اخیراً استدلالهایی از گوشه و کنار در دفاع از آقای دکتر محمود خاتمی در موردِ ماجرای اتهامِ انتحال شنیده میشود. محتوای این استدلالها انکارِ این ادعا نیست که ایشان در رسالهی دکتریای که در دانشگاهِ دارام از آن دفاع کردهاند وسیعاً از جملههای دیگران استفاده کردهاند بی آنکه ارجاعی به آنان داده باشند یا حتی اسمِ نویسندگانِ آن جملهها را در رسالهشان آورده باشند؛ این دفاعها نمیگویند که ایشان مقالهی کسِ دیگری را (با تغییرِ عنوانِ بعضی بخشها و اضافهکردنِ چکیده) به اسمِ خودشان در نشریهای منتشر نکردهاند. استدلالها از سنخِ دیگری است. مطابقِ این استدلالها، آقای دکتر خاتمی (بخشی از) این کارها را انجام دادهاند، و بلااشکال هم بوده است، و در بینِ فیلسوفانِ بزرگْ بیسابقه هم نبوده است. یعنی قدما هم، از زمانِ شکوفاییِ تمدنِ اسلامی تا ملاصدرا، مکرراً و وسیعاً از نوشتههای دیگران استفاده میکردهاند بی آنکه ارجاع داده باشند، و این روالْ خلافِ عرف یا اخلاق نبوده است. مطابقِ این استدلال، بزرگانی که اندیشههای سترگ داشتهاند لازم نمیدیدهاند (یا فرصت نداشتهاند) مقدماتِ مطالب را خودشان بنویسند، و لذا آن مقدمات را از آثارِ دیگران برمیداشتهاند، و اشکالی هم نداشته است. استدلالْ ختم میشود با گفتنِ اینکه آقای دکتر خاتمی هم که از زمرهی بزرگاناند چنین کردهاند و خردهای نمیشود بر ایشان گرفت، بر رغمِ آنچه بدخواهان اصرار دارند.
دربارهی این استدلال چه میشود گفت؟ گمان میکنم بعضی نکات را بتوان مطرح کرد، حتی بدونِ دانشِ فراوان در موردِ تاریخِ مفهومِ انتحال.
۱. میتوان پذیرفت که در دورانهای گذشته (حتی شاید تا میانههای قرنِ هجدهم) مفهومِ اصالت آنقدر اهمیت نداشته است که امروزه دارد. این شاید در هنر آشکارتر از فلسفه باشد، به این صورت که شاید در دورانهای گذشته آفریدنِ اثرِ هنریِ بدیع آنقدر مهم نبوده است که تواناییِ کپیکردنِ کارِ بزرگان. اما گذشته هر طور که بوده، در زمانِ ما عرف و قانونِ حاکم بر آکادمیا این است که کسی آثارِ دیگران را در اثرِ خودش بدونِ ارجاعِ دقیق نیاورَد (و حتی با ارجاعِ دقیق هم نمیشود بیش از میزانِ مشخصی مستقیماً نقل کرد). مشخصاً، در بسیاری از دانشگاهها فردی که رسالهای را برای دفاع عرضه میکند متنی را امضا میکند و شهادت میدهد که مطالبْ نوشتهی خودش است. مثلاً آقای خاتمی در صفحهی iv از رسالهی دکتریِ دانشگاهِ دارام با حروفِ بزرگ نوشتهاند که رساله کارِخودشان است، و اسمشان را هم نوشتهاند.
شاهدی بر اینکه در دورانِ ما روال چنین است این است: یکی از نشریاتی که مقالهای به نامِ آقای دکتر خاتمی منتشر کرده بود، بعد از اینکه به این نتیجه رسید که مقاله منحول بوده است مقاله را از وبگاهِ رسمیاش برداشت و عذرخواهی کرد، و نشریهی دیگری هم غیر از عذرخواهی و برداشتنِ مقاله، در مقالهای (با امضای سردبیر) با ذکرِ مکررِ نامِ آقای خاتمی توضیحاتی داد در موردِ انتحال و راههایی برای جلوگیری از آن و مجازاتِ مرتکباناش. (و واکنشِ نشریاتِ خارجی منحصر به اینها نبوده است.)
