۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سهشنبه
لطفاً جذابتر صحبت کنید
از قدیم به نظرم رسیده بود که سخنران میتواند بر نظامِ گذشتِ زمان اثر بگذارد. امروز احساس کردم این سخنرانِ بد به طرزِ خیلی خوبی دارد این کار را میکند. برای دستکم دهمین بار بود که به ساعتِ بزرگِ پشتِ سرش نگاه میکردم. هنوز دهونیم هم نشده بود. انگار عقربهها اصلاً تکان نمیخوردند.
جلسه ساعتِ ده شروع شده بود. دیگر طاقت نیاوردم: ادب را کنار گذاشتم—ردیفِ جلو نشسته بودم—و به ساعتِ مچیام نگاه کردم. ده و چهلوسه دقیقه بود. ساعتِ سالن واقعاً خوابیده بود.
خیلیها میدانند که لرد در آخرین کتابِ مهمِ فلسفیاش (پاراگرافِ دوم از بخشِ Dی فصلِ "امرِ واقع، باور، صدق، و معرفت") مثالی آورده که مدعای مقالهی پانزده سال بعدِ گِتیه را اثبات میکند. ساعتی خوابیده است—مثلاً در ساعتِ ده و بیست دقیقه. باور دارید که ساعت نخوابیده است [مثلاً این ساعت ساعتِ بزرگِ معروفی است در میدانِ بزرگِ شهر، و معمولاً خوب کار میکند]، و تصادفاً در ده و بیست دقیقه به این ساعت نگاه میکنید. باور میکنید که ساعت ده و بیست دقیقه است. این باورِ صادقِ موجهْ معرفت نیست. [راسل در اینجا از موجهبودن حرفی نمیزند.]
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
یک سالِ تمام، هر روز راس ساعت 9:20 به ساعت بزرگ و قدیمی ِ پاویون دانشکده نگاه می کردم. سال ِاولی بود که به فرنگ آمده بودم. زمان اما با من نیامده بود: مانده بود اُم القری.
پاسخحذفتا جایی که می شود باید نظام باوری را کم بُعد نگه داشت وگرنه برج معرفت تا ثریا کج می رود رفیق :)
پاسخحذف@Nargess:
پاسخحذفhttp://kaavelajevardi.blogspot.com/2010/07/blog-post_26.html