۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

مرهم



دندانِ شکسته و دندانِ پوسیده. و دیشب که ح می‌خواست و من نتوانستم. و سرماخوردگی. و خوابِ تب‌آلودِ طولانی. و کارِ مقاله که پیش نمی‌رود. و سروصدا. و روزی که دردِ کلیه بی‌تاب‌ام کرده بود و [...]. و آب که صبح سرد بود. و فیلترشکنی که کند و شکننده است.

بعد، پیامی از تو می‌رسد، و اوضاع خیلی هم بد نیست؛ خیلی هم بد نیست...

***

دایدو:

چای‌ام سرد شده؛ دارم فکرمی‌کنم که

اصلاً چرا از تخت‌خواب بلند شدم.

بارانِ صبحْ پنجره‌ام را با بخار پوشانده

و هیچ چیزی نمی‌توانم ببینم.

و حتی اگر هم می‌شد دید همه چیز خاکستری می‌بود

اما عکسِ تو روی دیوار به یادم می‌آورَد

که اوضاع خیلی هم بد نیست؛ خیلی هم بد نیست.



۲ نظر:

  1. بی‌مناسبت نیست که این ذیل را انتخاب می‌کنم.

    تهِ دلم مانده بود، هر چند موضوعیت-از-دست-داده؛ در هر حال، انتخاب می‌کنم که گفته-شده باشد:

    زمانی از من پرسیدین که "خشن" بوده‌اید یا نه، و من، به دروغ پاسخ دادم.

    واقعیت این است که، تصور می‌کنم - با دقتی مشخصن غیرِریاضی‌گونه - من اگر شما بودم، هم‌سنِ شما، و هم‌موقعیتِ شما در همچون ماجرایی، آن‌قدر صُلب رفتار نمی‌کردم.
    نمی‌دانم این تفاوت چیست؛ مهربانیِ بیشتر، "باحالیِ" اضافه‌تر، هر چه هست، هست.
    (و نکته‌ی درپرانتز در این است که من به خاطرِ وجودِ این تفاوت، به خودم می‌بالم.)

    ماجرا از موضوع افتاده؛ دایدو، باز-یادآوریِ "اشتراک"، انگیزه‌ام شد، و گرنه تماسی تعریف نمی‌شود.

    پ.ن: دایدو در It reminds me that it is not so bad، از وصلِ درجه‌ی شش، به آکوردِ کاسته‌ی دِسونانتِ قرض‌گرفته از گامِ همسایه‌ی نزدیک با دیزِ بیشتر، که روی‌ درجه‌ی دومِ گامِ همسایه ساخته می‌شود، و نهایتن، حلِ آن در آکوردِ اولیه استفاده می‌کند؛ هارمونی‌ای که خلق می‌شود، "خسته" است، و مریض: بارها باید شنیده بشود تا شاید گوش قانع شود. (درست مانندِ اتقاقی که در اینترویِ قطعه‌ی "فالِ قهوه" از شادمهرِ عقیلی می‌افتد.)

    من دایدو را به خاطرِ شعور موسیقایی و - البته - رمانتیکش دوست دارم.

    کامیاب باشین؛ در مقاله و دندان و برخوردها و ادامه.

    پاسخحذف