چند روز پیش یادِ چیزی افتادم
که در نوجوانی دربارهی ابوحنیفه خوانده بودم (در ضمائمِ ترجمهی آقای صادق آئینهوند
از المنقذِ ابوحامد غزّالی): اینکه خلیفهی عباسی به او پیشنهاد میکند
قاضی بشود و بوحنیفه میگوید تو حتی اگر بخواهی مسجدی بسازی و مرا به وارسیِ
آجرهایش بگماری قبول نخواهم کرد.
بعد یادِ این افتادم که جـِری کوئن را برای سخنرانی
دعوت کرده بودند دانشکده. یادم نیست موضوع دقیقاً چه بود؛ اما بهروشنی یادم هست که شروعِ
صحبتاش حملهی شدیدی بود به وزیرِ خارجهی وقتِ اسرائیل، که کمی پیش از روزِ سخنرانی
چیزی گفته بود دربارهی کشتگانِ فلسطینیِ آن روزها. در زمانِ پرسش و
پاسخ، کسی پرسید که حالا اگر کسی وزیرِ خارجهی اسرائیل باشد چه چیزِ دیگری میتواند
گفت غیر از همین که خانمِ وزیر گفته است—وزیر که نمیتواند در حالی که همچنان
وزیر است اقداماتِ دولتاش را تقبیح کند!
کوئن کمی ساکت ماند. دست در
موهای پرپشتاش کرد و باز تأملی کرد و گفت: کسی حق ندارد وزیرِ خارجهی اسرائیل
باشد.
***
در
موردِ حیثیتِ اخلاقیِ کمک به حکومتِ ظلم نظرِ پختهای ندارم. و البته که، دستکم در نگاهِ اول، همکاری با حکومتِ
ظلم درجاتی دارد: فرق هست بینِ اینکه من کارم این باشد که وسائطِ نقلیهی عمومیِ
تهران را کارآمدتر کنم، و اینکه کارم این باشد که نمادهایی برای تعبیه در خیابانها طراحی کنم با هدفِ افزایشِ علاقهی شهروندان به خاندانِ سلطنت.
شاید حتی بر من واجب باشد
که بروم و در آشپزخانهی ضحاک کار کنم اگر که میتوانم هر روز جانِ یک نفر را نجات
بدهم. اما نمیشود انکار کرد که ایدهی کوئن و منشِ ابوحنیفه شدیداً جذاب است، دستکم
در نگاهِ اول. بیایید موضوع را کمی عمیقتر بررسی کنیم.
چه خوب بود این نوشته.
پاسخحذفاین همه توسل به تمثیل برای بیان ایدهای که ممکن است دردسر ساز باشد، آن هم در قرن بیستویکم، غمانگیز و رقتآور است.
پاسخحذفآدم را به یاد آن میاندازد که در تاریخ ادبیات فارسی بهمان میگفتند توسل نویسندگانِ متنهایِ کلیله و دمنهای به استفاده از شخصیتهای جنگلزیِ سخنگو، برای مصون ماندن از دردسرهای مشابه است.
به همین سیاق، شاید بهتر باشد در کنار ضحاک و خلیفه، از "سلطان جنگل" هم برای بیان مقصود استفاده کنید.
خسته نباشید.
جناب سینا،کجای این متن «تمثیل» داشت؟
حذفحکایتی هست که گویا شیخ بهایی در کتاب چهلحدیثش نقل کرده که کسی پیش عالمی میرود و میگوید من خیاط دربار سلطانم. آیا به صرف این کار، جزو اعوان ظلمه ـ همکاران ظالمان ـ هستم یا نه؟
پاسخحذفطرف جواب میدهد: آن کسی که برای تو نخ و سوزن میخرد، جزو اعوان ظلمه است؛ تو که یکی از خود ِ ظالمان هستی!
به نظر من انسان ها حول شاکله ی وجودی خودشان عمل می کنند. یعنی هر کس با استعدادها و روحیات خاصی متولد می شود و با توجه به آن برای پیشه و مشاغل خاصی قابل تر است. مثلاکسی که بسیار روحیه ی حساسی دارد برای مشاغل هنری یا روحانی و آدم های پرجنب و جوش وماجراجو برای حرفه ای مانند پلیسی مناسب ترند. و قطعا فعل اخلاقی که از یک راهب انتظار می رود با فعل اخلاقی که از یک پلیس انتظار می رود تفاوت هایی دارد. سیاست هم صرفا یک حرفه است و شخصی که دارای قابلیت ( هوش سیاسی نه عددی و ریاضی و ....) آن باشد خواه ناخواه وارد این عرصه می شود.
پاسخحذفحالا فرض کنید یک نفر قصاب و دیگری جراح می شود. به هر حال قصاب هرگز انسانی را نجات نمی دهد و بالعکس انسانی را هم اشتباها نمی کشد. در این صورت آیا قصاب می تواند بگوید که من بر پزشک ارجحیت دارم و یا بالعکس آیا جراح که به واسطه ی استعدادی که به او داده شده است و به قصاب داده نشده، می تواند بگوید که به قصاب ارجحیت دارد. یعنی انتظاراتی که از هر فرد می رود متناسب با جایگاه و همچنین استعداد خود فرد باشد.