۲. بیایید بپذیریم که مثلاً ابوحامد غزالی وقتی میخواسته آراءِ فارابی و ابنسینا را مطرح کند (که بعد ردّشان کند) وقت یا حوصله نداشته که آن آراء را با بیانِ خودش بنویسد، و بنابراین قطعاتِ بزرگی را نقل کرده، بی آنکه گفته باشد جملات از خودش نیست. و بیایید فرض کنیم که آقای دکتر خاتمی هم فرصت نداشتهاند گزارشِ شخصیِ خودشان از آراءِ دیگران را بنویسند. سؤال این است: آیا، در اواخرِقرنِ بیستم و در اوایلِ قرنِ بیستویکم، آقای دکتر خاتمی نمیتوانستهاند خوانندگانشان را مستقیماً به آن آثار ارجاع بدهند؟ پیداکردنِ کتاب و مقاله در این عصرِ اینترنت نوعاً آسانتر از زمانِ ابوحامد و صدرالمتألهین است؛ اگر مثلاً قصدِ آقای دکتر خاتمی این بوده است که ابتدا آراء اندرو کارپنتر را مطرح کنند تا بعد نقدش کنند، آسانتر از اینکه مقالهی کارپنتر را به نامِ خاتمی منتشر کنند این بوده است که در ابتدای نقدشان بنویسند که خوانندگان برای آراءِ کارپنتر میتوانند به فلان نشانی (ی الکترونیک) مراجعه کنند.
۳. اما این فرض که آقای دکتر خاتمی میخواستهاند آراءِ کسانی را مطرح کنند تا بعداً نقدشان کنند یا ایدههای آن دیگران را بیشتر بپرورانند فرضی است که درستیاش روشن نیست. در موردِ رسالهی دکتریِ ایشان در دانشگاهِ دارام، به نظر میرسد که بعضی جملاتی که بدونِ ارجاع نقل شدهاند اصلاً در موردِ شخصیاند غیر از آن که آقای دکتر خاتمی در موردشان بحث میکنند! یعنی شخصی در دههی هفتادِ میلادی متنی نوشته دربارهی ابنطفیل، و آقای دکتر خاتمی تعدادی از همان جملات را نقل کردهاند الّا اینکه حالا جملات تبدیل شدهاند به جملاتی دربارهی ملاصدرا. به نظر نمیرسد که مطرحکردنِ آراءِ دیگران در میان بوده باشد. یا مثلاً همان مقالهی اندرو کارپنتر را در نظر بگیرید. فرض کنیم قصدِ آقای دکتر خاتمی این بوده که بعداً این مقاله را نقد کنند یا گسترش بدهند؛ بسیار خوب، این بعداً کِی بوده است؟ از انتشارِ آن مقاله به نامِ آقای خاتمی دوازده سال گذشته است، و مطلبِ مرتبطی به قلمِ آقای خاتمی ندیدهایم—وانگهی، مقالهی کارپنتر به نظر نمیرسد که ربطِ وثیقی به پژوهشهای آقای خاتمی داشته باشد.
۳. اما این فرض که آقای دکتر خاتمی میخواستهاند آراءِ کسانی را مطرح کنند تا بعداً نقدشان کنند یا ایدههای آن دیگران را بیشتر بپرورانند فرضی است که درستیاش روشن نیست. در موردِ رسالهی دکتریِ ایشان در دانشگاهِ دارام، به نظر میرسد که بعضی جملاتی که بدونِ ارجاع نقل شدهاند اصلاً در موردِ شخصیاند غیر از آن که آقای دکتر خاتمی در موردشان بحث میکنند! یعنی شخصی در دههی هفتادِ میلادی متنی نوشته دربارهی ابنطفیل، و آقای دکتر خاتمی تعدادی از همان جملات را نقل کردهاند الّا اینکه حالا جملات تبدیل شدهاند به جملاتی دربارهی ملاصدرا. به نظر نمیرسد که مطرحکردنِ آراءِ دیگران در میان بوده باشد. یا مثلاً همان مقالهی اندرو کارپنتر را در نظر بگیرید. فرض کنیم قصدِ آقای دکتر خاتمی این بوده که بعداً این مقاله را نقد کنند یا گسترش بدهند؛ بسیار خوب، این بعداً کِی بوده است؟ از انتشارِ آن مقاله به نامِ آقای خاتمی دوازده سال گذشته است، و مطلبِ مرتبطی به قلمِ آقای خاتمی ندیدهایم—وانگهی، مقالهی کارپنتر به نظر نمیرسد که ربطِ وثیقی به پژوهشهای آقای خاتمی داشته باشد.
