منتظرِ
رسیدنِ دوستِ عزیزی هستم که دارد کتابی برایم میآورَد. سخت مشتاقام بخوانماش [کتاب
را عرض میکنم]، و خوشبینام که کمی از کمسوادیام در حیطههای مربوط به آزادیِ
بیان کم بشود. موضعِ فعلیام—که شاید ناشی از خامی و کماطلاعی باشد—این است که
اصل بر آزادیِ بدونِ قید و شرطِ بیان است. این موضع البته با نظرِ کسی سازگار نیست
که بر آن است که از "حقیقت" آگاه است و بسیاری از افرادْ صغیرند و باید
مراقبشان بود که گمراه نشوند.
اعتقاد
به آزادیِ نامحدودِ بیان باعث نمیشود معتقد باشم که مثلاً هر روزنامهای باید هر
مقالهی واردهای را چاپ کند و هر ایستگاهِ رادیویی باید وقتِ نامحدود به هر صاحبحرفی
بدهد: چاپِ مطلبی در روزنامه جا را برای مطالبِ دیگر تنگ میکند و/یا هزینهای به
صاحبِ روزنامه تحمیل میکند. اما مثلاً نوعاً اجازهدادن به انتشارِ هر نظری در وبلاگ
جا را برای نظرهای دیگر تنگ نمیکند.
یکی
از قیدهایی که سنــّتـاً در موردِ آزادی لحاظ کردهاند (و این منحصر به آزادیِ
بیان نیست) این است که کار تا چه حد میتواند مایهی آسیبدیدنِ دیگران بشود. بحثِ
آسیب طبیعتاً به تعبیرهای فراوانی راه میدهد؛ اما سنــّتاً به این هم توجه کردهاند
که یک عاملِ مهمِ مربوطـْ این است که آسیبِ احتمالی تا چه حد قابلِ اجتناب باشد.
فرض کنیم شما از تیمِ فوتبالِ الغرافه متنفرید، و فرض کنیم من عمیقاً معتقدم جزایرِ
مالویناس متعلق به آرژانتین است. فرض کنیم هر دوی ما از دیدن و شنیدنِ چیزی بر
خلافِ سلیقهها یا نظرهایمان آسیب میبینیم—مثلاً با شدتِ سردردآوری عصبانی میشویم
و کارمان به بیمارستان میکشد. حالا من صبحِ خیلی زود آمدهام و جلوی درِ خانهی
شما بلندگویی به دستام گرفتهام و دارم در مدحِ الغرافه صحبت میکنم. احتراز از
این آسیبی که دارم به شما میرسانم سخت است، و به نظرم این حقی به شما میدهد که
آزادیِ مرا محدود کنید. اما اگر شما در فلان روزنامه مقالهای نوشتهاید با
عنوانِ "آرژانتین البته حقی بر فالکلند ندارد"، یا گردهماییای در
استادیومِ بزرگِ شهر راه انداختهاید، احتراز از آسیبِ ناشی از صحبتها و نوشتههای
شما برای من آسان است: میتوانم مقالهتان را نخوانم و به تجمعتان نیایم. اگر مسؤولِ
دستشوییهای دانشگاه باشم نوشتههای پشتِ درها را هر از چندی پاک میکنم؛ کامنتهای
دشنامآلودِ وبلاگام را نه [و این موردِ اخیر منحصر به وضعیتی نیست که مسؤولِ دستشوییهای
دانشگاه باشم].
موضوعِ
مهمِ دیگر این است که، به نظرِ من، آزادیِ بیان منحصر به آزادیِ بیانِ بهاصطلاح "مستدل" نیست (فعلاً دشواریهای ضابطهبندیِ خودِ مفهومِ استدلال را نادیده میگیرم). این
شکلِ بسیار محدودی از آزادیِ بیان خواهد بود که مثلاً بگوییم فقط به مطالبی در
موضوعِ اقتصاد اجازهی انتشار میدهیم که حاویِ "بحثی علمی" باشد—به
نظرِ من اصل بر این است که هر کس بتواند با هر بیانی نظرش را بگوید: فرمول بنویسد،
به مارکس با به کتابِ مقدس استناد کند، فیلم و موسیقی بسازد، دشنام بدهد، لطیفه
بگوید.
