یک نوع شخصیتِ ضعیف هست که داشتناش باعث میشود آقایی وقتی در امریکای شمالی زندگی میکند در عکسِ پروفایلاش ریش نداشته باشد و وقتی در ایران زندگی میکند در عکسِ پروفایلاش ریش داشته باشد، بی آنکه در اعتقاداتِ مذهبیاش تغییری ایجاد شده باشد. شاید "ریاکاری" و "نان به نرخِ روز خوردن" و "سلطهپذیری" و "بیریشهبودن" تقریبهایی باشند برای توصیفِ چنین شخصیتی.
اما نوعِ دیگری از شخصیت هست که، به نظرِ من، از این هم مشمئزکنندهتر است، گرچه شاید در اولی منفعتطلبیِ زشتی باشد که نوعاً در دومی نیست. برای توصیفِ این دومی عبارتِ مناسبی نمیشناسم. یک مصداقِ بارزش کسی است که، با هر میزان از سواد و ادعا و با هر سابقهای که دارد، حالا در وضعیتی است که دستِ نظامِ جمهوری اسلامی به او نمیرسد، یا بهراحتی نمیرسد. و یکی از کارهایی که میکند؟ روی مبلی مینشیند که بخشهایی از روکشاش پارچهنوشتهای عزاداریِ امامِ سومِ شیعه است. لیوانی به دست میگیرد از نوعی که نوعاً در آن مسکرات مینوشند. لیوان را جلو میآورَد و به دوربین نگاه میکند، و عکساش را در دسترسِ همگان میگذارد.
این آیا اثری هنری است؟ آیا قرار است مسحورِ زیباییتان بشویم؟ شجاعتتان را تحسین کنیم؟ زشتیِ زیادِ عمل به کنار، فرض کنیم سالها است خودتان را مدافع و مروّجِ فمینیسم معرفی کردهاید؛ حرکتِ اخیرتان آیا فمینیسم را در ایران به جلو میبرَد؟ آیا بهانهای برای سرکوباش را از مخالفاناش میگیرد؟ مردمانی در ایران هستند، هزاران هزار، که سالی چند روز بر مصیبت امامشان میگریند؛ آیا آنان را دارید در خدمتِ هدفتان میآورید؟ (مضحک است مقایسهی خودتان با هنرمندانِ حرفهایِ طنزپردازی که به هنرمندی و طنزپردازی مشهورند و در جامعهی خودشان زندگی و کار میکنند و مسؤولیتِ اعمالشان را میپذیرند. بگذریم از اینکه جامعهی بازِ آزادشان هم نتیجهی کوششهای خودشان و نسلهای قبلیشان است: ماندهاند و جامعهشان را به ایدهآلشان نزدیکتر کردهاند.)
آقایی را تصور کنید که، به هر دلیلی، از فمینیسم خوشاش نمیآید یا حتی از فمینیسم و فمینیستها کینهای به دل دارد. حالا تصویرِ ساختگیای از خودش منتشر میکند که دارد به یکی از زنانِ پیشروِ فمینیست تعرض میکند. انتشارِ این تصویر آیا کمکی خواهد بود به گفتوگو؟ و آیا متضمنِ شجاعتی است اگر که آن آقا رفته باشد و در سرزمینهای تحتِ حاکمیتِ عربستانِ سعودی مشغولِ کار و زندگی باشد؟
من شخصاً به آزادیِ بیان معتقدم، حتی تقریباً بی قید و شرط. با تلقیِ شاید خامِ من از این موضوع، توهین و اهانتِ صریح هم نباید جرمانگاری شود. در اینجا فقط سعی کردم نظر و احساسام را بیان کنم، شاید که کسانِ بیشتری اهانتِ زُمُخت به باورهای مردم را زشت و غیرعقلانی بیابند و از اینجور چیزها کمتر ببینیم.
اسم این دومی بیشعوری است از آن نوع که مترادفِ assholism گرفتهاند و طیف وسیعی هم دارد. *بخشی* از مسئولیتِ وضعیتی که در آن به سر میبریم بر دوش بخشِ بیشعورهای «اوپوزیسیون» است.
پاسخحذفپ.ن. این را نگویم دق میکنم که بی شعوری و جامعه را به ایدئال نزدیک کردن الزاماً ربطی به ماندن یا رفتن ندارد.
شخصی در فیسبوک در واکنش به این پست، چنین گفته:
پاسخحذف«و اما يك شخصيت هست كه از همه اينها مشمئزكننده تر است، آن هم شخصي كه در هر منازعه سياسي همواره در لباس ميش سمت گرگها ايستاده است. ادعايش دقت نظر و منش اش فتيشيسم تحليلي ست ولي محتوايش يكسره و يكپارچه باج دادن به طرف مستقر و سركوبگر هر معادله است.»