فقط مشکل این جاست که فرض کنید به جای قصابی حرفه ای به نام غلابی( من در آوری) وجود داشته باشد که کار آن کشتن آدم ها باشد در این صورت آیا وارد شدن به چنین حرفه ای با اخلاق قابل توجیه است؟! شد همان مثال ضحاک. نه. در مثال ضحاک فرد آشپز بوده و سپس طبع پادشاه به خوراک مغز متمایل می شود. پس بحث انتخاب در میان نبوده فرد در جایگاهی متناسب با استعدادش قرار داشته و با استفاده از همین استعداد (خلط مغز گوسفند و آدمیزاد) به جامعه کمک کرده است. نه این که برای این کار از اول داوطلب بشود.
برگردیم به حرفه ی سیاست. بر خلاف جوامع بدوی در جوامع سیستماتیک فرد پله به پله رشد می کند تا به مراحل بالای ترقی برسد. فرد از ابتدا با اهداف سیستم تا حدودی خود را وفق داده است و این رسیدن به پله ی آخر نتیجه ی هماهنگی ارادی با استعدادهایش بوده است. آیا باید مثل آن خیاط و نخ و سوزن از ابتدا پله ی اول را طی نمی کرد؟ از نظر شخصی من نباید شروع می کرد ولی در عالم واقع این آدم این کار را می کند. حتی در مثال نپذیرفتن حکم قاضی شدن و ساختن مسجد در واقع فرد به کاری متناسب با روحیات خود ( عبادت و موعظه و ....) مشغول بوده است و ممکن بود که فرد دیگری جیگرش را داشته همین منصب را بپذیرد و منشأ خدمات گردد. ( اگر کسی خلافش را اثبات کند خوشحال هم می شوم.)
در مجموع نظر من این است که فردی که استعداد و توانایی ورود به کار سیاسی را دارد وارد این حرفه خواهد شد چون با انجام آن راحت تراست تا انجام ندادن و لیکن موضوع مهم این است که تا چه اندازه و حدی سیستمی که در آن به کار گمارده می شود اهداف درست یا نادرستی داشته باشد و علیرغم وجود همه ی نادرستی تا چه اندازه بتواند با استفاده از استعداد هایش در جامعه مفید باشد.
(قصد داشتم که بخواهم پست قبلی را به عنوان پیک و مشق نورزی نگه دارید تا روی آن بیشتر کنکاش کنیم که ظاهرا تب انتخابات برای نوروز امسال اجازه نمی دهد.)
هایزنبرگ میگوید: «تحت سلطهی یک حکومت دیکتاتوری، مقاومت فعالانه تنها از عهدهی کسانی برمیآید که تظاهر به همکاری با رژیم میکنند. هر کس که آشکارا در مخالفت با نظام سخن بگوید، بخت هر گونه مقاومت فعالانه را از خود سلب میکند. زیرا وقتی او فقط هر از چندگاهی انتقاداتش را بیان میکند آن هم به شیوهای که به لحاظ سیاسی ضرری [برای رژیم] ندارد، به سادگی میتوان مانع نفوذ سیاسی او شد... یا اگر او واقعا برای آغاز یک جنبش سیاسی، مثلا در میان دانشجویان، تلاش کند، طبیعتا چند روز بعد از اردوگاه کار اجباری سر در خواهد آورد. حتا اگر کشته شود، شهادتش در عمل هرگز آشکار نخواهد شد، زیرا بردن نام او ممنوع خواهد شد... همواره بسیار شرمسار بودهام از اندیشیدن به کسانی که جان خود را در 20 جولای [در سوء قصدی به جان هیتلر] فدا کردند و برخی از آنها از دوستانم بودند و این چنین مقاومتی بسیار جدی در برابر رژیم نشان دادند. لیکن حتا مثال آنها هم نشان میدهد که مقاومت اثربخش تنها از عهدهی کسانی برمیآید که تظاهر به همکاری میکنند. (استیونسن و بایرلی 2000: 171)
پاسخحذفبا توجه به سلیقهی قدماییات این عنوان بهتر نیست: «عملهی ظلمه شدن: مقدمه»
پاسخحذفبه نظرم در این موارد بهتر است این اصل را داخل کنیم:
پاسخحذفهمیشه سعی کن جزئی از راه حلی برای بهتر شدن اوضاع باشی.
(حتی اگر اجرای این اصل مستلزم آشپز شدن در دربار ضحاک باشد)
کمی عمیقتر اندیشیدن در بارهی این موضوع، بگمان من، مستلزم است که ا. بحث را محدود کنیم به اشخاصی معیّن مثلا "روشنفکران". من شخصاً نظرم این است که محدودترش کنیم به اهل علم وحتی بازهم محدودتر به اهالی علوم دقیقه و علوم کاربردی. 2. همانطور که کاوه نوشته نوع یا درجه و شدت همکاری را هم لحاظ کنیم (مثالهای کاوه خیلی بهداشتی است و من نمیدانم حق دارم مثالهای واقعی بزنم یا نه.) 3. نوع حکومتهای "ظالم" را هم در طیفی لحاظ کنیم مثلاً آیا همکاری با پُل پُت و استالین همان حکمی را دارد که همکاری با برلوسکونی در ایتالیا؟ (میدانم مثال من هم بهداشتی است)4. شاید یک راه گریز از ملاحظاتِ غیربهداشتی/غیرقابلانتشار آن باشد که بحث را ببریم در زمان شاه، شاید.
پاسخحذفبي ملاحظه كاري!
حذف