۱۳۹۵ آذر ۶, شنبه

آنچه در یاد می‌مانَد: دوستی با کسی که نقشِ تی‌شرت است؟


چند چریکِ ریشدارِ خوش‌تیپْ نظامِ فاسدِ مستبدِ منحطی را برمی‌اندازند. بافرهنگ هستند و شعارِ ضدامپریالیستی می‌دهند، و غریب نیست که کسانِ زیادی در دنیا دوست‌شان بدارند. یکی‌شان هم، با آن مرگِ قهرمانانه‌ی هفت-هشت سال بعدش، تبدیل می‌شود به اسطوره‌ای در دنیای مدرن، که در موردِ یک پرتره‌ی خاص‌اش گفته‌اند که به‌ اندازه‌ی لوگوی نایکی و نشانِ مک‌دانلدز معروف است.

برای ایرانیانِ یکی-دو نسل قبل از ما هم که چند سالی قبل از ۱۹۵۹ شکستِ نهضتِ ملّی‌‌شان را با شورشی با پشتیبانیِ اکیدِ ایالاتِ متحده دیده بودند، این قدرت‌نماییِ ضدامریکایی شیرینیِ ویژه‌ای داشت. خب؛ بعد؟‌ گامِ بعدی رفتن به آغوشِ شرّی بزرگ‌تر است: حکومتی استبدادی،‌ مستظهر به شورویِ خروشچف و برژنف. در قرنِ جدید هم توانِ جسمی‌مان که تمام می‌شود حکومت را، طبقِ روالی که به نظر نمی‌رسد اوجِ تجلیِ مردم‌سالاری باشد، می‌سپاریم به برادرمان. رابطه‌ی خوب با بسیاری از نویسندگانِ بزرگِ متمایل به چپ به میانه‌ی دهه‌ی ۱۹۷۰ هم نرسید. در عوض مارادونا همواره دوست ماند.

حکومتِ استبدادی البته می‌تواند خوبی‌‌هایی داشته باشد، اگر که کارآمد باشد؛ اما مطمئن نیستم بهداشتِ خوب و ورزشِ قهرمانی و گسترشِ آموزش جایگزینِ مقبولی برای آزادی باشد. [هم‌چنان که آزادی جایگزینِ امنیت نیست، به نظرِ من.] 

۱۳۹۵ آذر ۲, سه‌شنبه

"کسی در اینترنت دارد اشتباه می‌کند" [ویرایش‌نشده]


از همان زمانی در اوایلِ قرن که وبلاگ‌‌نویسی شیوع پیدا کرد می‌شد دید که پدیده‌ی جدیدی ظهور کرده است:‌ اینکه هر کسی می‌تواند حرف‌هایش را بنویسد و منتشر کند. سوادِ من در امورِ رسانه‌ها خیلی بیش از صفر نیست؛ اما به نظرم واضح است که، در مجموع، این اتفاق اتفاقِ خوبی است که عملاً هر کسی بتواند حرف بزند. 

اما چیزی هست که برخی را آزار می‌دهد. این برخی که از آن حرف می‌زنم یک ویژگیِ مشترک دارند: همیشه حرف را جدی می‌گیرند. [منظورم از جدی‌گرفتنِ حرف چیزی است فراتر از اینکه فرض کنیم گوینده منظورش این است که گزاره‌ای را اظهار کند (و، مثلاً، نه اینکه شوخی کند)؛ منظورم این هم هست که حرف را قابلِ اعتنا بدانیم.] و اگر یک وقتی بود که وبلاگ‌نویسی چیزِ مهمی بود و مراسم و مقدماتی داشت که شاید در حین‌شان می‌شد حرف کمی پخته‌تر بشود، حالا دیگر با توئیتر و اینستاگرام و چیزهای دیگر اصلاً‌ می‌شود هر کسی در تاکسی و سینما و مهمانی هم چیزی بنویسد و منتشر کند. و هنوز این برخی که دارم ازشان صحبت می‌کنم (و خودم هم شاید هنوز جزوشان باشم) این را پیش‌فرض می‌گیرند که کسی که چیزی می‌گوید لابد فکر کرده است و می‌گوید، مخصوصاً اگر این حرفْ مکتوب هم باشد.

