این عکس را در وفاتیهی هیلری پاتنم در نیویورک تایمز دیدهام. نمیدانم عکس را کِی گرفتهاند؛ اما، به هر حال، خیلی نزدیک است به تصویری که از پاتنم دارم، پاتنمِ جلدِ دومِ مجموعهی مقالاتِ فلسفیاش.
گفتهاند که مخوفترین منتقدِ پاتنم خودِ پاتنم است. شاهدِ شاید کمترشناختهشدهای را در مطلبِ قبلی معرفی کردم. و شاید مشهورترین شاهدش موردِ کارکردگرایی در فلسفهی ذهن باشد: او که از مهمترین مدافعانِ این نظر بود (از جمله در یک مقالهی مشهورِ ۱۹۶۰ که در همان جلدِ دوم بازنشر شده)، در ۱۹۸۸ کتابی در نقدِ آن منتشر کرد.
فیلسوفِ بسیار مهمی درگذشته است، و ترجیحام این است که بهجای ذکرِ مصیبت، بعضی اندیشههایش را مرور کنم. جای آن کار اینجا نیست؛ اما کارِ دیگری هم هست: اینکه با یادِ او بخندیم، و این کاری است که همینجا هم میشود کرد، به لطفِ قاموسِ فلسفیی جنابِ دِنِت. این ترجمهای است از مدخلِ hilaryی این فرهنگ (تعریف اشاره میکند به یکی از سه ترمِ تحصیلی در آکسفرد):
هیلری، اسم. (از ترمِ هیلری) دورهای بسیار کوتاه اما مهم در سیرهی فکریِ فیلسوفی برجسته. "اوه! این چیزی است که من سه یا چهار هیلری پیش فکر میکردم."
(این فرهنگ یک مدخلِ putname هم دارد [با همین املا]، که توضیحِ بیشتری لازم دارد.)
فضولتا شاید این لینک از لینکِ آکسفورد روشنگرتر باشد
پاسخحذفhttps://en.wikipedia.org/wiki/Hilary_term
يك مترجم بايد حد خودش را بداند. دوست عزيز شما در بهترين حالت يك مترجم، آن هم با يكي دو كتاب در كارنامه تان، هستيد. بدون هيچ مقاله و توليد انديشه. البته به استثناي وبلاگ تان!!!!!!! پيشنهاد مي كنم جفنگ گويي و گنده گوزي را كنار بذاري، و به ويتگنشتاين بازي ات در دبستان ادامه دهي. البته به ياد داشته باش كه با تقليد ميمون وار لحن چامسكي چامسكي نخواهي شد، اي ابله.
پاسخحذفجناب نیما
حذفاینطور خشک و خالی که بَده. ما از شما بیشتر انتظار داشتیم: دستِ کم چند تا فحشِ ناموسی، یکی دوتا اتهام جنسی، یک وصلهی همکاری با وزرات اطلاعات، سوءاستفاده مالی در آی.پی.ام.
شما تازهواردید در این کار گویا. دوستانِ شما قبلا همهی موارد پیشگفته را در این وبلاگ!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!امتحان کردهاند. قدری خلاقیت عزیز دل برادر. بیمایه فطیر است.