خیلی زیبا نیست؟:
صد مردِ چو شیر عهد و پیمان کردند
اعلانِ گرسنگی به زندان کردند
شیرانِ گرسنه از پیِ حفظِ مرام
با شور و شعف ترکِ سر و جان کردند
یادم نیست که این را کجا خواندهام—شاید در گزارشِ بزرگ علوی، شاید در روایتِ انور خامهای، یا جایی دیگر. به هر حال، ظاهراً جمعی (صدنفره؟)، که دستکم تعدادیشان از گروهِ پنجاهوسه نفر بودهاند، در زندان اعتصابِ غذا کرده بودهاند، و فرخییزدی هم در آن زندان بوده. فرخییزدی اعتصابِ غذا نکرده، اما این دو بیت را گفته. برای هدفِ من در این یادداشت، خیلی مهم نیست که جزئیات چه بوده؛ بیایید فرض کنیم که اینطور بوده که گفتم.
فرض کردهام (برای پیشبردِ بحث) که فرخییزدی اعتصابِ غذا نکرده. چرا نکرده؟ نمیدانم—شاید گرسنگی به طرزِ ویژهای آزارش میداده، شاید میدانسته که طاقتاش زود تمام میشود، شاید باورِ موجهی داشته که زندانبانان بهزور اعتصاباش را خواهند شکست، شاید وجودِ خودش را مهمتر از بقیه میدانسته، و غیرذلک.
حالا من به نیـّتِ شاعر در ساختنِ این دو بیتِ بهگوشِمنحماسی دسترس ندارم. شاید صرفاً برای دلِ خودش گفته، که در این صورت میفهمم؛ شاید خواسته در آن روزهای سیاه به نحوی این دو بیت را به بیرون از زندان بفرستد و مردم را خبردار کند که در زندان بر اندیشمندانِ چپِ پیشرو چه میگذرد، که در این صورت میفهمم و تحسیناش میکنم. (شعرش را هم که در هر صورت تحسین میکنم، و به نظرم این دو بیت، مستقل از قصدِ شاعر، شورآفرین هست.)
اما بیایید فرض کنیم که فرخییزدی از همبنداناش شنیده که در بینِ یارانِ تقی ارانی ایدهی اعتصابِ غذا مطرح شده، و برای ترغیبِ این افراد این دو بیتِ شورانگیز را ساخته. احتمالاً همه قبول دارند که اینکه فرخییزدی خودش اعتصابِ غذا نمیکند (و میداند هم که نمیکند) ربطی به این ندارد که اعتصابِ غذا کارِ خوب یا حتی واجبی باشد یا نباشد. اما اعتصابِ غذا کارِ بسیار سختی است و حتی محتمل است به مرگ منتهی بشود؛ با مفروضاتِ فعلی (یعنی از جمله با این فرض که قصدِ شاعر ترغیبِ دیگران به اعتصابِ غذا بوده است)، نمیتوانم بفهمم در ذهنِ فرخییزدی چه میگذشته است— نمیفهمم که چگونه است که دارد سعی میکند دیگران را تشویق به انجامِ کاری کند که خودش نمیکند.
به دلیلی—که به خودتان مربوط است و بس—نخواهید رفت که در برنامههای خاصی در روزهای بیستوپنجمِ بهمن یا اولِ اسفند شرکت کنید. حرفها و تصویرهایی دربارهی وقایع منتشر میکنید، از جمله در بابِ خشونتِ شدید نظامِ جمهوری اسلامی با کسانی که "اغتشاشگر" میخوانـَدشان. از قتل هم صحبت میکنید. (اینکه این مطالب در موردِ اتفاقاتِ خیابانها درست هست یا نه ربطی به بحثِ فعلی ندارد.) من طبیعتاً به نیـّتِ شما دسترس ندارم که چرا اینها را منتشر میکنید. اگر قصدتان ترغیب به اعتراضِ خیابانی نیست، در این صورت مطلبِ قبلیِ من دربارهی شما نیست. اما اگر قصدتان ترغیبِ دیگران به حضور در خیابان است، در این صورت دارم میگویم که نمیفهمم (و دوست دارم بفهمم) که چگونه میاندیشید.
