تصورِ من این است که نامهی عاشقانه علیالاصول چیزی است خصوصی. یا، دستکم در نبودِ اطلاعی موثّق یا استنتاجی قابلِ اعتماد در این مورد که نویسنده راضی بوده که دیگران هم بخوانندش، به نظرم فرض را باید بر این گذاشت که انتشارش مجاز نیست. جوابِ اعتراض به انتشارِ نامه یا نامههای فروغ فرخزاد این نیست که شاعرِ مهمِ روزگارِ ما میراثِ فرهنگیِ همهی ما است: اینکه کسی محبوب و مشهور باشد جوازِ نقضِ حریمِ خصوصیاش نیست. تا آنجا که در تصورِ من میگنجد، تنها جوابِ مقبول به چنان اعتراضی میتواند این باشد که مدارکی بهدست دهند که نشان دهد نویسنده راضی بوده است.
جنابِ آقای ابراهیم گلستان اندیشمند و هنرور و بلندطبع است و نثرِ فارسیاش درخشان است؛ اما آگاهی از شأنِ ایشان نباید باعث شود فراموش کنیم که افراد، حتی اگر پنجاه سال از مرگشان گذشته باشد، حقوقی دارند، از جمله اینکه نامههای خصوصیشان بدونِ رضایتشان منتشر نشود. کاش آقای گلستان به جامعه خبر دهند که میدانند نویسنده به انتشارِ این نامهها راضی بوده (یا توضیح دهند که، با شناختشان از نویسنده، شواهدِ محکمی دارند که به انتشارِ اینها رضایت میداده).
--
قاعدتاً باید روشن باشد که مبنای استدلالِ من کاری به این ندارد که آنچه منتشر میشود نامه یا نامهی عاشقانه باشد، یا محتوایش را عرف بپسندد یا نپسندد: آنچه در اینجا مدخلیت دارد رضایتِ نویسنده است. یک حالتِ افراطی (مستقل از بحثِ نامههای فروغ) این است که بدانیم که خالقِ اثر اصلاً بهصراحت خواسته بوده است که اثرش منتشر نشود. اینکه قصر هوشرُبا است باعث نمیشود که کسی مجاز باشد که، بر رغمِ تأکیدِ نویسنده، منتشرش کند. این هم قاعدتاً باید روشن باشد که این بحث مربوط میشود به حقوقِ اشخاص از آن حیث که شهروند هستند، نه مقامات وقتی که با حوزهی مسؤولیتشان سروکار داریم.