در نمونههای معمای فرگه نوعاً با وضعیتی مواجه هستیم که الف و ب شیءِ واحدیاند و کسی هست که این امرِ واقع را نمیداند. مثلاً من شخصاً کمتر از دو سال است که فهمیدهام که خیابانی که، مطابقِ تابلوهای راهنمایی، اسماش "استاد حسن بنا" است همان خیابانی است که به "مجیدیه" (هم) معروف است. در فلسفهی زبانْ معمای فرگه همچنان موضوعِ پربحثی است. اما حالتِ عکسی هم هست، که تبییناش قاعدتاً خیلی مشکل نیست.
جلوی سینما منتظرِ دوستانی بودم، و، گذرانِ وقت را، داشتم پوسترها را نگاه میکردم. دیدنِ دو نام در پوسترِ فیلمِ جامهدران حیرتزدهام کرد: "عجب: پس باران کوثری و پگاه آهنگرانی دو نفرند!"
چند ماه بعد با ساجد در قهوهخانهای در موزهی سینما بودیم و در موردِ مقالهمان صحبت میکردیم. داستان را تعریف کردم و به سینماناشناسیِ من خندیدیم و چیزهایی در موضوعاتِ فنّیِ مربوط یاد گرفتم. از محوطهی موزه که بیرون آمدیم، از دور پوسترهای چند فیلمِ نسبتاً قدیمی را دیدیم، و رسیدیم به پوسترِ من ترانه پانزده سال دارم. پرسیدم "الآن این پگاه آهنگرانی است؟"
"نه: ترانه علیدوستی است."
"اوه! پس اینها سه نفرند!"