لایک به "[و این موردِ اخیر منحصر به وضعیتی نیست که مسؤولِ دستشوییهای دانشگاه باشم]"
پاسخحذفShouldn't we distinguish between facts and opinions? I know it's difficult, but one outcome of this absolute freedom of speech could be a kind of anti intellectualism that we witness in the US, and also how people could gravitate towards things that are more applicable to their situation (e.g. sentimental, populist and nationalistic explanations) or things that are easier to understand.
پاسخحذفلایکِ شدید.
پاسخحذفدر موردِ روزنامه و ایستگاهِ رادیویی چندان مطمئن نیستم که تنها ملاحظهای که تحدیدِ آزادیِ بیان را مجاز میکند ناظر بر محدودیتِ فضا یا زمان باشد. دستِ کم موردِ رسانههای خصوصی. در حالِ حاضر رِأی یا استدلالِ روشنی دربارهی دیگر ملاحظاتِ احتمالاً دخیل ندارم. این شاید کمکی کند:
پاسخحذففرض کن من برای انتشارِ دیدگاههایم دربارهی حقوقِ حیوانات نشریهای منتشر میکنم. من به ندرت میتوانم برای همهی صفحههای نشریه مطلب آماده کنم. بنابراین اغلب 3 صفحه از نشریه را سفید در میآورم اما حاضر نمیشوم دیدگاههای مخالفی راکه به دفتر نشریه رسیده است، منتشر کنم. (با وجودِ آنکه انتشارِ آنها مستلزم هیچ هزینهی اضافهای نیست.) احتمالاَ آدم کمظرفیت و بدونِ اعتماد به نفسی هستم یا چیزهایی از این دست. اما با این کار آیا حقِ آزادی بیانِ کسی را نقض میکنم؟ تردید دارم که چنین باشد.
اگر شهودم قابل دفاع باشد، شاید برخی از این ملاحظات دربارهی وبلاگ نیز مدخلیت داشته باشد.
ساجد،
حذفشهودِ ابتدائیام این است که در مثالِ نشریه، به هر حال من باید برای انتشارِ نظرهای مخالف *کاری کنم*، اما برای انتشارِ کامنتهای وبلاگ لازم نیست کاری کنم—احتمالاً کافی است یک بار در تنظیماتِ وبلاگام مقرر کرده باشم که کامنتها همگی منتشر بشوند. با فرضِ اینکه روزنامه هم همینطور باشد، برای من روشن نیست که خالیگذاشتنِ آن سه صفحه مجاز باشد.
شاید نکتهی سهولتِ احترازپذیری هم مدخلیت داشته باشد: اگر آن سه صفحه جای دوری در وسطهای نشریه باشد (و این احتمالاً نزدیکتر است به وضعیتِ کامنتها) موضوع فرق دارد با اینکه بخشی از آن سه صفحه در صفحهی اولِنشریه باشد.
آنجا که مطلبی نامستدل را رنگِ استدلال میزنند دیگر مساله آزادی بیان نیست. بله آزادی بیان میتواند بیان یک احساس، یک علاقه یا حتا یک تعصب باشد اما به روشی برهانگریز رنگِ منطق زدن نه آزادی بیان است که همان است که این روزها باب شده و پلههای وارونهی ترقی را در این جامعه ساخته. برای مثال وقتی من از تمام مستندات موجود درمورد تقلب در انتخابات چند فرض مشکوک را بهعنوان فرضِ برهانم برمیدارم و مستندات قابلِ اثبات را این وسط گم میکنم تا به نتیجهیی که از پیش دوست داشتم برسم، این دیگر استدلال نیست، آزادی بیان هم نیست. جنس این مغالطهی آگاهانه از چیز دیگریست و هدفش هم بیانی آزاد نیست و انگیزهاش هم که دیگر خدا میداند!
پاسخحذفیادداشتتان به من نشان میدهد که باید صریحتر باشم: به نظرِ من، نه فقط آزادیِ بیان منحصر به نظرهای مستدل نیست، بلکه حتی نظرهایی هم که مغالطیاند (یعنی، بر رغمِ ظاهرشان، متضمنِ استدلالِ معتبری نیستند) باید اجازه و امکانِ انتشار داشته باشند. نظرِ احتمالاً خامِ من این است که *هر* نظری و با *هر* بیانی باید بتواند منتشر شود.
