جذابیت، زیادخواهی، یکدلی
ناهار میخوردیم. گفتم که قصد دارم بروم شریف.
پرستو لطفاً گفت که میتواند مرا تا ایستگاهِ متروی قیطریه ببرد. مصطفی گفت که میتواند مرا تا خودِ دانشگاه ببرد (خودش هم میخواست سخنرانی را گوش کند).
به مصطفی گفتم "میشود مرا از ایستگاهِ قیطریه ببری؟"
طبیعتاً فوراً اضافه کردم "خودت قضاوت کن: اگر چنین خانمی حاضر بود تا جایی برساندت چه میکردی؟"
مصطفی: "من که اصلاً بهکلـّی بیخیالِ سخنرانی میشدم."
"یکدلی" را به
این معنا بهکار بردهام.
این نشان می دهد که مصطفی ندید بدیدتر از تو هست!!!
پاسخحذفگاهی لطفاً برای بعضی نوشته ها نظر نمی دهم!
پاسخحذفدر این مکالمه من نشانی از "ندیدبدید بودن" نمی بینم. یک جور "شوخ وشنگ" بودن و طنازی است که حدس می زنم در نظر نرگس تنه به "جلافت" زده.
پاسخحذفاین شوخ سری وطنازی بدون احاطه بر بافتار (کانتکست) روابط این سه تن و شناختن هریک میسر نیست.
احسنت بر مرتیکه! الحق که مرتیکه یِ محفوظی هستید! " شوخ و شنگی"و "طنازی" که اتفاقا به آن "یک دلی" هم می آید.
پاسخحذفبه ناشناس:چرا نمی گویید "خوش سلیقه تر"؟
پاسخحذفبلاخره رفتی یا نرفتی؟
پاسخحذفآخه اینهمه میکوبیم میایم این چیزها رو بشنویم آقای فیلسوف؟که مثلا یه مصطفایی که از پشت کوه دررفته درباره ی یه پرستویی که بهره ی چندانی از زیبایی یا هوش هم نداره و چه بسا فقط به چشم شما میاد،چی گفته؟ مسخره ست.فلسفه هم از چشم آدم میفته با این اراجیف وقتی یکی از توپ هاشون تو باشی!
پاسخحذفو تو شاد میشی و امیدوار که مطلبی که نوشتی دارای معانی بلند و عمیق و هوشمندانه ای بوده لابد،چون اگه نبود که اینهمه آدم دانشمند نمی آمدن اینجا برای من چپ و راست هورررررا بکشند.من بهت میگم دکترجان،که اینا هوررا رو نه ازته دل و نه حتا از زبان،بلکه بر اثر نامتعادل بودن هورمون ها از عضو دیگری برات سر داده اند و البته میدونم که این امر بسی خوشایند توست.کمی بیشتر مردم رو جدی بگیر فیلسوف باهوش،مواظبت کن از خودت.اگه باز گذارم اینطرفها افتاد برات کامنت خواهم گذاشت.