۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه
زیبایی و دقت و عینیت
من هم در نوجوانی شیفتهی ابوالفضل بیهقی شدم—مگر میشود از این لذت نبرد؟: "گفت که چون حسنک بیامد خواجه بر پای خاست. چون او این مکرمت کرد، همه، اگر خواستند یا نه، بر پای خاستند. بوسهل زوزنی بر خشمِ خود طاقت نداشت؛ برخاست، نه تمام، و بر خویشتن میژکید. خواجه احمد او را گفت «در همه کارها ناتمامی». وی نیک از جای بشد" (ص. ۲۱۵). هنوز هم از نثرِ بیهقی شدیداً لذت میبرم. شاید در نثرِ فارسی فقط علیاکبر سعیدیسیرجانی و ابراهیم گلستان را اینقدر دوست داشته باشم.
اما بیهقی غیر از زیباییِ نثر به چیزهای دیگری هم مشهور است، یکیاش راستگویی: اینکه هیچ ملاحظهای باعث نشده دروغ بنویسد، و خیلی هم دقیق است. نمیدانم که برای راستگویی و دقیقنویسیِ بیهقی دلیلی غیر از ادعاهای مکررِ خودِ بیهقی هست یا نه. و برایم مهم هم نیست: هرگز بیهقی را برای این نخواندهام که دربارهی مثلاً مسعود غزنوی به من اطلاعات بدهد؛ خواندهام که موعظهام کند در موردِ پوچی و بیثباتیِ دهر، و مهمتر: لذت ببرم از نثرِ درخشاناش. [موضوع مرا یادِ بعضی داوریها در موردِ "خوبی" و مشخصاً دقتِ ترجمهها میاندازد وقتی که داورْ متنِ اصلی را ندیده است. اینکه مترجم بهتکرار تأکید کند که زیاد دقت کرده نشان نمیدهد که کارش دقیق هم بوده (گرچه احتمالاً نشان میدهد که دقت برایش مهم است).]
در نوجوانی بیهقی برای من قهرمانِ عینیتگرایی در روایت هم بود. [رفعِ ابهام: در نوجوانیِ خودم؛ نه اینکه بیهقیِ نوجوان برای من قهرمانِ عینیتگرایی بوده باشد!] اخیراً به چیزِ دیگری هم در موردِ بیهقی توجه کردهام، و این هم علاقهام را به بیهقی کم نکرده—شاید نهایتاً فقط نشانام داده باشد که بیهقیِ گزارشگرْ استانداردهای امروزیِ گزارش را، مثلاً آنطور که در بیبیسی و تایمز میشود دید، رعایت نمیکند. ادعا: بر رغمِ ادعاهای غلیظِ پرشمارَش، بیهقی چیزهایی را در گزارشهایش میآورَد که بعید است شخصاً دیده باشد، و بعید است شاهدِ عینیای برایش تعریف کرده باشد. میخواهم دو-سه نمونه بیاورم. (در این مورد که مشاهده همیشه به نظریه/ایدئولوژی آغشته است من هم چیزهایی شنیدهام؛ اما گمان نمیکنم اینها به کارِ دفاع از بیهقی بیاید، اگر که اصلاً دفاعی لازم باشد.)
در آغازِ داستانِ حسنک: "امروز که من این قصه آغاز میکنم [...] از این قوم که من سخن خواهم راند یک-دو تن زندهاند در گوشهای افتاده، و خواجه بوسهل [زوزنی] چند سال است تا گذشته شده است و به پاسخِ آن که از وی رفت گرفتار" (ص. ۲۰۹). بیهقی دارد به ما میگوید که بوسهل، که چند سالی است مرده، در حالِ عذاب دیدن است. گمان نمیکنم این را دیده باشد یا از عدلِ معتمدی شنیده باشد.