اما شاید حقیقتْ این باشد که خیلی حرف‌ها را نباید جدی گرفت. خیلی از ما باید یاد بگیریم که روحیه‌ی معلمی‌مان را در مواضعی کنار بگذاریم و سعی نکنیم که  هر باورِ به‌نظرِخودمان غلطی را اصلاح کنیم. تعدادِ باورهایی که به نظرِ ما غلط است خیلی زیاد است، و موفقیت‌مان سریع و قاطع هم اگر باشد عمرمان کفاف نمی‌دهد که همه را اصلاح کنیم. و حقیقت این است که بسیاری اوقاتْ موفقیت در این حیطه اصلاً دست‌یافتنی نیست. این چیزی است که خیلی از ما عملاً پذیرفته‌ایم، وقتی که در تاکسی از مسافری می‌شنویم که ژاپنی‌ها می‌خواسته‌اند تونلِ توحید را با یک میلیارد تومان بسازند یا وقتی که در مهمانیِ خانوادگی از کسی می‌شنویم که شربتِ به‌لیمو سرطانِ روده را درمان می‌کند. پس چرا گاهی خودمان را در فضای مجازی موظف می‌دانیم به هر حرفی جواب بدهیم؟‌ شاید (دارم حدس می‌زنم) چون هنوز فکر می‌کنیم که حرفِ مکتوب لابد جدی و اندیشیده است.

در مقوله‌ی خاصِ یادداشت‌ها (اعنی: کامنت‌ها)ی ذیلِ نوشته‌هایمان، تصور می‌کنم اینکه همه‌شان منتشر شود اتفاقِ خوبی است، و تصورم این است که وقتی صاحبِ صفحه مقامِ رسمیِ حکومتی‌ای دارد یا استادِ دانشگاه است شاید لازم باشد همه‌ی یادداشت‌ها را منتشر کند؛ اما گمان نمی‌کنم لازم باشد به هر کسی جواب داد. مشخصاً: اگر گمان می‌کنیم که یادداشت‌گذار به‌کلّی از مرحله پرت است واقعاً وظیفه نداریم سعی کنیم اصلاح‌اش کنیم. اگر هم شواهدی داریم که هدفِ یادداشت‌گذار جلبِ توجهِ دیگران یا تحریکِ نویسنده‌ی اصلی است، در این صورت حتی معتقدم که عقل حکم می‌کند که جواب ندهیم.

پی‌نوشت. باید روشن باشد که این حرف‌ها نافیِ این نیست که مسؤولان باید در حیطه‌ی مسؤولیت‌شان پاسخگو باشند. دیگر اینکه بعضی حرف‌ها را البته باید جدی گرفت اما نه به لحاظِ محتوا: تصورِ من این است که گوینده‌ی بعضی انواعِ حرف‌‌های به‌شدت متوهّمانه و حرف‌های به‌شدت پرخاشگرایانه را، اگر که مدتی دوام بیابد، باید جدی گرفت به این صورت که دوستانِ نزدیک یا خانواده‌ی مرتکب‌شونده‌ی این حرف‌ها باید مجاب‌اش کنند که به پزشک مراجعه کند. اما این بحثِ دیگری است.

عنوانِ نوشته مأخوذ است از مطلبی از اکس‌کِی‌سی‌دی.

۱۳۹۵ آبان ۳۰, یکشنبه

Đoković vs Murray, a = b, b = a


چند دقیقه‌ی دیگر مسابقه‌ی هیجان‌انگیزِ تنیسِ نوواک جوکوویچ و اندی ماری برگذار خواهد شد. بعد از چندین ماه که جوکوویچ نفرِ اولِ رده‌بندیِ تنیسِ دنیا بود (در بینِ مردان)، ماری یکی-دو هفته‌ی پیش شد نفرِ اول و جوکوویچ نزول کرد به رتبه‌ی دوم. امتیازِ بازیِ امشب چنان است که اگر ماری ببرَد نفرِ اول می‌مانَد، و اگر جوکوویچ برنده شود خودش می‌شود نفرِ اول.