حذفشاید این اعتقاد نتیجهی اعتقادِ دیگری باشد: اینکه دشوار است که کسی (بالاخص حاکم و مأمورانِ سانسور) به حقیقت دسترس داشته باشند و بتوانند با قاطعیت بگویند که فلان استدلالْ مغالطی است. در اوضاعی که فعلاً به ایدهآلِ من نزدیک است، مسألهی تقلب در انتخابات که سهل است: حتی میشود آزادانه جزوهای منتشر کرد در نقضِ فلان قضیهی شناختهشدهی ریاضی.
شاید مهمتر از همهی اینها این است که، در جامعهی لیبرالِ موردِ نظرِ من، کسی به *انگیزه*ی نویسندهها یا *هدف*هایشان کاری ندارد.
من هم دقیقاً به انگیزه کاری نداشتم.
حذفصحبت از نفی آزادی بیان نیست.
صحبت از استفاده از مغالطه بصورت آگاهانه است که حالا میبینم عالاوه بر منطقی جلوه دادن، با شعارِ آزادی بیان هم ترکیب شده.
یک روش همین است: چیزی را در مرکز قرار بدهیم که اساساً ناراست است و شعارهای خوب بدهیم تا اصل مطلب نادیده گرفته شود. بسیار خب شعار بیان میدهیم اما اصل و ماهیتِ مطلب را طوری ترسیم میکنیم که جهتش بر سرکوبِ دیگران باشد.
آقای لاجوردی ماهیت بیان هم جزئی از آزادی بیان است. نمیشود من بیایم دروغ بگویم، مغالطه کنم و اسم این را بگذارم آزادی بیان، اگر اینطور باشد الآن بهقولی ازادی بیان مطلق است. مفاهیم سطحی نیستند، به انگیزه هم کاری نداریم، به ماهیت ناراست موضوع کار داریم. ازادی بیان هرچه که هست، توانِ منطقی بودن و پاسخ دادن و راه به پیچاندن مطلب نکشاندن هم قسمتی از آن است ;)
و سوال میماند برایم که چطور یکی آزادی بیان دارد در حد مطلق و یکی به بیان مطلبی کنج زندان، عقل میگوید تفاوتی باید باشد. میشود بدون هیچگونه انگیزهشناسی علتِ این تفاوت را روشن کنید و من را از این جهالت خارج کنید، یا حداقل به من هم راز این آزادی بیان را نشان بدهید تا من هم از این آزادی بهرهمند شوم؟
آنطور که من میفهمم، حقِ آزادیِ بیان مستقل از این است که *چه چیزی* دارد بیان میشود و این کار دارد *به چه روشی* انجام میشود. حدس میزدم مثالِ ریاضی گویا باشد: آزادیِ بیان، آنطور که من میفهمم، شاملِ این هم میشود که کسی بیاید با ظاهری استدلالی بگوید که 86 = 3 + 2. شاملِ این هم میشود که کسی بیاید بگوید (به هر شکلی: اعم از ظاهرِ علمی، یا فیلم، یا جوک) که طاعون واگیردار نیست و زلزله نتیجهی زنا است، و غیره. تا جایی که به آزادیِ بیان—آنطور که من میفهمم—مربوط است، محتوا و هدف و انگیزه مدخلیتی ندارد: اینها هم ربطی به حقِ آزادیِ بیان ندارد: "مغالطه"، "اساساً ناراست"، "اصل مطلب"، "جهت"، "پیچاندن"، "سطحی".
حذفاتفاقاً شاید "حفاظت از حقیقت" عمدهترین حربهی مستبدان برای تحدیدِ آزادیِ بیان باشد.
باز هم مغلطه کردید و هم نسبتِ «استبداد» دادید (که این هم از روشهای موجود برای تحدید آزادیست) آیا سوال از حقیقت داشتن با نداشتنِ نوشتهیی جزءِ آزادی بیان نیست؟ آیا کنکاشِ منطقی و بررسی روش استدلالِ کسی جزئی از آزادی بیان نیست؟ آیا آنجا که پای بررسی مستدلِ چیزی برای بررسی «حقیقت» به میان میآید جزءِ آزادی بیان نیست؟ چهترسی هست که به یکی از اشکالات منطقی موجود در نوشتهتان پاسخ منطقی میدادید؟ چه ایرادی بود در پی ایرادهای منطقی دیگران، حداقل یکبار نوشته خود را نقادانه و منطقی میخواندید که اگر اینکار را کرده بودید حداقل غلط املایی درون نوشته را دیده بودید و تصحیح کرده بودید :)
حذفآیا این مخالف ازادی بیان است که من از شما بپرسم این حاشیه امن برای شما ربطی به نوشتن برخی مطالب با جهتگیری خاص دارد یا نه؟ یا اینجا باید این پرسش را خلاف ازادی بیان دانست؟
1) میگویید "اصل بر آزادیِ بدونِ قید و شرطِ بیان است. این موضع البتّه با نظرِ کسی سازگار نیست که بر آن است که از "حقیقت" آگاه است و بسیاری از افرادْ صغیرند و باید مراقبشان بود که گمراه نشوند." به نظرم نیاز است بیشتر توضیح دهید و مشخّصاً منظورتان از «آگاهی از حقیقت» و «مراقبت از گمراهی» روشن نیست. فرض کنید من باور دارم که کشتن، مگر با شرطهای محدودکنندهی خیلی زیادی، کارِ بسیار بدی است. و هر کسی وظیفه دارد چنانچه دشواریِ غیرِقابلِقبولی برای او نداشته باشد و یا باعثِ شرِّ بیشتری نشود، برای جلوگیری از وقوعِ قتل بکوشد. اسّامه الظواهری در روستایی در پاکستان صاحبمنبرِ مسجدی است. اسّامه الظواهری تماموقت بهتنهایی در خانهاش به عبادت مشغول است و به غیر از هر روز عصر که در مسجد پیشنماز و خطیب است به ندرت از خانهاش خارج میشود. او که مرّوجِ قرائتی خشن و بنیادگرا از اسلام است، خطیبِ قابلی است و تواناییِ تهییج بسیاری دارد. تعدادِ قابلِ توجّهی از پسرانِ جوانِ روستای اسّامه و روستاهای اطراف در اثرِ خطابههای او ترغیب به ارتکابِ بمبگذاریِ انتحاری در مناطقِ شهریِ جاهای مختلفِ زمین میشوند و هزاران نفر غیرنظامی کشته میشوند. آیا مشمولِ نقضِ آزادیِ بیان است اگر به هر نحوی از انتشارِ نظراتِ مرّوجِ خشنوتِ اسّامه جلوگیری کنیم؟
پاسخحذف2) به نظرِ من استدلالِ آقای ساجد طیّبی علیهِ موضعِ شما کار میکند. التزام به آزادیِ بیان، حتّی مطابقِ نظرِ شما که اصل بر آزادیِ بیانِ بدونِ قید و شرط است، نتیجه نمیدهد که اجازهی انتشارِ هر نظری را از هر کسی در وبلاگِمان بدهیم. مثالی میزنم. از طاهر خوشم نمیآید و مطالبی که در وبلاگم مینویسم به هیچ نحوِ موجّهی برای من تکلیف نمیآورد که پاسخ یا نظرِ او ذیلِ نوشتهام را منتشر کنم. کمظرفیت هستم و تابِ نظراتِ طاهر را ندارم و به او هم گفتهام. با این حال طاهر گاهی در وبلاگم نظر میدهد. اگر نظراتِ او را منتشر نکنم آیا آزادیِ بیان را نقض کردهام؟
3)فرض کنید شما مسئولِ دستشوییهای دانشگا، مثلاً مسئولِ الفصفرِ شریف، و نیز کامنتهای وبلاگتان هستید. چه فرقی میانِ نوشتههای پشتِ درِ دستشویی و کامنتهای وبلاگ هست که، ظاهراً برای احتراز از آسیب، اوّلی را پاک میکنید و دوّمی را نه؟ پاسخِ شما باید نشان بدهد که آسیبِ ناشی از نوشتههای پشتِ درِ دستشویی قابلِاجتنابتر است از نظراتِ وبلاگتان. (البتّه متوجّه هستم که ممکن است در پاسخ بگویید که مثلاً پشتِ درِ دستشویی جایِ نوشتنِ نیست و یا این کار الفصفر را زشت میکند. در این صورت حتّی اگر توجیهِ شما برای پاککردنِ نوشتههای پشتِ دستشویی را قانعکننده بدانم، مثالِتان نامربوط به بحث میشود: بحثِ شما، آن طور که من فهمیدهام، از آسیبرساندن به دیگران به عنوانِ قیدی برای محدودکردنِ آزادی بود—و مشخّصاً از قابلِاجتناببودنِ آسیب به عنوانِ یک عاملِ مهمِّ مربوط.)
امین،
حذف1. احتمالاً ما در این توافق داریم که تحدیدِ سخنرانیهای الظواهری نقضِ آزادیِ بیان *هست*؛ مسأله این است که آیا *مجاز هستیم* او را محدود کنیم یا نه. موردِ بیانِ مروّجِ خشونت از مثالهای کلاسیک برای ردکردنِ این ایده است که آزادیِ بیان باید بلاقید باشد. (مثالِ کلاسیکِ دیگرْ پورنوگرافی است؛ کتابی که قرار است به دستام برسد دربارهی همین موضوعات است.) فعلاً معتقدم که آزادیِ این افراد را هم نباید محدود کرد—ولی باید بیشتر بخوانم و فکر کنم.
2. نظرِ قاطعی ندارم؛ شهودم این است که این نقضِ آزادیِ بیانِ طاهر غیراخلاقی است.
3. حرفِ من این بود که نوشتههای پشتِ در را پاک میکنم چون احتراز از دیدنشان سخت است—بر خلافِ کامنتهای وبلاگ که احتراز از دیدنشان سخت نیست. نکته را نفهمیدم.
دربارهی 1: حق با شماست: این نقضِ آزادیِ بیان است.
حذفدربارهی 3: فکر میکنم متوجّهِ منظورتان شدم. به نظرِ من احتراز از دیدنِ نوشتههای پشتِ در سختتر است از کامنتهای وبلاگ.
حرف این نیست که وظیفه داری که اجازه ندهی که چنین کامنت هایی منتشر شود. حرف این است که این کامنت های لذت خواندن وبلاگت را کم می کند.
پاسخحذفهمان طور هم که گفتم ربط چندانی به آزادی بیان نمی بینم. این افراد هنوز توانایی بیان نظراتشان را دارند، اینکه حق دارند از مقبولیت یک وبلاگ کس دیگری برای بیان نظراتشان استفاده کنند، موافق نیستم. آزادی بیان معنی اش این نیست که هر فرد حق دارد هر گونه و هر کجا که خواست نظرش را بیان کند. به عنوان مثال آیا به نظر تو این افراد حق دارند از دیوار خانه ی تو برای ابراز نظراتشان با این زبان استفاده کند؟ آیا حق دارد بیاید و روی پیراهن تو نظراتش را بنویسد؟ ... مثال دیگر، یک نفر حق ندارد برود وسط جلسه ای که با هدف بحث در مورد موضوع خواصی برگزار شده بلند شود و نظرات خودش را در موضوعی که مربوط به جلسه نیست بیان کند. افرادی که برای شرکت در آن جلسه آمده اند برای شنیدن حرف های و توهین های فرد مذکور نیامده اند. تو می گویی علت اینکه چنین رفتار درست نیست مزاحمت بیش از اندازه برای دیگران است و کامنت های بی ربط اینگونه نیستند. به نظر من این فرضت اینجا درست نیست، حتی اگر مزاحمت شدیدی برای دیگران ایجاد نکند باز کار غیر اخلاقی است مگر اینکه فرد واقعا هیچ روش دیگیری برای بیان نظراتش نداشته باشد.
طبیعتا وبلاگ توست و هر گونه که دوست داشته باشی اداره می کنی و اینکه اجازه بدهی چنین کامنت هایی روی وبلاگت باشد یا نه تصمیم توست، من هم به عنوان کسی که از خواندن عمده ی مطالبت لذت می برد و کامنت های خارج از ادب لذتش را کم می کند احساسم را بیان می کنم. به هر حال از نظر من آزادی بیان دلیلی معقولی برای انتشار چنین کامنت هایی روی وبلاگت نمی شود.
مقایسه با پشت در دستشویی هم مقایسه خوبی نیست. مردم معمولا دستشویی نمی روند که ببیند چه چیزی پشت در آن نوشته شده است. نخواندن چنین نوشته هایی ساده است. ولی وقتی مطلبی در یک وبلاگ می خوانم به طور طبیعی ممکن است بحث هایی هم که در کامنت ها زیر آن مطلب نوشته شده است را هم بخوانم.
حرف پرستو هم به نظر من وارد نیست. مساله تحمل نیست، همانگونه که از دریافت ایمیل های بی ربط را کار غیر اخلاقی می بینیم گذاشتن کامنت های مزاحم هم همین گونه است. همان طور که مزاحم تلفنی کار غیر اخلاقی است. همان طور که متلک پراندن با الفاظ رکیک در خیابان کار غیر اخلاقی است. اینکه این کارها غیر اخلاقی هستند ربطی به میزان تحمل ما ندارد. کامنت های مزاحم با این موارد فرق چندانی ندارند.
این مساله در جامعه ما به خصوص در میان قشر تحصیل کرده و منتقد حکومت زیاد اتفاق می افتد که به خاطر محدودیت هایی که تجربه کرده ایم و تجربه ی درستی از وضعیت های متعادل تر نداریم و مواضع افراطی در قبال چنین مسائلی می گیریم و از سمت دیگر بام می افتیم.
در اینکه کارِ کامنت-بیربط-گذاران بیاخلاقی است بحثی ندارم. در اینکه ما، خوانندگان وبلاگ، آیا باید از دیدنِ کامنتهای بیربط برآشفته شویم و حق خودمان بدانیم که این کامنتها در معرض دیدمان نباشد اما حرف دارم. به نظرم ناشی از بیتحملیِ ماست.
حذفسلام خانم پرستو،
حذفمن شخصا از دیدن چنین کامنت هایی برآشفته نشدم، نوشته های فرد تجلی شخصیتش است، احتمالا باید به حال چنین فردی تاسف خورد تا برآشفته شد. اگر به جای کاوه نسبت به من هم می نوشت برآشفته نمی شدم. نظرم را به خاطر برآشفته شدن ننوشتم. صرفا ابراز کردم که لذت خواندن وبلاگ کاوه را برای شخص من کم می کند، و به نظر من حذف کردن این کامنت ها محدودیت آزادی بیان نیست. به نظر من برخورد با چنین مساله ای با برخوردی که مثال با کسی که در خیابان یا از طریق تلفن مزاحمت ایجاد می کند فرقی نمی کند.
و برداشت کاوه برداشت افراطی از مواضع میل است (که با دیدگاه میل هم موافق نیستم). همان ایرادی که کاوه در رابطه با عدم وجود معیار مشترک و بدون اشتباه در تعیین درستی حرف بیان کرده را می شود در مورد اینکه چه بیانی منجر به آسیب می شود هم بیان کرد.
البته وبلاگ متعلق به کاوه است و هرگونه بخواهد اداره می کند.
پرستوی عزیزم! بدتر از نقض آزادی بیان، زمانی اتفاق می افتد که کسی از جایگاه اجتماعی اش سوء استفاده کند و امکان محاکمه او نباشد!
پاسخحذفگمان می کنم شکایت این دوست ناشناس -اگر از همکاران شریف کاوه در وزارت اطلاعات:)نباشد -هم اعتراض به نشر برخی افکار شخصی کاوه در محلی است که هم دوستان و دانشجوهای کاوه و هم مخالفانش می خوانند و سبب حرمت زدایی از یک فرد دانشگاهی است. شاید هم اعتراضی به سوء استفاده صاحب وبلاگ از جایگاه اجتماعی در اختیارش است. باید کاوه توجه کند که سخنهای سنجیده تری از خود براند و حرفهای خصوصی اش را هرجایی نگوید.
