۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سهشنبه
"زین فکرتِ سودایی"
مشکلِ من این گـَردِ قهوهای است. منظورم این نیست که مشکلام وابستگی به این گرد است یا مشکلام جذابیتِ گرد است، یا چیزی از این دست؛ نه: مشکلام خودِ گرد است. و نه نوعِ این گرد: مشکلام خودِ همین چند گرم گرد است که در این پاکتِ کوچک است.
مثلِ این بستههای خیلی کوچکِ نمک که در بعضی ساندویچفروشیها هست. یا شاید از نظرِ رنگِ محتوا بهتر باشد بگویم مثلِ بستههای خیلی کوچکِ فلفل که در بعضی ساندویچفروشیها هست— اگرچه از نظرِ رنگِ پاکت شاید بستههای خیلی کوچکِ نمک که در بعضی ساندویچفروشیها هست نزدیکتر باشد. اما از طرفِ دیگر شاید از نظرِ نرمیِ گرد بهتر باشد بگویم شبیهِ بستههای خیلی کوچکِ فلفل است که در بعضی ساندویچفروشیها هست. اما موضوعِ انتخاب بینِ این دو به این سادگی هم نیست. [...]
باید مشکلام را حل کنم. در شراب حلاش میکنم. ترجیحاً در شرابی در جامی شیشهای. خودنویسام هم خوشبختانه همراهام هست برای همزدن. شراب، لطفاً. (کاش نگوید که از هزاروسیصدوچهلوهشت دیگر شراب سِرو نمیکنند.) بیت:
زین دایرهی مینا خونینجگرم؛ مِی ده
تا حل کنم این مشکل در ساغرِ مینایی.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
پیچیدگیِ موضوعِ انتخاب بینِ دو چیزی که در بعضی ساندویچفروشیها هست، کاملا آشکار است! (بندِ دوم من را به یادِ "عقایدِ یک دلقک" میاندازد.)
پاسخحذف"دایرهی مینا" استعاره از چیست، در این شأنِ نزولِ جدید؟! (:
بذار قابل انتشار بمونه.
پاسخحذفحیفی.
تو این اوضاع.
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
پاسخحذفدرياب ضعيفان را در وقت توانايي
دايم گل اين بستان شاداب نميماند
گفتا غلطي بگذر زين فکرت سودايي
ديشب گله زلفش با باد هميکردم
اين است حريف اي دل تا باد نپيمايي
صد باد صبا اين جا با سلسله ميرقصند
کز دست بخواهد شد پاياب شکيبايي
مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم کرد
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجايي
يا رب به که شايد گفت اين نکته که در عالم
شمشاد خرامان کن تا باغ بيارايي
ساقي چمن گل را بي روي تو رنگي نيست
و اي ياد توام مونس در گوشه تنهايي
اي درد توام درمان در بستر ناکامي
لطف آن چه تو انديشي حکم آن چه تو فرمايي
در دايره قسمت ما نقطه تسليميم
کفر است در اين مذهب خودبيني و خودرايي
فکر خود و راي خود در عالم رندي نيست
تا حل کنم اين مشکل در ساغر مينايي
زين دايره مينا خونين جگرم مي ده
شاديت مبارک باد اي عاشق شيدايي
حافظ شب هجران شد بوي خوش وصل آمد
1348 يك بار شراب خورد و اين دنيا آمد،خيرش به خيلي رسيد؛خودش هم عاقبت به خير شود.امّا حاصل همان يكبار آن قدر سخت بود كه نمي ارزد دوباره شراب بنوشد. هرچند كه به گمانم نيچه گفت نبايد به اين سختي اقرار كنيم.
ای پادشه خوبان! داد از غم تنهایی
پاسخحذفدل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دائم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرتِ سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایي
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایرهي مینا خونین جگرم؛ مِی ده
تا حل کنم این مشکل در ساغرِ مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
"So I called up the captain
پاسخحذف'please bring me my wine',
He said 'we haven't had that spirit here since nineteen sixty nine'..."
"Hotel California".