۱۳۹۱ بهمن ۱۶, دوشنبه

طلا خراب نمی‌شود




خیلی کم رمان خوانده‌ام، و طبیعی است که از خیلی از نویسندگانِ مشهور/مهم چیزی نخوانده باشم. این البته باعث می‌شود که در این حیطه هم شخصِ بی‌فرهنگی باشم؛ اما این خوبی را دارد که هنوز رمان‌های خیلی خوبِ زیادی هست که نخوانده‌ام، و هر از چندی لذتِ غریبی نصیب‌ام می‌شود. کم‌خوانده‌بودن مزایایی دارد.

از آیریس مِرداک هیچ نخوانده بودم. اخیراً که متعهد شده بودم در جمعی (غیررسمی) بحث در موردِ مقاله‌ای از فیلیپا فوت را هدایت کنم و می‌خواستم که در ابتدای جلسه کمی از خودِ فوت بگویم فهمیدم که مرداک سال‌ها دوستِ نزدیکِ او بوده است. خواندنِ پشتِ جلدِ نسخه‌ای از یک سرِ قطع‌شده باعث شد فوراً بخرم‌اش (از شهر کتابِ کامرانیه). جلوی خودم را گرفتم که یک‌نفس نخوانم‌اش.

یک جا پالمر به مارتین می‌گوید که به‌درآمدن از عشق عمدتاً فراموش‌کردنِ این است که کسی چه دل‌فریب بوده است. (چند صفحه‌ی بعد هم می‌خوانیم که مارتین همان جمله را با حذفِ قید و حذفِ تأکید به انتونیا می‌گوید.) حالا می‌شد این جمله را اولین بار در جایی—مثلاً در مجموعه‌ای از کلماتِ قصار—خوانده بود؛ اما دل‌انگیز است خواندن‌‌اش در متنِ داستان.

۸ نظر:

  1. نه لزوماهميشه. ولي به سلامتي مباركه.

    پاسخحذف
  2. چى مباركه؟ اونم "به سلامتى"؟

    پاسخحذف

  3. .Martin confesses his love to Honor گاهی شاید بیرون آمدن از عشق عمدتا ملاقات با شخصی ثالث باشد که دلفریب تر باشد!.

    پاسخحذف
  4. این فیلم هم داستان زندگی آیریس مرداکه:
    http://en.wikipedia.org/wiki/Iris_(film)
    من دوستش داشتم خیلی. اصلا خود فیلمه باعث شد برم کاراشو بخونم.

    پاسخحذف
  5. امروزدر مورد این حرف زدیم که میشه از کسی متنفر بود وترسید حتی،درعین حال به شدت بهش میل جنسی داشت واسه اینکه چشیدیش و هنوز نتونستی دلفریبیشو فراموش کنی.

    پاسخحذف
  6. چه خوب که رمان میخوانی. بیش باد! بعضا کمک میکند بهتر و دقیقتر زندگیت را ببینی.

    پاسخحذف
  7. ترس از تحقیر شدن و ریجکت شدن.

    پاسخحذف
  8. "بار هستی" را هم بخوانید.

    پاسخحذف