۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

شهرنشینی



به‌موقع رسیدم، ولی به‌سختی. جای شلوغی در مرکزِ تهران.

ناهار که می‌خوردیم گفتم که در راه دیده‌ام که دیر خواهد شد اگر بقیه‌ی راه را هم با تاکسی بروم، و لذا پیاده شده‌ام و با موتورسوارِ مسافربری آمده‌ام. لابد انتظار داشتم تشویق‌ام کند برای تقیّدم به وقت‌شناسی.

گفت که کارِ بدی کرده‌ام. گفت که این موتورسوارها به طرزِ گسترده‌ای قوانینِ ترافیک را نقض می‌کنند، و این برای شهر بد است. گفت که کسی که در این شهر زندگی می‌کند باید یاد بگیرد که زمان‌های رفت‌وآمد را به‌خوبی تخمین بزند.



۴ نظر:

  1. در آدابِ شهر نشینی.

    پاسخحذف
  2. " کسی که در این شهر زندگی می‌کند باید یاد بگیرد که زمان‌های رفت‌وآمد را به‌خوبی تخمین بزند."

    من هميشه همين كارو ميكنم

    پاسخحذف
  3. inja bastegi dare ke ghavanine rahnamai baraye adam mohem tar bashe ya un shakhsi ke abhash gharar gozasjhtim :)

    پاسخحذف
  4. چه سختگیر! حتی اگر لب لعلش شکرخا بوده باشه هم ... نه به سختگیری ه :-)

    پاسخحذف