شاید این دو جمله برای شما هم جالب باشد: هم از نظرِ تحلیلِ دامنه‌، و هم در مقامِ مثالِ نقضی (ادعایی) برای تقارنِ رابطه‌ی اینهمانی.

۱. برنده‌ی بازیِ امشب نفرِ اولِ رنده‌بندیِ جهانی خواهد شد. 
۲. نفرِ اولِ رده‌بندیِ جهانی برنده‌ی بازیِ امشب خواهد شد.

به گوشِ من، خوانشِ طبیعیِ (۱) این است: آن که امشب برنده می‌شود (هر کس که باشد) نفرِ اولِ رده‌بندیِ جهانی خواهد شد. در این خوانش، (۱) نمی‌گوید که آیا جوکوویچ برنده می‌شود یا ماری. اما، باز هم به گوشِ من، خوانشِ طبیعیِ (۲) این است: ماری امشب برنده می‌شود.

۱۳۹۵ آبان ۲۲, شنبه

ریاضیاتِ سالِ دهم: امتحانِ معادله‌ی درجه‌ی دوم


[دانش‌آموزان‌ام در این امتحان بسیار خوب عمل کرده‌اند. رهیافتِ ما به سهمی با کتابِ درسیِ آموزش و پرورش تفاوت داشته‌ است: ما تعریفِ هندسیِ سهمی را مطالعه‌ کرده‌ایم و بعد معادله‌‌ی سهمی‌ای با خطِ هادیِ موازیِ یکی از محورها را به‌دست آورده‌ایم. با تعریفِ کتابِ درسی، پاسخِ آخرین سؤالِ امتحان (سؤالِ امتیازی) منفی می‌بود. سؤالِ ۶ عمداً چنان طرح شده که ریشه‌های صورت گنگ باشند و سؤال دارد این را هم می‌سنجد که ترتیبِ ریشه‌های صورت و مخرج به‌درستی تعیین شوند. در موردِ‌ سؤالِ ۱۱: از طریقِ دیگری این ایده مطرح شده بوده است که عبارت‌هایی که به توانِ مجذورِ x رسیده‌اند مزدوجِ یکدیگرند.]

توجه: در این امتحان، جواب‌های تقریبی (حتی با تقریبِ بسیار بالا) پذیرفتنی نیست. مثلاً جذرِ 2 را نمی‌توانید به صورتِ 1.4142135623731 بنویسید.

پیشنهاد: برای کم‌کردنِ احتمالِ اشتباه،‌ معادله‌ی درجه‌‌ی دومِ خاصی را در چرک‌نویس بررسی کنید و ببینید که مجموع و حاصل‌ضربِ ریشه‌هایش چیست.



بخشِ اول. [هشتاد دقیقه]

۱. معادله‌ی 5x2 12x + 2 = 0 را در نظر بگیرید. بدونِ به‌دست‌آوردنِ جواب‌های معادله به این پرسش‌ها پاسخ دهید. [هر قسمت ۱ نمره]

(الف) توضیح دهید که چرا این معادله دو جواب دارد.

(ب) توضیح دهید که جواب‌ها مثبت هستند یا منفی.

