۱۳۹۳ تیر ۱۴, شنبه

"وای بر من: کاش فلانی را دوست نگرفتمی"


بعضی رابطه‌ها زندگی‌مان را عوض می‌‌کند. اگر آزادانه ادامه‌شان می‌دهیم لابد در نتیجه‌ی این است که مجموعاً راضی هستیم. اما به نظرم صِرفِ رضایت کافی نیست: لازم است هر از چندی جداً بررسی کنیم که، جدا از رضایتِ درمجموع‌مان، آیا این رابطه‌ی زندگی‌عوض‌کنْ خوب هم بوده است یا نه. (این هم سؤالِ مربوطِ مهمی است که: آیا واقعاً آزاد هستیم که ادامه ندهیم؟)

وقتی کسی در زندگی‌مان—زندگیِ‌ روزمره‌مان—حضورِ‌ زیاد دارد این احتمال هست که بد باشد و نتوانیم بد‌بودن‌اش را ببینیم. به نظرم یک نشانه‌ی بد این است که حضورِ‌ این شخص تقریباً هر دوستِ دیگری—حتی دوستانِ قدیمی را—کنار زده باشد. آیا آزادیم با هم‌کلاسی‌های قدیم برویم و قهوه‌ای بنوشیم؟ یا: دوستِ قدیمی‌ای از قاره‌ی دیگری آمده‌ است؛ آیا آزادیم ببینیم‌‌اش؟ به فرض که دیدیم، آیا باید حساب پس بدهیم و چهره‌ی درهم‌کشیده‌ای را تحمل کنیم؟ 

اگر هنوز به برخی دوستانِ قدیم دسترس داریم، به نظرم خوب است که هر از گاهی بخواهیم که ارزیابی‌مان کنند: آیا دور نیفتاده‌ایم از آنچه بودیم یا می‌خواستیم باشیم؟ (فرضِ من این است که جوابِ منفیِ قابلِ اعتماد نشانه‌ی بدی است: فرضِ من این است که کم پیش می‌آید که آدمِ سالم، دست‌کم وقتی از بیست‌سالگی گذشته باشد، به‌شدت تغییر کند.)

و خودمان هم می‌توانیم تأمل کنیم: آیا آرامش‌مان بیشتر شده است؟ آیا بیشتر پیش می‌آید که مضطرب یا عصبانی بشویم؟ آیا خوشحال می‌شویم از اینکه خانواده یا استادمان ما را با او ببینند؟ اگر اطلاعات و تجربه‌های فعلی را در شروعِ آشنایی می‌داشتیم، آیا باز هم می‌خواستیم واردِ این رابطه بشویم؟ 


پی‌نوشت. البته که الفرقان، ۲۸.

۸ نظر:

  1. از کجا معلوم پیش دوستان قدیمی همانطور که آنها می‌شناخته‌اند و انتظار دارند رفتار نکنیم، در حالی که معمول زندگی‌مان امروز به شدت متفاوت است؟

    پاسخحذف
  2. «کم پیش می‌آید که آدمِ سالم، دست‌کم وقتی از بیست‌سالگی گذشته باشد، به‌شدت تغییر کند.»
    چه فرضِ غریبی. به نظرِ من سی‌سالگی قابل‌قبول‌تر است.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. پژوهش‌های انجام شده هم نظر شما را تأیید می‌کند. البته جنسیت و بعضی عوامل دیگر هم مؤثرند. مثلاً در این مقاله
      http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC2680603/
      نتیجه‌گیری شده که
      These data strengthen claims of predominant personality stability after age 30.

