در تاکسی بودم و از میدانِ تجریش در طولِ خیابانِ ولیعصر به طرفِ جنوب میرفتیم. از زعفرانیه تازه رد شده بودیم. آقای راننده کمی قبل از اینکه به خانمِ میانسالِ کنارِ خیابان برسد سرعتاش را کم کرد. خانم کمی خم شد و گفت "آزادی". آقای راننده تردید نکرد و نگه داشت.
خانم نیامد. آقای راننده بیشتر منتظر ماند، بینتیجه. آقای راننده ماشین را عقب بُرد و جلوی خانم ایستاد. "مگه آزادی نمیرین؟" خانم با تأخیر و بهکندی سوار شد. آقای راننده در اواخرِ میانسالی بود و خوشرو بود. بعد از سلام و حرکت پرسید "برای شما نگه داشتم؛ چرا تشریف نیاوردین؟"
خانم گفت "آخه فکر نمیکردم از اینجا ببرن آزادی. فکر کردم حتماً شنیدین آرژانتین."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر