۱۳۹۴ تیر ۳۰, سه‌شنبه

تطبیقِ گاه‌به‌گاهِ واقعیت با خوانشِ تحت‌اللفظیِ جمله‌‌های بیان‌‌کننده‌ی عصبانیت


تکذیبیه (با دزدیِ مجددِ ایده‌ی آقای ابراهیم گلستان): از پاراگرافِ دوم به بعد، این داستانْ کاملاً تخیلی است؛ شباهتِ بعضی اتفاقات با بعضی کرده‌های برخی افرادِ واقعی قاعدتاً مایه‌ی شرمساریِ آن افرادِ واقعی باید باشد.

اسفندِ گذشته به مناسبتِ پروژه‌ی تفریحی-تحقیقیِ کوچکی که با دوستِ عزیزی برای خودمان تعریف کرده بودیم کمی درباره‌ی معناشناسیِ دشنام‌ خواندم، و بهتر از قبل فهمیدم که اگر، در مقامِ دشنام‌دهی، وصفی را در موردِ کسی به‌کار می‌بریم، این‌طور نیست که لزوماً داریم می‌گوییم که آن وصف در موردِ او صادق است. 

اما مدتی بعد دیدم که عکسِ مطلب هم برقرار است. با دوستِ قدیمی‌ای از جلوی محلِ کارش رد می‌شدیم. قبلاً هم آنجا را دیده بودم (فقط از بیرون)، و این بار دیدم که سَردَرش را عوض کرده‌اند. هم‌نظر بودیم که نازیبا است، و به طرزِ مُقنِعی استدلال کرد که، برای ملاحظاتِ امنیتیِ آنجا، ناکارآمد است. واضح می‌نمود که برای سردرِ تازه زیاد هزینه کرده‌اند، و شروعِ فرآیندِ زوالِ زودهنگام‌اش را می‌شد دید. و می‌شد دید که جاهایی‌اش را وصله کرده‌اند، به طرزی که خیلی هم جور نبود. حکمتِ حضورِ بسیار پررنگِ زردِ کمرنگ را هنوز هم (که هنوز است؟) نفهمیده‌ام.

به علّتی که برای خودم هم روشن نیست برخی مسؤولانِ آنجا را سخت نادوست می‌دارم، با آنکه انشایشان خیلی خوب است. هوا بهاری بود و صمیمیتِ دوستِ قدیمی باعث شد خویشتن‌داری نکنم. گفتم "و لابد طراحِ این بنا برادرزنِ کسی [از مسؤولانِ آن مؤسسه] است و پیمانکارش هم خواهرزاده‌ی کسی دیگر [از مسؤولانِ آن مؤسسه]."

قصدم دشنام بود، نه توصیف. و دوست‌ِ قدیمی توضیح داد که درست گفته‌ام! (گیرم با کمی جابه‌جایی در نسبت‌ها.)

۲ نظر:

  1. درود بر کاوه‌یِ عزیز:
    با هادی سلماسیان ذکرِ خیرت بود (من دفاع می‌کردم!) و هادی لطف کرد و وب‌لاگت را معرفی نمود. با اشتیاق سراغش آمدم و رو به عقب (زمانی)شروع به خواندن کردم. لذت می‌بردم اما چیزی نمی‌فهمیدم. البته من وبلاگ‌خوان نیستم و اصولا در گرفتنِ پُینتِ چیز‌ها کُندم. باری رسیدم به این یکی و برایِ اولین بار فهمیدم که چه می‌گویی و چه قشنگ‌هم بود مطلبت و برایم شخصیتت را دوباره زنده‌کرد . دیدم ما در ادبیاتِ کلاسیکمان هم به این نکته توجه‌کرده‌ایم. آنجا که فرقِ بینِ «کنایه» و «استعاره» را شرح می‌کنیم. در هنگامِ به‌کار‌بُردنِ استعاره چیزی را می‌گوییم و چیزِ دیگری را مراد می‌کنیم مثلا می‌گوییم «حمال» و مرادمان «نادان» است. در اینجا فقط مرادمان دومی است و قطعا نادان را مراد کرده‌ایم . به قولِ تو : «در مقامِ دشنام‌دهی، وصفی را در موردِ کسی به‌کار می‌بریم، این‌طور نیست که لزوماً داریم می‌گوییم که آن وصف در موردِ او صادق است.» اما در کنایه هر دو معنیِ اول و دوم ممکن است به یک اندازه مراد باشند . مثلا می‌گوییم «زبان بسته» و مرادمان «خر» است. یا می‌گوییم «شکم‌گُنده» و منظورمان «پُرخور» است.
    ارادت مند مهرانِ راد - اتاوا

    پاسخحذف
  2. درود بر مهرانِ رادِ عزیز. به‌شدت خوشحال‌ شدم از دیدنِ اسم‌تان، و یاد‌آوریِ هوشمندیِ ویژه‌تان. کاش بشود دیدار کنیم زود--ایران نمی‌آیید؟

    kaave.lajevardi@gmail.com

    پاسخحذف