(پ) اگر α و β جواب‌های این معادله باشند، مقدارِ عددیِ α2 + β2 چقدر است؟

(ت) اگر α و β جواب‌های این معادله باشند، مقدارِ عددیِ مجموعِ ریشه‌های دومِ α و β چقدر است؟

--
۲.
(الف) آیا معادله‌ی درجه‌ی دومی وجود دارد که دو جواب داشته باشد و مجموعِ جواب‌هایش 61 و حاصل‌ضربِ جواب‌هایش 2030 باشد؟ اگر بله، معادله‌ای با این ویژگی بنویسید؛ اگر نه،‌ دلیل بیاورید. [۱ نمره]

(ب) معادله‌ی درجه‌ی سومی بنویسید که 1395 و 29 دو تا از جواب‌هایش باشد (مهم نیست که معادله‌ای که می‌نویسید جوابِ دیگری هم داشته باشد یا نه؛ اگر معادله‌ای که می‌نویسید جوابِ دیگری هم دارد، مهم نیست آن جواب چه باشد). لازم نیست معادله را به شکلِ استاندارد بنویسید. [۱/۵ نمره]

--
۳. آیا عبارتِ x2 + 2x + 70 را می‌شود تجزیه کرد؟ اگر بله، تجزیه کنید؛ اگر نه، دلیل بیاورید. [۱ نمره]

--
۴. این عبارت را به صورتی بنویسید که حاویِ رادیکال‌های تودرتو یا رادیکال‌های با فُرجه‌ی بزرگ‌تر از 2 نباشد. [۱ نمره]

(10 + 2√21)
--
۵. این معادله‌ها را حل کنید. [هر قسمت ۱ نمره]

(الف)
x2 − 8x + 21 = 0

(ب)
x4x2 − 42 = 0

(پ)
x3 + x2 + x 14 = 0

--
۶. این عبارت را تعیینِ علامت کنید. [۱/۵ نمره]

(3x2 + 7x − 3) / (− x2 + x).


----
مسأله‌ی امتیازی (۱ نمره).
فرمولِ جواب‌های معادله‌ی درجه‌ی دوم را در حالتِ کلّی به‌دست آورید.



بخشِ دوم [هشتاد دقیقه].

۷. این سهمی را در دستگاهِ مختصات رسم کنید. باید این نقطه‌ها در نمودارتان با ذکرِ‌ مختصاتْ مشخص باشند: رأسِ سهمی، محل‌های تقاطع با محورها (اگر که تقاطعی وجود دارد). [۱/۵ نمره]

y = 2x2 + x − 3.

--
۸. بدونِ‌استفاده از فرمول‌های سهمی، بیشترین مقدار و کمترین مقدارِ این عبارت‌ها را محاسبه کنید (هر کدام که وجود دارد). [هر قسمت ۰/۵ نمره]

(الف)
y = 2x2 + 3x − 1

(ب)
y = 3x2 + 6x + 2

--
۹.
(الف) آیا ممکن است دو سهمی هیچ محلِ تقاطعی نداشته باشند؟ اگر بله، مثال بزنید (با ذکرِ معادله)؛ اگر نه، دلیل بیاورید. [۰/۵ نمره]

(ب) مختصاتِ نقاطِ تلاقیِ این سهمی‌ها را به‌دست آورید. [۱ نمره]

y = x2 − 2x, y = x2 − 2x +8.

--
۱۰. این معادله را حل کنید: [۱/۵ نمره]
((x − 2) / (3x + 1))2 − 4(x − 2) / (3x + 1) + 3 = 0.

--
۱۱. این معادله را حل کنید. [۱/۵ نمره]

(45 − 211)x2 + (45 + 211)x2 = 180.

----
مسأله‌ی امتیازی (۰/۵ نمره).
آیا ممکن است دو سهمیِ متمایز بیش از دو نقطه‌ی مشترک داشته باشند؟ اگر بله، مثال بزنید (با ذکرِ معادله‌های سهمی‌ها)؛ اگر نه، دلیل بیاورید.

۱۳۹۵ آبان ۲۱, جمعه

"You go your way / I'll go your way too"


یادم هست که از حیرت زبان‌ام بند آمد وقتی که بارِ اول شنیدم که می‌خوانْد:

Now I've heard there was a secret chord
That David played, and it pleased the Lord
But you don't really care for music, do you?
It goes like this 
The forth, the fifth
The minor fall, the major lift...