وصفِ درخشانی هست از لحظاتِ قبل و بعد از مرگِ حسنک: خدعههای حکومت، رذالتهای گروهی از عملهی اعدام، واکنشهای مردمان. "خودی رویپوشِ آهنی بیاوردند عمداً تنگ، چنان که روی و سرش را نپوشیدی، و آواز دادند که سر و رویش را بپوشید تا از سنگ تباه نشود، که سرش را به بغداد خواهیم فرستاد نزدیکِ خلیفه" (ص. ۲۱۹). اینکه عمداً اولین بار خودِ تنگی آوردهند را آیا بیهقی مشاهده کرده است؟
همان جا: "و آواز دادند که سنگ دهید. هیچ کس دست به سنگ نمیکرد و همه زازار میگریستند، خاصه نشابوریان. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند". شاید دارم قیاس میکنم با روزگارِ خودمان؛ اما به هر حال بعید به نظرم میآید که حکومتیان جلوی چشمِ حضار به الواتِ محلی یا اعزامی پول داده باشند، آن هم تقریباً فوراً بعد از اینکه "هیچ کس" سنگ نزد. به نظرم بیهقی دارد به سنگزنندگان تهمت میزند.
--
جملههای بیهقی را از اینجا نقل کردهام، بدونِ تقید به حفظِ رسمالخط و سجاوندی: تاریخ بیهقی، به تصحیح علیاکبر فیاض، انتشارات هرمس، ۱۳۸۷.
آن مقدار که من دیدهام، این مجموعهی متنهای کلاسیک که انتشاراتِ هرمس منتشر میکند چیزِ خیلی خوبی است. مثلاً همین تاریخ مسعودی را در نظر بگیرید: بیش از نهصد صفحه است و خیلی قطور نیست و میشود به دست گرفت و بهپشتخوابیده خواند (مقایسهاش کنید با چاپهای قدیمیِ همین تصحیحِ علیاکبر فیاض: قطعِ وزیری، حجمِ عظیم...). حروفچینی خوب است، و، بر خلافِ روایتِ آقای جعفر مدرسصادقی، متن را تغییر ندادهاند، گرچه معنای عبارتهای عربی را در قلاب به متن اضافه کردهاند. لغتهای سخت را هم در آخرِ کتاب معنا کردهاند، و چیزهای مفیدِ دیگری هم آوردهاند.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سلام
پاسخحذفنوشتهای «بیهقیِ گزارشگرْ استانداردهای امروزیِ گزارش را، مثلاً آنطور که در بیبیسی و تایمز میشود دید، رعایت نمیکند.» و بعد در ارزیابی دقت گزارش بیهقی این را که خودش دیده باشد ملاک گرفتهای. طوری که به نظر من میاید فرض کردهای در بیبیسی و تایمز با چشم دیدن یا از شاهد راستگو شنیدن ملاک است و این ملاک را رعایت میکنند.
خبر اول بیبیسی فارسی در هماین لحظه میتواند انتخابی بیطرف باشد. لینکش این است:
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/08/100821_l20_bushehr_launch.shtml
در خبر چیزهایی از این دست نمییابی؟
آینده را دیدهاند که میگویند «آژانس بین المللی انرژی اتمی بر روند سوخت گذاری نظارت خواهد داشت»؟ چشم دلیلبین دارند که میگویند «به همین دلیل، فعالیت این نیروگاه با اعتراضی از سوی کشورهای غربی مواجه نشده است هرچند این کشورها نسبت به صلح آمیز بودن برنامه های اتمی ایران ابراز تردید کرده کرده انند.»؟
گمان کنم اگر بگردی باز هم هست. به گمان من کار بیبیسی بیش از بیهقی به نظریهآلود بودن و مسبوق به نظریه بودن ربط ندارد.
قبلا هم شاید گفته بودم، میترسم از کار کسی که با ابراز دقتهای طاقتفرسا میخ خودش را به عنوان آدمی دقیق و افسانهای میکوبد و بعد فیل از سوراخ سوزنش میگذرد و باخبر نمیشود یا اعتنا نمیکند. واضحتر بگویم: شاید کمدقتی نسبی با توزیع همگن مفیدتر و کمخطرتر از دقت غیر متقارن باشد. میدانم که این مفاهیم خود دقیق نیستند.