۴. دیگر اینکه، در زمانهی ما، انتشارِ کتاب و مقاله در ارتقاءِ رتبهی دانشگاهی مؤثر و بلکه تعیینکننده است. قاعدتاً اینکه آقای دکتر خاتمی سالها است که در دانشگاه تهران استادِ تمام هستند از جمله نتیجهی این است که در کارنامهشان این مقالات و کتابهایی هست که هست. تردید دارم که اگر ایشان اعلام کرده بودند که، بر خلافِ عرف و قانونِ آکادمیک، نوشتههایی در کارنامهشان هست که جزئاً یا کلّاً از خودشان نیست، در آن صورت باز هم به این مقام ارتقاء پیدا میکردند. و آیا حقوقِ استادانِ دانشگاه تهران از بیتالمال نمیآید؟
۵. اینکه نوشتههایی را به قصدِ نقد یا تمهید یا تبرکْ نقل کنیم یک چیز است، گذاشتنِ مشخصاتِ اثری از شخصی دیگر (یا کُلاژی از آثارِ دیگران) در ویترینِ سیویِ خودمان چیزی دیگر. اینکه اثری از کسِ دیگری را اثرِ خودمان معرفی کنیم و در زمرهی تألیفاتمان بیاوریم و بابتاش مزد و پاداش بگیریم ظاهراً در همهی دورانها مذموم بوده است. شاهدش حکایتِ شیخ است در بابِ اولِ گلستان که: شیّادی گیسوان بافت که یعنی علویام، و با قافلهی حجاز به شهر درآمد که یعنی از حج میآیم، و قصیدهای پیشِ ملک برد یعنی خود گفتهام. و ملک او را نعمتِ بسیار فرمود و اکرام کرد، تا اینکه سرّش برملا شد، از جمله به این صورت که شعرش را به دیوانِ انوری یافتند.
***
از انتشارِ بیانیهی دانشگاهِ تهران بیش از نُه ماه گذشته است. آیا انتظارِ نابجایی است که اولیاءِ دانشگاه رسماً تصمیمی بگیرند و اعلاماش کنند؟
***
هدفِ من در اینجا بررسیِ استدلالی بود که در ابتدا معرفی کردم. اینکه، مطابقِ قوانینِ مربوط، آقای دکتر خاتمی مجرم هستند یا نه، و، اگر مجرم هستند مجازاتشان چیست، امری است که بر عهدهی مقاماتِ رسمیِ دانشگاهِ تهران و چند نهادِ دیگر است.
از انتشارِ بیانیهی دانشگاهِ تهران بیش از نُه ماه گذشته است. آیا انتظارِ نابجایی است که اولیاءِ دانشگاه رسماً تصمیمی بگیرند و اعلاماش کنند؟
افزون بر اینها، استدلال مورد بحث دچار مصادره به مطلوب هم هست: چرا کار آقای خاتمی تقلب نیست؟ زیرا متفکری است بزرگ. از کجا میدانیم که متفکری است بزرگ، چون چنین آثاری دارد.
پاسخحذفاین "گوشه و کنار"ها کجاست؟ "ها" را بدین دلیل آوردم که متن اشاره به "این استدلالها" دارد.
پاسخحذف1. با این تذکر که معتقدم "ملاحظهکاری" الزاماً چیز بدی نیست، این نوع ارجاع دادن برایم خوشایند نیست. دلیل ناخوشایندی هم این است که تصورم این است که مطلب جدی و دانشگاهی میخوانم و نه ستونِ فلان روزنامه.
2. "استدلال" نامیدنِ این حرفها هم از آن حرفهاست: استفاده از بهگویی تا حدِّ شرحهشرحه شدنِ مفهوم بهگویی و خرج کردنِ حسنِ نیت در نهایتِ گشادهدستی (وشاید اصراف). در زبان فارسی برای توصیفِ پدیدهای چون کلمهبافی برای پوشاندنِ آگاهانهی پلشتی تعابیر آشناتر و دقیقتری وجود دارد که در سطوح مختلف زبانی میتوان از آنها بهره جست.
تأخیر را ببخشایید.