عالی عالی.
حذف«هر»، «همواره»، «یکسره و یکپارچه» و دوباره «هر».
فقط کمی «قطعا» و «حتما»اش کم است!!
حرفم رو در دو بخش توضیح میدم. بخش اول کلیتره و مشخصا به این متن محدود نمیشه. موضوع نقد من بخش بزرگی از مواضع اهالی فلسفه نسبت به موضوعات اجتماعی و سیاسیه. یه جور دقت تکبعدی و تهی که بنظر جامع و منصفانه میاد اما نیست. یه نمونهش وقتیه که گزارهای رو که صرفا "یکی" از شکلهای ممکن برای بررسی اون پدیدهست به عنوان گزارهی بدیهی و جامع و مانع معرفی کنی و برای این کار از ابزارهای صوری و منطقی استفاده کنی که شاید به تنهایی اصلا توانایی و ظرفیت تحلیل پدیدههای اجتماعی رو نداشته باشن. یک نتیجهش اینه که تو پدیدهی مورد بررسی رو از کانتکست وقوعش جدا میکنی و مخصوصا روابط مبتنی بر ساز و کار قدرت رو در نظر نمیگیری. پیچیدگی ماجرا رو فدای دقت و وضوح زبانی میکنی و این وقتی قانعکننده و خطرناک میشه که شکل استدلال و دو دو تا چهار تا به خودش میگیره و دهنپرکن میشه و لاغری و شکافش دیگه به چشم مخاطب غیرفنی نمیاد. نتیجهی عملیش همون چیزیه که بنظر من پاکدستی تنزهطلبانهست و عملا در خیلی از اهالی فلسفه میشه راحت دیدش. ایرادگیریهای فرمال و یه جور نسبیگراییِ بالابین که با وسواس دنبال پیدا کردن خطاهای ریز و درشت در کنشگریهای اجتماعیه و مثل یه قاضی دقیق یه گوشه میایسته و "آلوده" و درگیر کنش نمیشه. این حد از بیطرفی باعث میشه آدم یادش بره موقعیت واقعی بیطرفانه نیست و وقتی موضع ایجابی و قاطع نمیگیری یعنی طرف قدرت ایستادی. و یادش میره که فضای اجتماعی بحرانزدهی ایران منتظر یقین نظری ما نمیمونه. اینها لزوما ربطی به متن و قطعا ربطی به نویسندهش نداره (چون من واقعا نمیشناسمش و در موردش قضاوت نمیکنم) و صرفا یه جور درد دل بود نسبت به وضعیتی که روز به روز آدم رو دلسردتر میکنه از حوزههای نظری و مخصوصا حوزههای فلسفی. جدای از اینها من با بیشتر بخشهای این متن مشکل دارم. مثلا پاراگراف سوم. صدر کجا مدعی شده که قصدش نمایش زیبایی یا شجاعت بوده؟ "زشتی زیاد عمل" رو نویسنده چرا بدیهی گرفته؟ اگه بدیهیه چرا به نظر همه زشت نیومده؟ اون قیاس بین عکس صدر و تعرض به یک فمنیست چه توجیهی داره؟ صدر داره "تعرض" میکنه به چیزی؟ این مقدمات فرض گرفته شده چرا توضیح داده نشدن؟ اگه بدیهی هستن و توضیح لازم ندارن پس چرا واسه من بدیهی نیستن؟ مهمتر از همه، ربط این عکس به پیشبرد فمنیسم در ایران چیه واقعا؟ یعنی چون یکی از حوزههایی که این آدم توش کار کرده فمنیسم بوده باید همهی کارهاش رو در نسبت با فمنیسم تحلیل کرد؟ فقط هم اینا نیست. مثلا نویسنده از کجا میدونه صدر هزینه داده یا نداده؟ اینا همش بخشیه از متنی که به ظاهر با کنار هم چیدن مقدماتِ مقابل و استدلال شکل گرفته و در عمل من تقریبا با همهی پاراگرافهاش مشکل دارم.
پاسخحذفممنون که نظرتان را در اینجا نوشتید.
پاسخحذفدر موردِ بخشِ اولِ نوشتهتان حرفِ چندانی ندارم. دوباره که این مطلبِ وبلاگ را میخوانم به نظرم نمیرسد که از هیچ ابزارِ "صوری و منطقی"ی خاصی استفاده کرده باشم یا در کارِ "ایرادگیریهای فرمال" بوده باشم. حالا شاید هم در این متنْ خردهگیریِ نابجا و تنزهطلبی و نسبیگراییای هست که من نمیبینم--اما شاید هم لازم باشد حواسمان به خطری باشد که نقطهی مقابلِ خطرِ نادیدهگرفتنِ سیاق و زمینه است: خطرِ اینکه زیاده از حد سراغِ تاریخ و سیاق رفته باشیم و مثلاً مفروض گرفته باشیم که چون نویسنده چند سالی بهطورِ حرفهای در فلسفه بوده لابد متناش هم مبتلا به اشکالاتی است که گمان میکنیم نوشتههای فیلسوفان به آنها مبتلا است.