در بین مدعیان فعالیت سیاسی و اجتماعی جماعتی چند سالی است توجه مرا به خود جلب کرده اند. اینها با فاصله ی مناسبی از معرکه ایستاده اند. وقتی کسی دستگیر می شود، دسته ی عزاداری راه میندازند. اگر همان فرد دستگیر شده زود آزاد شود، می گویند "همکاری کرده"!اگر کسی فعالیت می کند و هنوز آزاد است، می گویند "اطلاعاتی" است. اگر دستگیر شود، می گویند "نمایش" است (مگر اینکه اعدام شود یا دست کم پنج سال حبس بکشد)! این جماعت کارشان این است که بدبینی و نفرت بپراکنند و فضای رعب و وحشت ایجاد کنند، که از سایه ی خودت هم بترسی. نتیجه ی کارشان معلوم است به نفع کیست!
پاسخحذفمستقل از اینکه بر خلاف کاوه معتقدم او اخلاقاً "مجاز" است که هر کامنتِ مربوط یا نامربوطی را حذف کند، معترفم که چشمپوشی از این حق و حذف نکردنِ کامنتهای حاوی دشنمام، به اشرافیت و باکلاسی نزدیکتر است و طبعاً تحسینبرانگیز.
پاسخحذفhttp://www.juliansanchez.com/2012/05/03/the-psychological-prerequisites-of-punditry/
پاسخحذفجالبه، 19 تا کامنت اینجا گذاشته شده، اما اون یارو که میاد فحش میده نیومده!!!
پاسخحذفاومده ... سعی کرده مؤدب باشه!
حذففحش تعدی ناموجه به شخصیت انسان هاست در مورد وبلاگ شما این تعدی غیر مستقیم به خواننده وبلاگ، علاقمندان به شما و کسانی که با پست شما هم نظر باشند نیز تسری پیدا می کنه. اون کامنت درخشان هم از کامنت پشت در دستشویی هم بدتر می ره به چشم. اگر لیبرال هستید ما چیزی در لیبرالیسم به نام آزادی فحش نداریم!
پاسخحذفدر لیبرالیسم اصل بر حراست از حقوق بنیادین فردی هست یکی از اون حقوق آزادی بیانه ولی بیانی که به کرامت آدم ها به تایید هر ناظر ذیشعوری به طور ناموجه تعدی کنه باید حذف بشه چون مثل نقض حق مالکیت یک جورایی ناقض حق بنیادین حیات آدم هاست. در واقع شخص فحاش به شما و همفکران شما و خوانندگان و ... به طور نا موجه داره خشونت کلامی اعمال می کنه.
پیشنهاد می شه برای عدم رویگردانی قلب های جوانان از لیبرالیسم اقلا اسم مکتب خودتون رو لاجوردیسم بذارین.
به نظر من کسانی که موافق حذف کامنتها هستند حساسیت "نالازمی" از خود نشان میدهند. نالازم به این معنا که به گمان من آن کامنتها با درجهی "رکاکت" و "قباحت" موجود در فضای عمومی همخوانی دارد و اعجاب مرا برنمیانگیزد. به همین لحاظ "شاید" بدنباشد در خلوت همین وبلاگ یادمان نرود کجا زندگی می کنیم.
پاسخحذفدر نگاه من آن کامنتِ اول پستِ "دورِ دومِ انتخاباتِ مجلس" نمایندهی گفتمان نه چندان مغلوبی در جامعهی ماست. مثلاً، و فقط مثلاً، کسی که در رستوران میکونوس شروع به شلیک کرد گفت "مادر همه تون را ..." فیزیکدان و نظریهپرداز ایرانی بنیانگذار فلسفهی علم در مکالمهای خصوصی در مورد استادان ناراضی همکارش گفته بود "باید زنگ بزنم حراست ننهی همشون را ..." همکارانِ وزیر اسبق پست و تلگراف و تلفن در دولتهای آقایان موسوی و رفسنجانی به خاطر دارند که جمله "میدم ننهشو..." مثل نقل و نبات بر دهان آقای مهنذس جاری بود. به آقای برکلی درسخواندهای که رئیس کاوه است حداقل پنج گزارش مستند و شکوائیه تسلیم شده که همکارانش در قوهی قضائیه خواهر و مادر مقامات ارشد سابق را بکرّات مورد عتایت قراردادهاند.
"توصیه" میکنم اینقدر منزهطلب نباشید. مثل اینکه هیچکدام مهمانی، مجلس ختم، کنسرت یا تئاتری نرفتهاید که وسطش یک عده بیایند، عربده بکشند، بهمش بزنند و عدهای را با خود ببرند.