و شب خواب‌ام نمی‌بُرد و در ذهن‌ام می‌گشت که


Her beauty and the moonlight overthrew you.


کسی را می‌شناسم که معمولاً اغراق نمی‌‌کند و می‌گوید که، بنا بر معامله اگر بود، حاضر بود یک دست‌اش را بدهد و بارانیِ آبیِ معروف را خودش سروده بوده باشد. می‌اندازدمان وسطِ ماجرای عاشقانه‌ای که چندان معلوم نیست که چیست، و در پنج دقیقه به طرزی درگیرمان می‌کند که رهایی‌مان شاید راحت نباشد. همان شعری که تمام می‌شود با ارادتمند، اِل. کوئن.

چند تا از آهنگ‌هایش هست که هر کدام را صدها بار شنیده‌ام (در این زمانه‌ی آی‌پاد می‌شود آمارِ دقیق داد)، و بارها حیرت کرده‌ام از این عمق و شدتِ شاعرانگی. بارها، از جهاتی، یادِ چیزهایی افتاده‌ام که از شاعرانِ خیلی بزرگِ خیلی قدیم می‌شنویم، یادِ رودکی که، به گزارشِ نظامی‌عروضی، "چنگ برگرفت و در پرده‌ی عشاق این قصیده آغاز کرد: بوی جوی مولیان آید همی...".

لِنِد کوئن، با آن صدای بم‌شده و آن شعرهای شگرف و ترانه‌های غمگینِ عاشقانه و طنزِ پوچ‌گرایانه‌ی غریب، دیروز درگذشت.

۱۳۹۵ آبان ۱۵, شنبه

سؤال ملغوم




به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، سفیر عربستان سعودی در آمریکا در اظهار نظری عجیب حمله با بمب‌های خوشه‌ای به یمن را «کتک زدن همسر» مقایسه کرد.
«عبدالله بن فیصل» که در جمع خبرنگاران صحبت می‌کرد، با این مقایسه تلاش کرد تا از پاسخ به سوال خبرنگار پایگاه «اینترسپت» که از او پرسید «آیا عربستان حمله با بمب‌های خوشه‌ای به یمن را متوقف می‌کند؟»، طفره رود.
این مقام سعودی با خنده گفت: «این سوال مثل این است که بپرسید که آیا از کتک زدن همسرت دست برمی‌داری؟»

آقای سفیر دارد می‌گوید که سؤالِ شما جهت‌دار است، و مثالی که به‌کار می‌برَد در زبانِ انگلیسی مشهور است. فرض کنید از کسی می‌پرسید "آیا کتک‌زدنِ همسرت را متوقف کرده‌ای؟" سؤال‌شونده اگر بگوید بله و اگر بگوید نه، در هر دو صورت این پیش‌فرض را پذیرفته است که دست‌کم در زمانی همسرش را می‌زده است. در بعضی لغت‌نامه‌ها هم این جمله عیناً آمده است، با توضیحی نزدیک به همین که عرض کردم.

کمترین علاقه‌ای به حکومتِ پادشاهیِ عربستانِ سعودی ندارم. فاجعه‌ی حجِ ۱۴۳۶ هنوز تازه است، و یمن را هم روزانه می‌بینیم؛ اما شاید بد نباشد پیش از آنکه خبری که خوانده‌ایم یا فیلمی که در یوتیوب دیده‌ایم را در بولتن‌مان منتشر کنیم یا در توئیتر بگذاریم و با بازخوردهای عرب‌ستیزانه‌اش شاد شویم، مطمئن بشویم که زبانِ انگلیسیِ به‌کاررفته را فهمیده‌ایم.

۱۳۹۵ آبان ۱۰, دوشنبه

مثلِ سرمه


همچون آن سرمه که دختِ خوبروی
هم به سانِ گـَرد بردارد از اوی:

گرچه هر روز اندکی برداردش
به‌افدم روزی به پایان آردش.