***
شخصی که معروف است و لابد از معروفیتاش هم باخبر است، عکسی منتشر کرده که علیالقاعده میدانسته که جنجالبرانگیز خواهد بود. میپرسم که چرا این کار را کرده؟ آیا در این صحنهای که عکساش را منتشر کرده زیباییِ خاصی هست؟ من زیباییای نمیبینم (شما میبینید؟). تصور میکنم که با این سنوسال و با این میزان از شهرت و سابقهی کار و حضور در رسانههای داخل و خارج از ایران، بعید است که منتشرکنندهی محترم صرفاً خواسته باشد چیزی شخصی را با دوستاناش در میان بگذارد (علیالخصوص اگر دسترسی به عکس برای همگان بهآسانی ممکن باشد). پس آیا قصدی داشته؟ آیا قصدش، و نحوهی اجرایش، همسو با هدفِ سیاسی/اجتماعیای است که به آن شهرت دارد؟ آیا قرار است برای تقویت و تحکیمِ فمینیسم در ایران باشد؟ سعی کردهام بگویم که، دستکم برای پیشبردِ اهدافِ فمینیسم در ایران، انتشارِ این عکس مضر است.
کسی که--درست یا نادرست--از مشهورترین نمایندگانِ یک جنبش است به نظرِ من باید بیشتر مراقبِ رفتارهای عمومیاش باشد. (این "باید" بایدی عقلانی است؛ من هرگز معتقد به این نیستم که محدودکردنِ افراد در این زمینهها مجاز است.) مشخصاً: اگر کسی چونان یکی از نمایندگانِ جنبشِ احقاقِ حقوقِ زنان شناخته میشود باید به طرزِ ویژهای مراقب باشد: هر حرکتاش میتواند بهانه به دستِ متحجران بدهد برای سرکوبِ جنبشِ زنان. برای تقریب به ذهن: تصور کنید که در دورانِ مبارزاتِ مدنیِ سیاهان در امریکا در دههی ۱۹۶۰، مثلاً مارتین لوتر کینگ را در حالِ رانندگیِ در حالِ مستی دستگیر میکردند یا مثلاً گفتوگوی خصوصی از او منتشر میشد (بهناحق) که کلماتِ رکیکی بهکار میبرد، یا هر چیزِ دیگری که--تأکید میکنم که بهدرستی یا به نادرستی--میتوانست احساساتِ سفیدپوستان را، در حیطهای احتمالاً نامرتبط به موضوعِ مبارزه، بر ضدِ شخصِ او یا بر ضدِ آرماناش برانگیزد. این حتماً بر ضدِ اهدافِ کینگ در موردِ حقوقِ سیاهان میبود (و لذا بیمبالاتیِ کینگ کاری غیرعقلانی میبود)، حتی اگر موضوع ربطِ محتواییای به جنبش نمیداشت.
از تمثیل یا تشبیهِ تعرضْ هدفام انتقالِ دو ایده بود: اول اینکه کارِ کسی که چنین عکسی در کنارِ نمادهای عاشورا منتشر میکند امکانِ گفتوگو با گروهِ بزرگی از مخالفاناش را کم میکند. دوم اینکه این کارْ مصداقی است از کاری که محقّر و رقّتانگیز است: حالا که در امان است دارد کاری میکند که احتمالاً در غیر این صورت نمیکرد--و مهم است که این کار کاری است که (به نظرِ من) لغو است: چیزی است از جنسِ شکلکدرآوردن.
نتیجهای که من از این پست با توجه به سابقهی نویسندهی وبلاگ در پاسخدادن میگیرم این است که اگر فلسفه خوانده باشید (آن هم در مهدِ فلسفه) و صاحب آثار هم باشید، احتمال اینکه جوابِ مفصل و مبسوطی به شما بدهند و اولش هم از شما تشکر کنند خیلی زیاد میشود.
پاسخحذفمدیونید اگر فکر کنید من حسودم یا فضول.
کاش این کامنتی که در جواب خانم الیاسی نوشتید رو به جای پست منتشر کرده بودید. حرفهای توی کامنت روشنگرن اما خیلی جاها بیشتر از این که پست رو توضیح بدن اصلاحش کردن.
پاسخحذف