این را هم گفتهام—گیرم با عصبانیت—که دستکم بعضی توجیهاتِ احتمالی برای اینکه "نمیتوانید" در این تجمعات شرکت کنید در موردِ کسانی هم که دارید ترغیبشان میکنید (اگر که اصلاً دارید ترغیب میکنید) صادق است. این تشدیدکنندهی ناتوانیِ من در فهمِ موضوع است.
غیر از تندیِ لحن (که قاعدتاً ربطی به محتوای مدعا ندارد)، به نظرم اشتباهِ بلاغیام صحبت دربارهی محلِ سکونت بود. سؤالِ من ربطی به این ندارد که ایران هستید یا نه، یا در تهران هستید یا نه—هیچ حرفی هم در این مورد نمیزنم که سکونت در خارج از ایران حقی را از کسی میگیرد یا نمیگیرد؛ از حقنداشتن حرف نزدم و قضاوت هم نکردم. فقط دارم میپرسم که چه در ذهنتان میگذرد اگر کاری که میکنید به قصدِ ترغیبِ دیگران به رفتنِ در فضایی است که فضای آتش و خون تصویرش میکنید، و خودتان هم واردش نخواهید شد.
این مطلب از نظر من متین ومحترمانه است. اشکال متن قبلی، در نظر من، صحبت در باره ی محل سکونت ، عصبانیت یا تندی لحن نبود. "تیکه" پراندن [به روش کیهانی]، جمع کثیر و متکثری را با یک چوب راندن، و تعمیم شرایط خیلی خاص و زاویه ی دید خودت به "اوضاع داخل" بود.
پاسخحذفمن از جمله کسانی هستم که معتقدم اگر ظلمی می شود باید دیگران ( حداقل کسانی که خواستار خبر هستند ) را مطلع کرد . من به دوستان و نزدیکانم از راه ای میل ، فیس بوک و ... خبر می رسانم. که فلان جا کسی را کشتند ، فلان کس در زندان حالش بد است و الخ.
پاسخحذفولی من این ها را برای تحریک نمی فرستم . فکر می کنم که مردم باید از اوضاع خودشان آگاه باشند . خودم هم از ظلم ها آگاهم ولی آنچه که از افراد سرپرست جنبش سبز می بینم تا به حال من را مجاب نکرده است که بتوانم جان خودم را در دست آنها قرار بدهم و به هر راهپیمایی به خیابان بریزم و سر سلامتی ام ریسک کنم.
این گروه بندی شما که یا مردم طرفدار حکومتند و یا اگر نیستند و از ظلم های حکومت خبر دارند باید حتماً جانشان را بر سر آن قمار کنند ، بوی تعصب می دهد.
به نظر من هیچ چیز با ارزش تر جان انسان نیست.
صفت "ملایم تر" نه صفت تکرار بلکه از آنِ معناست! یعنی این معنا نه همان معناست! در کل این عقب نشینی شما قابل تحسینه!
پاسخحذفمن با نظرمرتیکه کاملا موافقم وهمچنین ازخشونت یا بهتره بگم خشم موجوددر متن قبلی که متفاوت بابقیه متونی که از کاوه خواندم بود، متعجب شدم.
پاسخحذفدو پست قبلی، اینهمانی یک ابده واحد در دو لحن متفاوت نیستند. محتوا متحول شده که خود "مبارک" است! گویا بقیه هم همین نظر را دارند.
پاسخحذفدر ضمن خواندن مرقومات جناب "مرتیکه" هم مفرح ذات است. برای خودش "نوشتگاهی" است اندر "نوشتگاه"!