حذفطبقِ شنیدههای من (با واسطههای مختلف، از منبعی واحد)، این استدلال بخشی است از استدلالِ مفصلتری که در جایی در دفاع از آقای دکتر خاتمی عرضه شده است. اجازه دهید بیشتر توضیح ندهم--و به نظرم میشود خودِ استدلال را بررسی کرد.
اصطلاحِ *استدلال* را به معنای *argument* بهکار میبرم. از نظرِ من استدلالْ چیزی نیست جز دنبالهای متناهی از جملههای خبری، که یکی چونان "نتیجه" مشخص شده باشد (به بقیهی جملات هم میگویم "مقدمه"). مثلاً این هم یک استدلال است: "گودرز پدرِ گیو است. پس شقایق به منطق علاقه دارد." اینکه استدلالی صحیح یا معتبر باشد امری است جدا از اینکه استدلال باشد یا نه.
وقتی ما ادعا میکنیم یک دانشگاه مدرن داریم و با دیگر کشورها در تولید علم در رقابت هستیم، بنابراین باید به قوانینِ دانشگاههای مدرن نیز احترام بگذاریم. نمیشود که موقع ترفیع گرفتن به این قوانین پایبند بود ولی وقتی همین قوانین به ضرر ماست، بگویم ما تابع سنتهای خودمان هستیم! از این لحاظ دانشگاه تهران باید دربارهی موضوع آقای خاتمی پاسخگو باشد. اما من چند نکته به ذهنم میرسد (که البته خیلی در دفاع از آقای خاتمی نیست).
پاسخحذف۱- به مدد پیشرفت تکنولوژی، نوشتن و چاپ کردن مطالب خیلی آسان شده و البته دسترسی به آنها هم به کمک اینترنت خیلی آسان است. بنابراین ما ممکن است در روز با مطالب و جملات زیادی برخورد کنیم که مسلما خیلی از آنها را با هیچ قصدی نمیخوانیم ولی ممکن است یک نگاه کلی باعث شود آن جملات در یاد ما بماند و ممکن است هنگام نوشتن مطلبی، به صورت ناخودآگاه از آن عبارات استفاده کنیم بدون اینکه به یاد داشتهباشیم آن جمله را کجا دیدهایم و یا اصلا دیدهایم یا نه. نویسنده باید تمام عبارات خود را در چندین موتور جستجو مانند گوگل، یاهو، مایکروسافت، ... بررسی کند تا مبادا جملات او قبلا توسط کسی استفاده شده باشد و او منبع را ذکر نکرده باشد [۱]. با این اوضاع آیا نوشتن دیگر ممکن خواهد بود؟
۲- با پیشرفتهای زیادی که در یادگیری ماشین (Machine Learning) شدهاست، امکان نوشتن الگوریتمهایی ممکن شده که میتوانند میزان شباهت دو متن را به هم بررسی کنند، یا حتی میزان خلاقیت یک اثر هنری را بررسی کنند و ببنند آیا میتوان آن اثر را خلاقانه دانست. حتی با استفاده از برنامهی SCIgen موفق شدهاند مقالهای در زمینهی علوم کامپیوتر را در نشریهای چاپ کنند [۲]. با این اوضاع، سوال من این است که آیا میتوان از اساتید یک دانشکده، مثلا ادبیات، که اساتید آن آشنایی چندانی به علوم کامپیوتر ندارند و حتی نمیدانند که این الگوریتم چه کار میکند، بخواهیم که به نتیجهی این الگوریتمها متعهد باشند؟ الگوریتمهای متفاوتی که حتی ممکن است جوابهای یکسانی به ما ندهند. حتی ممکن است در آینده الگوریتم دیگری بیاید و بر خلاف الگوریتم قبلی که اثری را تقلیدی میدانست، اثر را خلاقانه تشخیص دهد (که به نظر من این امر ممکن است).
۳- اگر شخصی از کسی جملهای خوانده باشد و آن را در مقاله خود بیاورد و به عمد هیچ آدرسی از آن نوشته ندهد ولی بر حسب اتفاق فهم او از آن جمله کاملا با فهم نویسندهی جمله متفاوت باشد و با همین فهم متفاوت، نظریهای درخور توجه بدهد، آیا باز هم میتوان آن شخص را متهم به تقلب کرد؟
[۱] http://opinionator.blogs.nytimes.com/2015/05/09/the-plagiarism-jitters/
[۲] https://en.wikipedia.org/wiki/SCIgen