--
افدُم (شکلِ دیگر: آفدُم) یعنی فرجام و عاقبت. شعر از رودکی است، و در مصراعِ چهارم ظاهراً باید خواند بافدُم.

۱۳۹۵ آبان ۸, شنبه

بدیهیات در حقوقِ متهم و انتظاراتِ جامعه


اتهام‌های آقای سعید طوسی چیزی نیست که، حتی از نظرِ‌ کسی که فقط اخبارِ رسمیِ جمهوری اسلامی را پیگیری می‌کند، پنهان مانده باشد: مثلاً در خبرِ خبرگزاری فارس از نشستِ خبریِ سخنگوی قوّه‌ی قضائیه نامِ ایشان عیناً آمده است و دست‌کم از "تشویق به فساد" صحبت شده است. موضوع مخفی نیست، یا دیگر مخفی نیست. در موردِ بعضی جرائمِ خاص هم حکمِ‌ شرع البته مشخص است.

اتهام‌ها مهیب است، و واکنش‌ها طبیعی است که شدید باشد. اما کاش این هم روشن باشد که طبیعی‌بودنِ چیزی به این معنا نیست که مُجاز هم هست. حتی برخی فرهیختگان و کتاب‌خوانان هم می‌شنویم که از اتهامْ چونان امرِ درمحکمه‌اثبات‌شده صحبت می‌کنند، و (حتی شاید بدتر) می‌بینیم که در رسانه‌های مکتوب هم از "قاری متجاوز" می‌گویند. متجاوز خواندنِ آقای طوسی حاکی است از به‌رسمیت‌نشناختنِ حقوقِ متهم. کسی که دیگری را به صِرفِ اتهام (یا به صرفِ متهم‌بودن و در جناحِ‌مقابل‌بودن) مجرم می‌خوانَد، هیچ تعجب نمی‌کنم که خود اگر در مسندِ قدرت باشد مخالفان‌اش را بی‌محاکمه محبوس کند.

دوباره: به خودمان این توصیه‌ی قدیمی را یادآوری کنیم که دشمنی با گروهیْ ما را بر آن ندارد که از عدالت دور شویم.

قاعدتاً باید این هم روشن باشد که رسیدگی به چنین اتهام‌هایی باید طوری باشد که وجدانِ جامعه را مجاب کند (حتی اگر منتشرکننده‌ی اولیه یا اصلی یا مهمِ اتهام‌ها رسانه‌ای باشد که آشکارا با حکومتِ ایران دشمنی داشته باشد و مجری‌اش آن‌قدر شرافتِ حرفه‌ای نداشته باشد که وقتی به کسی تلفن می‌کند بگوید که از کجا است). 

۱۳۹۵ مهر ۳۰, جمعه

پذیرفتنِ طنّازانه‌ی اتهامِ انتحال


نه: این مطلبی درباره‌ی وضعیتِ حکمت و فلسفه در ایران نیست!

خانمِ ملانیا ترامپ (همسرِ آقای دانلد ترامپ، کاندیدای جمهوری‌خواهِ ریاست‌جمهوریِ ایالاتِ متحده) چند ماه پیش سخنرانی کرد، و فوراً معلوم شد که متنِ صحبتِ ایشان حاویِ جمله‌هایی است بسیار شبیه به جمله‌هایی از یک سخنرانیِ خانمِ‌ میشل اوباما (همسرِ رئیس‌جمهورِ فعلی) در سالِ ۲۰۰۸. 

سخنرانی‌نویسِ خانمِ ترامپ توضیح داد و عذرخواهی کرد.

در میهمانیِ دیشبْ هر دو کاندیدای مهمِ ریاست‌جمهوری حاضر بوده‌اند، و آقای ترامپ گفته است: "... می‌دانید که رئیس‌جمهور از من خواسته است که دیگر نِق نزنم، اما واقعاً باید بگویم که رسانه‌ها امسال جانبدارانه‌تر از همیشه‌اند. دلیل می‌خواهید؟ میشل اوباما سخنرانی می‌کند، و همه دوست‌اش دارند. معرکه است. فکر می‌کنند که او بسیار درخشان است. ملانیا همسرِ من دقیقاً همان سخنرانی را انجام می‌دهد، و همه از او انتقاد می‌‌کنند! و من این را نمی‌فهمم. نمی‌‌دانم چرا."