سلام کورش. منظورم بیبیسیِ فارسی نبود. اما حالا شاید خیلی مهم نیست عینیتگراییِ منظورِ من مصداق داشته باشد یا نه: من دوست دارم که گزارشگر فقط چیزی را که میبیند گزارش کند؛ گمان میکردم بیهقی اینجوری است، و حالا میبینم که نیست.
پاسخحذفاز استانداردهای امروزیِ گزارش یکی هم این است که قسمتِ توصیفیِ گزارش دستکم دیدهی خودِ گزارشگر باشد. (در مثالی که کورش آورده اصلاً توصیفی در کار نیست.) اینجوری است که گزارشگر برای ذکر کردنِ باقیِ چیزهایی (چیزهایی نظریهآلود) که میخواهد توی گزارش بیاورد و ندیده است، از روشهای دیگری استفاده میکند: مصاحبه میکند یا توی قالبهای «شنیده میشود» مطرحشان میکند. به هر حال در گزارشهای امروزی در رسانههای معتبر (و اینجا منظورم رسانههای پارتیزانی نیست) ندیدهام کسی چیزی را که ندیده جوری توصیف کند که انگار دیده است. گرچه ممکن است در نهایت معنایی را القاء کند که با واقعیت منطبق نیست.
پاسخحذفچرا " مشاهده همیشه به نظریه/ایدئولوژی آغشته است"؟ و مثلاً متکی به نظریه یا تنیده با نظریه نیست؟
پاسخحذفربطی ندارد اما: نمی دانم چرا نسبت به اینکه هر کس می خواهد حرفی درباره ی بیهقی بزند از داستان حسنک مثال می آورد حساسیت پیدا کرده ام، پر است این کتاب از حکایت هایی که جداگانه قابل خواندن اند و خواندنشان لذت بخش است و هنرمندانه اند و مشخصات سبک بیهقی را خوب نشان می دهند و ...
پاسخحذفچطور ممکن است که تاریخ بیهقی مدام دم دست آدم باشد و باز تا می خواهد مثالی بزند برود سراغ داستان حسنک؟ انگار که از هیچ کجای دیگر کتاب شگفت زده نشده
و مسئله عینیت نیست، در داستانی مثل حسنک! مسئله نبود عینیت هم نیست. باری برای هر دو مثالهای دلچسب فراوانی وجود دارد. هرجا که در حکایت ها تصویرپردازی کرده، پر است از این موارد. گاهی می گوید حکایت از چه کسی نقل شده اما سخت می شود باور کرد که همه ی جزئیات ذکر شده را راوی گفته باشد و بیهقی منتقل کرده باشد
"عینیت" را برخی "آفاقیت" ترجمه کرده اند؛ من همین "عینیت" را بیشتر دوست دارم،تصور می کنم بیشتر هم جا افتاده است و چون بیشتر "عینیت" جا افتاده است، پس بار استدلال (burden of proof)بر دوش طرفداران "آفاقیت" است. نظر شما چیست؟
پاسخحذف"آفاقیت"، زیبا کلام، اَه اَه ...
پاسخحذفدر مورد نکته آخر که گفته اید بعید است جلوی چشم دیگران به عده ای سیم داده باشند که سنگ بزنند، و این را نشانه تهمت به سنگ زنندگان گرفته اید، بد نیست به گزارش سنگسار یک مرد که دو سال پیش در تاکستان قزوین رخ داد مراجعه کنید.از آنجا که مردم آن روستا سنگ نزده بودند، دو ساعت طول کشیده بود تا از جایی آدم آورده بودند تا سنگ بزنند. گزارش تکان دهنده است.
پاسخحذفاز اقوام نزدیک من کسانی سال ها در دادگستری بوده اند و این رویه را در ایران تایید می کنند
مرسی حمید،و اینکه در همین حوادث اخیر هم گزارش از اینکه با چشم دیده اند اجر دادن اجیران را،کم نیست.
پاسخحذف