      حذف
  3. اگر راجع به خودتان نوشته اید که هیچی. در غیر این صورت شرط مربوط مهم: اگر آزاد باشیم که دوستان را ببینیم اما نخواهیم ببینیم (و قضاوت دوستان این باشد که آزاد نیستیم) ...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. تصورِ من این است که این وضعیت وضعیتِ ناسالمی است که رابطه‌ای باعث شود نخواهیم دوستانِ دیگرمان (هم‌دانشگاهیان، همکارانِ قدیم، و دیگران) را ببینیم. به نظرم این وضعیتْ ناسالم است حتی اگر خودمان تغییرِ ذائقه داده باشیم و دیگر دل‌مان نخواسته باشد، و نه اینکه مشاهده‌ی بداخلاقی یا ناراحتیِ کسی ما را به این نتیجه رسانده باشد که بهتر است از خیرِ دیدنِ دوستان‌مان بگذریم.

      اما از اینها که بگذریم، به نظرم نکته‌ای که گفته‌اید ربطی به حرفِ من
      ندارد. من پیشنهاد *نکرده* بودم که از دوستان‌مان نظر بخواهیم که آیا
      آزاد هستیم یا نه؛ پیشنهاد کرده بودم بپرسیم که آیا از آنچه بوده‌ایم یا
      می‌‌خواسته‌ایم باشیم دور افتاده‌ایم یا نه. مثلاً دوستان‌مان می‌دانسته‌اند که یکی از هدف‌های ما در زندگی این بوده است که سطحِ فیلم‌های ایرانی را بالاتر ببریم: زیاد فیلم می‌دیده‌ایم و وبلاگی داشته‌ایم که نقدِ فیلم می‌نوشته‌ایم و با دوستان‌مان جلساتِ نقد تشکیل می‌داده‌ایم؛ حالا اگر، یک سال بعد از شروعِ این رابطه، این کارها را کنار گذاشته‌ایم به نظرم یک جای این رابطه اشکال دارد.

      حذف
    2. امیدوارم منظورتان را درست فهمیده باشم.
      مثلا شاید آن چه هدف خود قرار داده بوده ایم کار فی الواقع بیهوده ای بوده است و قرار گرفتن در این رابطه خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه این را به ما آموخته است. در این صورت "دور افتادن از آن چه می خواسته ایم باشیم" شاید چندان هم بد نباشد. به هر حال هر رابطه ی جدی ای تا حدی تاثیرگذار است و یکی از این حوزه های تاثیر می تواند اهدافمان در زندگی باشد. این فرض که رابطه ای واقعا جدی باشد و در طی آن همچنان همانی بمانیم که بودیم حداقل برای من قابل فهم نیست.

      حذف
  4. امیدوارم مخاطب این نوشته (یا حداقل یکی‌ از مخاطبین) خودت باشی‌. این نوشته با تقریب زیادی وصف حال توست در ۲-۳ سال اخیر (باور نمیکنی‌؟ از دوستان قدیمی‌ بپرس). اگر نه، موعظه‌ت طنز تلخی‌ست. و اینهمه انکار، خیلی‌ غم‌انگیز.

    پاسخحذف
  5. به گوشِ من "فلانی" در عنوانِ مطلب با سبک جمله و ترجمه نمی‌خواند. امروزه "فلانی" بیش‌تر در زبان مجاوره به کارمی‌رود. فرهنگ سخن هم این کاربرد را ضبط کرده‌است. بازهم به گوش من "فلان" خوش‌تر می‌‍نشنید چنان‌که حافظ گفته "فلان ز گوشه‌نشینانِ خاک درگه ماست"
    ضمناً درنظر من، به‌کاربردنِ صفتِ "خوب" یا "بد" برای آدم‌ها کراهیّتِ شدید دارد (چنان که در پاراگرافِ دوم). البته کاوه در دو پاراگرافِ آخر به‌دقت منظور خود را روشن می‌کند،اما بازهم بهتر بود از کلمه‌های دیگری استفاده می‌شد که همان دقائق را منتقل کند و کاربرد عوامانه هم نداشته باشد. "رابطه‌ی خوب" البته "قابل‌تحمل‌تر" است.

    پاسخحذف