپِ آخر را عیناً منتشر کنیم. [لابد در مواضعی لازم خواهیم دانست توضیحاتی اضافه کنیم؛ بحثام در این است که متنِ اصلی چه باید باشد.] نیز، شاید بهنظر برسد که اگر کسی بخواهد چنین اثری را ترجمه کند بدیهی است که متنِ مرجعاش باید همان آخرین چاپی باشد که نویسنده بر آن اشراف داشته است. در موردِ کاوشِ اول، این آخرین چاپ چاپِ ۱۷۷۲ بوده است. (هیوم برای تغییراتِ یک چاپِ بعدی هم دستورهایی نوشته بوده است؛ این چاپ در ۱۷۷۷ منتشر شده است، و یک فرقِ عمدهاش با همهی چاپهای قبلیاش این است که بیش از هفتاد درصدِ فصلِ سومِ کتاب—یعنی بیش از هفتاد درصدِ فصلِ "در بابِ تداعیِ ایدهها"—از آن حذف شده است.)
تا همین اواخر، یعنی تا پایانِ قرنِ بیستم، چاپی از کاوشِ اول که متنِ استاندارد محسوب میشد آنی بود که سلبی-بگی در قرنِ نوزدهم تصحیح کرده بود و در دههی ۱۹۷۰پیتر نیدیچ بازنگریاش کرده بود. احتمالاً فلسفهخوانان آن چاپِ خاص را با آن قطعِ کوچکِ دلپذیر و با آن فهرستِ تحلیلیِ مفصّل و توضیحاتِ نیدیچ به خاطر دارند.
میگویم تا همین اواخر، چرا که بهنظر میرسد ویراستِ انتقادیِ جدیدِ کاوشِ اول کمکم دارد جای آن چاپ را میگیرد. این کتاب یکی از محصولاتِ پروژهی تصحیحِ انتقادیِ آثارِ هیوم است که از ۱۹۷۵ شروع شده است. تصحیحِ کاوشِ اول بر عهدهی تام بیچام بوده، که یک نسخهی دانشجوییی آن را هم منتشر کرده است.
میگویم تا همین اواخر، چرا که بهنظر میرسد ویراستِ انتقادیِ جدیدِ کاوشِ اول کمکم دارد جای آن چاپ را میگیرد. این کتاب یکی از محصولاتِ پروژهی تصحیحِ انتقادیِ آثارِ هیوم است که از ۱۹۷۵ شروع شده است. تصحیحِ کاوشِ اول بر عهدهی تام بیچام بوده، که یک نسخهی دانشجوییی آن را هم منتشر کرده است.
مصحح سیاههای ۴۰صفحهای بهدست میدهد از همهی تغییراتِ مهمِ ویراستِ انتقادی نسبت به چاپِ ۱۷۷۲. بر مبنای این سیاهه میدانیم که در چه چاپی هیوم چه تغییراتی داده: در چه جاهایی کاما اضافه یا کم کرده، کلمهای را عوض کرده، کلمهی شروعشده با حرفِ کوچک را در چاپِ بعدیای با حرفِ بزرگ شروع کرده، عبارتی را ایتالیک کرده، جملهای اضافه کرده، پاراگرافی را حذف کرده، در موردِ اینکه deity بنویسد یا Deity سازگار عمل نمیکرده، از چاپِ ۱۷۵۸ مدتی کلماتی را با املای "جدید" (یعنی امریکایی) مینوشته و بعداً به املای استاندارد برگشته، و غیرذلک. مرضِ چاپ و کتاب هم اگر نداشته باشیم و شیفتهی فیلسوف هم اگر نباشیم، باز هم شاید اینها برایمان بسیار خواندنی باشد.
مصحح این را بهتفصیل توضیح میدهد که چرا در جاهایی متنِ ۱۷۷۲ را کنار گذاشته است و سیاستهای کلـّی و تصمیمهای موردیاش چه بوده است. (یک دلیلِ عمده برای تصمیم به ایجادِ تغییراتی نسبت به چاپِ ۱۷۷۲ این بوده است که حروفچینانِ آن زمان نوعاً خیلی دقیق نبودهاند؛ و دانسته است که دستنویسهای هیوم به لحاظ رسمالخط و نقطهگذاریْ یکنواختتر است از نوشتههای چاپشدهاش.) مصحح در پایانِ استدلالهای به-نظرِ-من-نیرومندش میگوید (ص. 219) که برخی هنوز معتقدند که باید متنِ هیوم را چونان میز یا صندلیِ عتیقهای دید که هر خراش و تَرَکاش را باید همانطور نگه داشت و ظاهرش را اصلاح نکرد چرا که این خرابیها حالا بخشِ جدانشدنیای از اثرِ عتیقه است. اما مصحح معتقد است که این تصور، گرچه شاید برای آثارِ ساختهشده از چوب مناسب باشد، برای شاهکارهای حوزهی تفکر مناسب نیست. معهذا، مصحح سخت کوشیده است که دخالتاش در متن کمینه باشد.
مصحح این را بهتفصیل توضیح میدهد که چرا در جاهایی متنِ ۱۷۷۲ را کنار گذاشته است و سیاستهای کلـّی و تصمیمهای موردیاش چه بوده است. (یک دلیلِ عمده برای تصمیم به ایجادِ تغییراتی نسبت به چاپِ ۱۷۷۲ این بوده است که حروفچینانِ آن زمان نوعاً خیلی دقیق نبودهاند؛ و دانسته است که دستنویسهای هیوم به لحاظ رسمالخط و نقطهگذاریْ یکنواختتر است از نوشتههای چاپشدهاش.) مصحح در پایانِ استدلالهای به-نظرِ-من-نیرومندش میگوید (ص. 219) که برخی هنوز معتقدند که باید متنِ هیوم را چونان میز یا صندلیِ عتیقهای دید که هر خراش و تَرَکاش را باید همانطور نگه داشت و ظاهرش را اصلاح نکرد چرا که این خرابیها حالا بخشِ جدانشدنیای از اثرِ عتیقه است. اما مصحح معتقد است که این تصور، گرچه شاید برای آثارِ ساختهشده از چوب مناسب باشد، برای شاهکارهای حوزهی تفکر مناسب نیست. معهذا، مصحح سخت کوشیده است که دخالتاش در متن کمینه باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر