۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

فتوای من



درباره‌ی بیتِ

معاشران گره از زلفِ یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید

مشکلِ شناخته‌شده‌ای هست: به نظر می‌رسد که کارکردِ قصه کوتاه‌کردن باشد نه درازکردن—در ابتدای جاده هم به همسفرمان می‌گوییم بیا صحبت کنیم تا راه کوتاه شود. این اشکال را در حافظ‌نامه‌ی بهاءالدین خرمشاهی هم دیده‌ام، اما یادم نمی‌آید که خرمشاهی یا برگ‌نیسی یا خطیب‌رهبر مشکل را به طرزِ رضایت‌بخشی حل کرده بوده باشند.

یک ایده البته این است که "قصه" را با توسل به ضبط‌هایی بعضاً غریب، که حتماً در بینِ نسخه‌های قدیمیِ دیوانِ حافظ پیدا می‌شود، با کلمه‌ی دیگری عوض کنیم؛ اما به نظرم راهی هست که بیت را، مستقل از بحثِ اصالت‌اش، در همین شکل‌اش بفهمیم. (من حافظ را خوب نمی‌شناسم و خیلی هم کم در شرحِ اشعارش خوانده‌ام؛ شاید چیزی که می‌گویم را دیگرانی قبلاً مطرح کرده باشند.)

لغت‌نامه‌ی دهخدا با ارجاع به منتهی الارب می‌گوید که یک معنای "قصه" این است: کار. حالا شرحِ من.

در مصراعِ اول حافظ به یاران پیشنهاد می‌کند که گرهِ زلفِ یار را باز کنند (احتمالاً یارْ گیسوان‌اش را بافته بوده است). این را چند شرحی که دیده‌ام گفته‌اند. بعضی این را هم گفته‌اند که البته مویِ بافته کوتاه‌تر از نبافته دیده می‌شود—مثلاً مویِ رهاکرده‌ی معشوقِ من اگر بیست‌وپنج‌ سانتی‌متر از شانه‌اش پایین‌تر می‌آید، بافته‌اش شاید بیست‌ سانتی‌‌متر بیاید. [اندازه نگرفته‌ام؛ تخمین‌ام شاید بد باشد.]

به نظرم مصراعِ دوم کارِ ویژه‌ای نمی‌کند. موی یار احتمالاً کاملاً سیاه بوده، و البته که دلپذیر بوده. این خوشایندِ سیاه را شاعر به شب تشبیه کرده. گره از زلفِ یار باز کنید، و با این کار شبِ خوشِ گیسویش را درازتر کنید. "شب" در اینجا به شب ارجاع نمی‌دهد—مجلس می‌توانسته در روز بوده باشد.


پی‌نوشت. خوانشِ بهتری هم هست—نظراتِ ذیلِ این مطلب را ببینید.


۸ نظر:

  1. بابا حشری :)))))))))

    پاسخحذف
  2. "معنای دراز کردن شب هم بیشتر همانا گشودن گره های سر زلف یار است، یعنی معنای اصلی و اولی دراز کردن شب عیش نیست، بلکه بلندتر کردن شب گیسوی یار...است" حافظ نامه، ج2، ص 822

    پاسخحذف
  3. محفوظ ..
    به نظرم، اصولا فتوایی غیر از این نمیشه واسه این بیت صادر کرد.(من البته حافظ شناس نیستم)
    ولی "شب" و "قصه" می تونند در همون معنی اولیه شون هم ظاهر شده باشند : قصه ی ِاین شب را مثال زلفِ بازشده ی ِیار، دراز کنید.
    از ترجمه ِ فرانسه اش (هانری دو فوشه کور)هم استفتاء کردیم(از روی کنجکاوی) : "قصه" را به "زلف" و "گیسو" ترجمه کرده است.

    پاسخحذف
  4. ابوالحسن نجفی همه ی فتواها را اینجا جمع کرده است:
    http://www.persian-language.org/article-846.html
    فتوای خودش هم به قول همشهریاش "پاری بیرا نی"

    پاسخحذف
  5. این‌جا چیزهایی دراین مورد نوشته‌اند:http://www.tebyan.net/literary_criticism/2009/10/12/104518.html

    فتوای من:
    "این" در "بدین" به "گره‌گشودن از زلفِ یار" اشاره دارد و نه به "قصه". درواقع بعد از گفتنِ بدین باید مکث کرد. (که تو هم همین را گفته‌ای.) "اش" در "قصه‌اش" به "شب" اشاره دارد؛ شبی خوش که در بیتِ بعد بیشتر توصیف‌اش می‌کند. مفعولِ درازکردن "قصه‌ی شب" است و نه "شب". "شب" و "قصه" معنایی واقعی دارند و نه استعاری.
    حافظ به معاشران پیش‌نهاد می‌کند که بیایید با گشودنِ گره از زلفِ یار شبِ خوش‌تان را خاطره‌انگیزتر کنید. می‌توانی به این فکر کنی که اگر بعداً خواستی ماجرای این شب را مرور کنی، قصه‌ات—دست‌کم به اندازه‌ی یک بند در توصیفِ زلفِ یار و گره‌هایش و کیفیتِ گشودن‌اش—درازتر می‌شود. وقصه‌ی معشوق هرچه درازتر، دل‌پذیرتر. "قصه‌ی شبِ خوش را دراز کردن" کنایه از "شبِ خوشِ گیسویش را درازتر کردن" نیست.

    و به نظر می‌رسد حافظ—طبیعتاً—خودِ این کار را، مستقل از نتیجه‎‌اش، دوست می‌داشته:
    گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌ام
    گفتا من‌اش فرموده‌ام تا با تو طراری کند

    اگر من را در این مورد به‌عنوانِ سخن‌گوی حافظ بپذیری، فتوای او در جایی دیگر نیز با تو فرق دارد: آن‌جا که از "آن تلخ‌وش" می‌گوید. اگر هم نپذیری، خُب باید "دیگر نیز" را از جمله‌ی بالا حذف کنی و بعد جمله را دوباره بخوانی!

    پاسخحذف
  6. ایوب، ممنون بابتِ قولی از آقای خرمشاهی که نقل کردید. اما ایشان بالاخره حرف‌شان در موردِ "قصه" چیست؟

    پاسخحذف
  7. مرتیکه، خیلی ممنون بابتِ نشانی. به نظرم فتوای آقای نجفی بهتر از فتوای من است.

    پاسخحذف
  8. ef، خیلی ممنون. جالب است که اولاً همین ایده را دیروز دوستِ عزیزی گفت، و ثانیاً آقای ابوالحسن نجفی هم از همین نظر دفاع کرده است. اما ثالثاً نشانی‌ای که نوشته‌اید می‌رسانـَدمان به صورتِ ناقصی از همان مطلبی از آقای نجفی که مرتیکه به آن ارجاع داده است. جمله‌ای از اواخرِ این مقاله:

    "حافظ خطاب به معاشران می گوید گره از زلف یار باز كنید زیرا شبی خوش است بدین (یعنی با این كار یا بدین وسیله) قصه اش را (یعنی قصه شب را) دراز كنید."

    به نظرم خوانشِ شما (تو و نجفی و آن دوست) بهتر از خوانشی است که پیش نهادم.

    غیر از این، می‌پذیرم که نظرِ حافظ و من در موردِ آن تلخ‌وش متفاوت است—و او کج‌سلیقه است!

    پاسخحذف