۱۳۹۵ مهر ۲۹, پنجشنبه

اما صِرفِ شهرتْ شخص را مهدور نمی‌کند


تصورِ من این است که نامه‌ی عاشقانه علی‌الاصول چیزی است خصوصی. یا، دست‌کم در نبودِ اطلاعی موثّق یا استنتاجی قابلِ اعتماد در این مورد که نویسنده راضی بوده که دیگران هم بخوانندش،‌ به نظرم فرض را باید بر این گذاشت که انتشارش مجاز نیست. جوابِ اعتراض به انتشارِ نامه یا نامه‌های فروغ فرخزاد این نیست که شاعرِ مهمِ روزگارِ ما میراثِ فرهنگیِ همه‌ی ما است: اینکه کسی محبوب و مشهور باشد جوازِ نقضِ حریمِ‌ خصوصی‌اش نیست. تا آنجا که در تصورِ من می‌گنجد، تنها جوابِ مقبول به چنان اعتراضی می‌تواند این باشد که مدارکی به‌دست دهند که نشان‌ دهد نویسنده راضی بوده است.

جنابِ آقای ابراهیم گلستان اندیشمند و هنرور و بلندطبع است و نثرِ فارسی‌اش درخشان است؛ اما آگاهی از شأنِ ایشان نباید باعث شود فراموش کنیم که افراد، حتی اگر پنجاه سال از مرگ‌شان گذشته باشد، حقوقی دارند، از جمله اینکه نامه‌‌های خصوصی‌شان بدونِ رضایت‌شان منتشر نشود. کاش آقای گلستان به جامعه خبر دهند که می‌دانند نویسنده به انتشارِ این نامه‌ها راضی بوده (یا توضیح دهند که، با شناخت‌شان از نویسنده، شواهدِ محکمی دارند که به انتشارِ اینها رضایت می‌داده).
--

قاعدتاً باید روشن باشد که مبنای استدلالِ من کاری به این ندارد که آنچه منتشر می‌شود نامه یا نامه‌ی عاشقانه باشد، یا محتوایش را عرف بپسندد یا نپسندد: آنچه در اینجا مدخلیت دارد رضایتِ نویسنده است. یک حالتِ افراطی (مستقل از بحثِ نامه‌های فروغ) این است که بدانیم که خالقِ اثر اصلاً به‌‌صراحت خواسته بوده است که اثرش منتشر نشود. اینکه قصر هوش‌رُبا است باعث نمی‌شود که کسی مجاز باشد که، بر رغمِ تأکیدِ نویسنده، منتشرش کند. این هم قاعدتاً باید روشن باشد که این بحث مربوط می‌شود به حقوقِ اشخاص از آن حیث که شهروند هستند، نه مقامات وقتی که با حوزه‌ی مسؤولیت‌شان سروکار داریم.

۱۳۹۵ مهر ۲۲, پنجشنبه

One more cup of coffee, Dylan


قبلاً پیش نیامده بود که خبرِ هیچ جایزه‌ی نوبلی هیجان‌زده‌ام کرده باشد.

سنّ‌ام به این قدّ نمی‌دهد که خبرِ جایزه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۵۷ و ۱۹۶۴ را همان موقع خوانده یا شنیده باشم.

۱۳۹۵ مهر ۱۵, پنجشنبه

از عقلِ سلیم تا سواد


بی‌بی‌سی فارسی در مطلبی با عنوانِ "اثر نقاش هلندی که میلیون‌ها پوند به فروش رسیده بود ‍‍'جعلی' است" نوشته است:

موسسه حراج ساتبیز لندن اعلام کرد که یکی از تابلوهای فرانس هالس، نقاش برجسته هلندی که حدود ۸ میلیون و پانصدهزار پوند به فروش رسیده بود "جعلی" است.

