۱۳۹۱ خرداد ۲۹, دوشنبه

صدسالگیِ تورینگ



الن تورینگ اگر که زنده بود سومِ تیرِ امسال صدساله می‌شد. تورینگ از پدیدآورندگانِ نظریه‌ی محاسبه‌پذیری است (قبلاً به این شاخه‌ی منطقِ ریاضی می‌گفتند نظریه‌ی بازگشت یا نظریه‌ی توابعِ بازگشتی). غیر از این جنبه‌ی نظری، تورینگ عملاً هم در ساختنِ بعضی از اولین کامپیوترها نقش داشته است. یک مقاله‌ی او هم که در پایانِ نیمه‌ی اولِ قرنِ قبل منتشر شده از متونِ‌ کلاسیکِ فلسفه‌ی جدید است. در کنارِ اینها، تورینگ—به واسطه‌ی نقش‌اش در رمزگشایی پیام‌های ارتشِ آلمان—از قهرمانانِ جنگِ دومِ جهانی است. طبیعتاً امسال بزرگ‌اش می‌دارند. در ایران هم سمیناری در مؤسسهٔ پژوهشی حکمت و فلسفهٔٔ ایران برگذار خواهد شد.

چهل‌ساله بود که خانه‌اش را دزد زد. تورینگ به پلیس گزارش داد. در جریانِ تحقیقات، تورینگ گفت که با یکی از مظنونانِ مذکرْ رابطه‌ی جنسی داشته است. چنان رابطه‌ای در آن زمان در پادشاهیِ متحدِ بریتانیای کبیر و ایرلندِ شمالی جرم بود. مخیّرش کردند بینِ "درمان" و زندان، که اولی را انتخاب کرد. چند ماه بعد تورینگ را مرده یافتند—مسمومیت با سیانور.

در ۲۰۰۹ چندین‌هزار نفر با امضای طوماری الکترونیکی از دولتِ بریتانیا خواستند عذرخواهی کند. گوردن براؤن نخست‌‌وزیرِ وقت مقاله‌ای در دیلی‌تلگراف نوشت: "... مبالغه نیست گفتنِ اینکه، بدونِ مشارکتِ برجسته‌ی او، تاریخِ جنگِ دومِ جهانی می‌توانست بسیار متفاوت باشد...  اگرچه با تورینگ مطابقِ قوانینِ زمان‌اش برخورد شد، و نمی‌توانیم ساعت را به عقب برگردانیم، رفتاری که با او شد البته بسیار نامنصفانه بود، و من خوشوقت‌ام که بختِ این را دارم که بگویم چقدر عمیقاً از آنچه بر او گذشت متأسف‌ام و متأسف‌ایم..."

البته دولتِ علیاحضرت هنوز قبول نکرده است که رسماً عذرخواهی کند.

--
چکیده‌ی صحبتِ من (با عنوانِ "تورینگِ بیست‌وچهارساله") در سمینارِ مؤسسه:

در ۱۹۳۷ تورینگ راه‌حل‌اش برای مسأله‌ی هیلبرت—مسأله‌ی مشهور به  Entscheidungsproblem—را منتشر کرد. مسأله به‌دست دادنِ دستورالعملِ محاسباتی‌ای بود که در موردِ هر فرمولِ منطقِ محمولاتِ مرتبه‌ی اول به ما اطلاع بدهد که آن فرمول اثبات‌پذیر هست یا نه. تورینگ استدلال کرد که چنین دستورالعملی وجود ندارد.

به نظر می‌رسد که برای اثباتِ وجودنداشتنِ دستورالعملی محاسباتی لازم است با تعریفِ دقیقی از مفهومِ‌ محاسبه‌پذیری کار کنیم. تعریفِ تورینگ دستاوردی است بزرگ‌تر از حلِ مسأله‌ی هیلبرت. اما آلونزو چـِرچ هم در ۱۹۳۶ برای همان مدعای تورینگ استدلال کرده بود، و تورینگ در مقاله‌اش اثبات می‌کند که تعریف‌های او و چرچ مصداقاً معادل‌اند؛ برجستگیِ مقاله‌ی تورینگ در تحلیلِ او از مفهومِ محاسبه‌پذیری است.

در این سخنرانیِ توصیفیْ بعضی ایده‌های مقاله‌ی کلاسیکِ تورینگ را مرور می‌کنیم.
 
A.M. Turing, On computable numbers, with an application to the Entscheidungsproblem. http://www.turingarchive.org/viewer/?id=466&title=01b

۱۳۹۱ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

"در کوچه‌های نوازش"



--محمدرضا شفیعی‌کدکنی، حالات و مقاماتِ م. امّید، انتشاراتِ سخن، ۱۳۹۱.

کتاب را چند هفته‌ی پیش محسن زمانی لطفاً به من معرفی کرد. در همین سالِ ۹۱ چاپِ اول تمام شده است و چاپِ دوم در بازار است.

بخشِ اولِ کتاب را (بیش از هشتاد صفحه) جنابِ شفیعی‌کدکنی کمی بعد از مرگِ اخوان نوشته است، و این بخش شدیداً خواندنی است. تصور کنید که کسی—آدمِ ملاّی شاعری—نزدیکِ سی سال با سعدی مؤانست داشته بوده باشد و هشتاد صفحه در حالات و مقاماتِ شیخ نوشته باشد. چنان متنی بلعیدنی خواهد بود. گزارشِ حضرتِ شفیعی‌کدکنی از زندگیِ اخوان را دقیقاً یک‌نفس خواندم.

این بخشِ کتاب غیر از اینکه مشحون است به گزارش‌هایی بسیار خواندنی در موردِ اخوان، زیبایی‌های نابِ غیرشخصی‌ای هم دارد. مثلاً می‌خوانیم که کسی، شاید با اقتباس از شعری عربی، در هجوِ کسی گفته (صفحه‌ی ۴۶):

از من نصیحتی بشنو رایگانیا
هجو کسی مکن که ز تو مِهْ بوَد به سال
شاید تو را پدر بوَد و تو ندانیا!

یا اینکه کسی می‌خواسته عنوانِ یک مجموعه‌ی شعرش را بگذارد خون و خُنیا؛ "اخوان می‌گفت: به او گفتم «اسمش را بگذار: خـُنیا و خون تا چکـّه کند.»" (ص. ۵۱).

***
این بخش از مقدمه‌ی کتاب را بخوانید (ص. ۱۹):

"بخشی از ماجرای تدفینِ اخوان را که به‌تفصیلِ تمام نوشته بودم در این چاپ حذف کردم. بعد از مرگِ من، دیگران اجازه دارند که آن را نشر دهند. به خطِّ خودم نگاه داشته‌ام تا در آینده انتشار یابد. فقط از روی خطِّ خودم. من هیچ گاه سیاسی نبوده‌ام ولی متجاوز از شصت سال ناظرِ دقیق و پُرحوصلهٔ جریانهای سیاسی در ایران بوده‌ام. به‌تجربه دریافته‌ام که روشنفکرانِ ما، غالباً، فاقدِ «تقوای سیاسی» اند. به اندک خشم و نفرتی، حتی شخصی، انواع تهمت‌ها را به طرفِ مقابل می‌زنند."

می‌شود حدس زد دغدغه‌ی نویسنده چیست (طبیعتاً دارم فرض می‌کنم که تأکیداتِ ایشان بی‌وجه نیست)، و غم‌انگیز است که کسی در ابعادِ شفیعی‌کدکنی هم خودش را در امان نمی‌بیند، آن هم در نقلِ ماجرای بیست‌وچند سال پیش. معتقد نیستم که جنابِ شفیعی‌کدکنی وظیفه دارد که با این جوّ مقابله کند و نترسد از هجمه‌ی کسانی که، با مبالغِ معتنابهی ادعای آزاداندیشی و مدارا، هیچ حرفی بر خلافِ سلیقه‌شان را برنمی‌تابند—حتی هیچ گزارشِ خالی از داوری‌ای را. اما، بالاخره، چه باید کرد؟ یک چیزهایی هست که احتمالاً زورِ شفیعی‌کدکنی هم به آن نمی‌رسد، مثلاً مقابله با ممیزیِ وزارتِ فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ ولی به نظر نمی‌رسد که این مورد از آن نوع باشد. برخی کسانی که فاقدِ "تقوای سیاسی" هستند برخواهند آشفت و به شفیعی‌کدکنی تهمت خواهند زد؟ وزنی خواهد داشت این تهمت‌ها در مقابلِ اعتبارِ عظیمِ او در روزگارِ ما؟

به هر حال، به نظرم خوانندگانِ بسیار پرشماری از آقای دکتر شفیعی‌کدکنی سپاسگزار باشند برای انتشارِ این کتابِ زیبا و هیجان‌انگیز و خوشخوان.


۱۳۹۱ خرداد ۱۷, چهارشنبه

QEII


 
می‌خواستم نظر و احساس‌ام نسبت به ایشان را گزارش کنم. مشورت را، برای خانمِ وکیلْ کلیاتی گفتم. خانمِ وکیل گفت که صلاح نیست چنان حرف‌هایی را منتشر کنم.

حالا تا این نوشته خیلی کوتاه نباشد اجازه بدهید حکایتی تعریف کنم. در دربارِ شاهی، ندیمی زنهار خواست تا نکته‌ای بگوید. شاه دستور داد فی‌المجلس بکشندش: "پدرسوخته درباره‌ی ما فکری کرده که برای گفتن‌اش لازم است امان بخواهد!"

۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

در وصفِ—و مدحِ—شهشهانی




در روزِ دهمِ خردادِ امسال آقای دکتر سیاوش شهشهانی هفتادساله شد. این چند سطر مبتنی است بر بخشی استطرادی از صحبتِ من در دانشگاهِ صنعتیِ شریف به همین مناسبت (عنوانِ صحبتِ اصلی "شهشهانی و نشر ریاضی" بود).

---
در کارِ شهشهانی ویژگی‌ای هست که برای من بسیار مطلوب و غبطه‌برانگیز است. شاید بتوانم این ویژگی را اشرافیتِ همراه با کمال‌گرایی بخوانم. هر مطلبی، اگر قرار است منتشر بشود، باید به بهترین صورتِ ممکن باشد. (و این غیر از سخت‌گیری در خودِ این امر است که کدام آثارش را اصلاً منتشر کند.) این نحوه‌ی انتشار گاه زمانِ بسیار زیادی می‌برَد، که نمونه‌اش را در همین کتابِ حسابانِ سیاوش می‌بینیم: روزِ اولِ دانشگاه که بودم، در اولین جلسه‌ی ریاضیاتِ عمومیْ استاد که همانا دکتر شهشهانی بود گفت که چند سالی هست که دارد کتابی در ریاضیاتِ عمومی می‌نویسد. این چه سالی بود؟ شصت‌وهشت. ویراستِ اولِ کتاب در چه سالی منتشر شده است؟ هشتادوشش؟

 دیگر اینکه،  اگر تعهدی در موردِ موعدِ تحویل در کار نباشد، عجله‌ای برای انتشار در کار نیست. یک نمونه از مصادیقِ این ویژگیْ مقاله‌ی سیاوش در رهیافتی ریاضی به موضوعی در زیست‌شناسی است. مقاله‌ی عباس عدالت در یادنامه‌ی شصت‌سالگیِ سیاوش موضوع را توضیح می‌دهد و با چیزی که امروزه به گرادیانِ شهشهانی معروف است آشنایمان می‌کند. (عدالت نکته‌ی تأمل برانگیزی هم در موردِ سپاسگزاریِ سیاوش به ما می‌گوید: شهشهانی از سهمِ بزرگِ کسی در این مقاله صحبت می‌کند و می‌گوید که آن شخص تنها به خواستِ خودش بوده که نویسنده‌ی مشترکِ این مقاله نیست—قیاس کنید با وضعیتِ مقالاتِ مشترک در روزگارِ ما.)

اما چیزی هم هست که عدالت گزارش نکرده: اینکه این مقاله، که در ۱۹۷۹ منتشر شده، در ۱۹۷۴ پذیرش گرفته بوده است. صدها نسخه‌ی پیش‌چاپ‌اش در دنیا پخش شده بوده و شهشهانیِ جوان نمی‌نشسته نسخه‌ی نهایی را آماده کند، تا اینکه سردبیرِ مجله عوض می‌شود و به نویسنده شدیداً اخطار می‌دهد. می‌توانم سیاوش را تصور کنم که شاید با خودش می‌گوید حالا که نسخه‌های پیش‌چاپ هست؛ چه جای عجله‌ برای انتشارِ رسمی؟ و این مرا به یادِ کـُندیِ برخی فیلسوفانِ بزرگِ معاصر (از جمله سول کریپکی و دیوید کاپلان) می‌اندازد و عجله‌نداشتن‌شان در انتشارِ آثارشان. و گمان نکنیم که مجله‌ای که به مقاله‌ی سیاوش پذیرش داده بوده مجله‌‌ای جدیدالاحداث و گمنام (و البته جزوِ ISI!) بوده در مثلاً مالزی—مجله، مجله‌ی بسیار با پرستیژ و معروفِ  Memoirs of the AMS است.