در سورهی یوسف نحوهی
کاربردِ واژه ’ أخ ‘–که در فارسی نوعاً آن را
به برادر برمیگردانند–جالبِ توجه است.
در
اینجا به کاربردِ واژه در مواضعِ دیگرِ
کتاب–مثلاً جایی که در آیهی ۵۰
از سورهی هود صحبت از این است که به سوی
قومِ عاد برادرشان هود
را فرستادیم، یا در سورهی الحجرات در
آیهی ۱۰ که صحبت از این است که مؤمنان
با هم برادرند–نمیپردازم؛ محلِ
توجهام برادری در مقامِ نسبتی خونی
است، آنچنان که مثلاً موسی صحبت میکند
از برادرم
هارون،
در سورهی القصَص، آیهی۳۴.
آنطور
که راویِ داستان این واژه را بهکار
میبرَد، آن پسرانِ یعقوب که یوسف را از
پدر دور کردند برادرانِ یوسف بودند:
در
آیهی ۷ میخوانیم که در ’یوسف و إخوتهِ‘ عبرتها هست.
یعنی ظاهراً آنطور که ’ أخ ‘ در این شکلِ صرفیِ
خاصاش در این آیه بهکار رفته، اینکه
دو فردِ مذکر پدرِ واحدی داشته باشند
کفایت میکند برای اینکه أخِ
یکدیگر باشند.
اما
برادران در خلوتِ خودشان، وقتی که حسادتشان
بروز پیدا کرده است، صحبت میکنند از ’یوسف و أخوهُ‘: یوسف و برادرش (و
میدانیم که، مطابقِ داستانهای مشهوری
که در تفاسیر هم مکرراً نقل میشوند، فقط
این پسرِ خاص–بنیامین–با یوسف از
یک مادر بودهاند)؛
یعنی، در زبانِ پسرانِ دیگرِ یعقوب،
مصداقِ ’أخ‘ چیزی است خاصتر از آنچه
از زبانِ راویِ سوره میشنویم.
وقتی در آیهی ۵۸ پسرانِ دیگرِ یعقوب دوباره واردِ داستان میشوند، راوی میگوید ’جَاءَ إِخوةُ‘ – در اینجا باز، در زبانِ راوی، هر یک از پسرانِ خطاکارِ یعقوب در حکمِ أخِ یوسف هستند؛ اما وقتی در آیهی ۷۷ پسران مواجه شدهاند با شواهدی دالّ بر اینکه بنیامین دزدی کرده است، و آشکارا میخواهند که در نظرِ عزیز فاصله بگیرند از بنیامین، میگویند که عجیب نیست که او دزدی کرده چرا که یک برادرش (’أخٌ له‘) نیز قبلاً دزدی کرده بوده است. جالبِ توجه است که همین پسران که در خلوتِ خودشان و نیز در وضعیتِ سختِ اتهامِ دزدیِ جامِ شاه واژهی ’أخ‘ را به این مفهومِ تنگتر بهکار میبرند، وقتی از پدر درخواست دارند که این بار بنیامین را هم با خودشان به مصر ببرند (آیهی ۶۳) صحبت میکنند از ’أخانا‘: در مقامِ سعی برای گرفتنِ اجازهی پدر، بنیامین را برادرِ خودشان میخوانند.
وقتی در آیهی ۵۸ پسرانِ دیگرِ یعقوب دوباره واردِ داستان میشوند، راوی میگوید ’جَاءَ إِخوةُ‘ – در اینجا باز، در زبانِ راوی، هر یک از پسرانِ خطاکارِ یعقوب در حکمِ أخِ یوسف هستند؛ اما وقتی در آیهی ۷۷ پسران مواجه شدهاند با شواهدی دالّ بر اینکه بنیامین دزدی کرده است، و آشکارا میخواهند که در نظرِ عزیز فاصله بگیرند از بنیامین، میگویند که عجیب نیست که او دزدی کرده چرا که یک برادرش (’أخٌ له‘) نیز قبلاً دزدی کرده بوده است. جالبِ توجه است که همین پسران که در خلوتِ خودشان و نیز در وضعیتِ سختِ اتهامِ دزدیِ جامِ شاه واژهی ’أخ‘ را به این مفهومِ تنگتر بهکار میبرند، وقتی از پدر درخواست دارند که این بار بنیامین را هم با خودشان به مصر ببرند (آیهی ۶۳) صحبت میکنند از ’أخانا‘: در مقامِ سعی برای گرفتنِ اجازهی پدر، بنیامین را برادرِ خودشان میخوانند.
یعقوب–که آشکارا یوسف و بنیامین را از
سایرِ پسراناش دوستتر دارد–بعد از
اینکه از بنیامین دور میشود به پسران
میگوید که بروند به جستوجوی یوسف و
برادرش:
نه
برادرانتان و نه یوسف و برادرتان:
’یوسف
و أخیه‘ (آیهی
۸۷؛ نیز بنگرید به آیهی ۶۴).
اما در زبانِ یوسفِ صدّیق، همهی پسرانِ یعقوب با هم برادر هستند: هم به بنیامین میگوید من برادرِ تو هستم (’أنا أَخوك‘، آیهی ۶۹)، و هم در اواخرِ داستانْ بزرگوارانه صحبت میکند از اینکه شیطان بینِ او و برادراناش اختلاف افکنده بوده است (’نزغَ الشيطان بينِي و بيْن إِخوتِي، آیهی‘ ۱۰۰).
به نظرِ این خواننده، از وجوهِ مهمِ داستانپردازی در سورهی دوازدهم اینگونه ظرافتهای زبانیِ گزارش است.
اما در زبانِ یوسفِ صدّیق، همهی پسرانِ یعقوب با هم برادر هستند: هم به بنیامین میگوید من برادرِ تو هستم (’أنا أَخوك‘، آیهی ۶۹)، و هم در اواخرِ داستانْ بزرگوارانه صحبت میکند از اینکه شیطان بینِ او و برادراناش اختلاف افکنده بوده است (’نزغَ الشيطان بينِي و بيْن إِخوتِي، آیهی‘ ۱۰۰).
به نظرِ این خواننده، از وجوهِ مهمِ داستانپردازی در سورهی دوازدهم اینگونه ظرافتهای زبانیِ گزارش است.
جالب بود. یک نکتهٔ دیگهای که برای من جالب هست در سوره یوسف، اینه که چرا هیچ حالت تقبیحی برای این تبعیضی که یعغوب بین پسرانش میگذاره ، نمیبینیم. به نظر من این فرق نگذاشتن بین فرزندان خیلی نکتهٔ تربیتی مهمی هست. و حتا دیدم بین پدرها که با اشاره به همین سورهٔ بین فرزندانشون فرق میذارن که "برای حضرت یعقوب هم یوسف با بقیه فرق میکرد"
پاسخحذفیک نکته داستان این هست که خداوند هرکه را بخواهد برمیگزیند و یوسف رو برگزیده. اینکه کسی بگوید چرا یوسف را برگزید و مرا برنگزید همان داستانی هست که کافرین دچار میشوند.
پاسخحذفدر مورد توجه یعقوب به یوسف و برادرش، بنا به روایات این دو مادرشان را در سن کم از دست دادهاند و عجیب نیست که یعقوب به فرزندان بیمادرش بیشتر توجه میکرده (مسثقل از روایتهایی که میگویند یعقوب به مادر این دو نیز علاقه ویژهای داشته).