احتمالاً عقلِ سلیم کفایت می‌کند برای اینکه تعجب کنیم از اینکه مؤسسه‌‌ای گفته باشد که یکی از تابلوهای هالس جعلی است، و محصوربودنِ واژه‌ی "جعلی" در علائمِ نقلِ قول هم کمکی به شگفتی‌زدایی نمی‌کند. خودِ عنوانِ بی‌بی‌سی فارسی هم تعجب‌آور است: هلندی‌بودنِ نقاشِ این اثرِ جعلی را از کجا فهمیده‌اند؟ در ادامه‌ی خبر چیزی در این مورد نمی‌خوانیم که نقاشِ این تابلوی جعلی کیست؛ پس چرا عنوان می‌گوید "اثرِ نقاشِ هلندی"؟

نمی‌دانم نویسندگانِ بی‌بی‌سی فارسی و ویراستارانِ این وبگاه (اگر که ویراستاری داشته باشد) با چه ضوابطی انتخاب شده‌اند و چه درسی خوانده‌اند و چه سابقه‌ای در کار دارند؛ اما به‌نظر می‌رسد که این افراد در اوجِ مهارت و دانایی نباشند. شاید لازم نباشد به اصلِ خبرِ بی‌بی‌سی (ی انگلیسی) نگاه کنیم تا برایمان روشن بشود که آنچه در غیرِ معنای واقعی به‌کار رفته و علامت‌های نقلِ قول قرار است این غیرواقعی‌بودن را نشان دهد این است که تابلو اثرِ هالس است، نه اینکه تابلو جعلی است.

فارسی‌نویسی، چند نسل بعد از مسعود فرزاد.

۱۳۹۵ مهر ۱۱, یکشنبه

کوتاه‌اش می‌کنم اگر/وقتی فرصت شد


در ۱۷۵۱ هیوم در نامه‌ای نوشت:

 معتقدم که جستارهای فلسفی حاویِ هر چیزِ مهمی مربوط به فهم است که در رساله با آن مواجه می‌شدید؛ و شما را نصیحت می‌کنم که این دومی را نخوانید. با کوتاه‌کردن و ساده‌کردنِ مباحث، حقیقتاً کامل‌ترشان کرده‌ام. Addo dum minuo. اصولِ فلسفی در هر دو یکی‌اند: اما شورِ جوانی و نوآوریْ مرا به انحرافِ انتشارِ عجولانه کشانْد. کاری چنان پُردامنه،‌ طراحی‌شده پیش از آنکه بیست‌ویک‌ساله باشم، و تألیف‌شده پیش از آنکه بیست‌وپنج،‌ ضرورتاً باید بسیار معیوب باشد. صدها و صدها بار از شتاب‌ام پشیمان شده‌ام.

جمله‌ی لاتین گویا یعنی اضافه می‌کنم،‌ در آن هنگام که اندازه را کاهش می‌دهم. 

می‌دانیم که هیوم با پاسکال آشنا بوده است (مثلاً در فصلِ‌ دهمِ کاوشِ اول ارجاعاتی به پاسکال هست)؛ اما نمی‌دانم آیا این جمله‌ی میانه‌ی قرنِ هفدهم‌اش را هم خوانده بوده یا نه:

Je n'ai fait celle-ci plus longue, que parce que je n'ai pas eu le loisir de la faire plus courte

که یعنی این را خیلی طولانی کرده‌ام،‌ صرفاً چون فراغتِ کوتاه‌ترکردن‌اش را نداشته‌ام. اصلاً نمی‌دانم که آیا این جمله در قرنِ هجدهم هم مشهور بوده یا نه.


کاوشی در خصوصِ فهمِ بشری ابتدائاً در مجلّدی با عنوانِ جستارهای فلسفی در خصوصِ فهمِ بشری منتشر شده بوده است.