یکی از آشنایانِ من اخیراً متنِ فلسفیِ مهمی را به فارسی برگردانده. برایم تعریف کرد که متن را به ناشری عرضه کرده، وچند هفتهی بعد با قرارِ قبلی رفته که سرویراستارِ ناشرِ محترم نظرش را بگوید. به توافق نرسیدهاند، و این خیلی هم نامنتظَر نبوده. آشنای من این مقدمه را گفت تا برایم از ملاقاتاش با جنابِ سرویراستار بگوید.
آقای سرویراستار پیش از جوابِ نهایی مدتی صحبت کرده: نظراتاش در موردِ اخلاق را شرح داده و گفته سنّتی که این متن متعلق به آن است را اصلاً فلسفی نمیداند. و گفته که این نظرش را در داوری دخالت نمیدهد. (البته آنقدر هم صداقت داشته که، در جوابِ آشنای من، بگوید که، فراتر از نیمصفحهی اول، نه متن را خوانده نه ترجمه را.) مفصلتر از اینها، نظر داده دربارهی دموکراسی در غرب، با لحنی که گویی آشنای من نمایندهی تامالاختیارِ دموکراسیِ غربی و/یا مسؤولِ همهی بدیهای آن است. اینها بیست دقیقه یا نیمساعت طول کشیده، و بعد از سه-چهار دقیقهی اول هم بیشتر تکگویی بوده تا گفتوگو. بعد هم معلوم شده که برای انتشارِ ترجمه نمیتوانند همکاری کنند.
این خیلی مهم نیست که آشنای من از جای معتبری دکتریِ فلسفه گرفته و آقای سرویراستار صرفاً از دانشگاهِ نهخیلیمعتبری مدرکِ کارشناسی در رشتهای غیر از فلسفه دارد. به نظرم نکتهای که میخواهم بگویم اساساً همینقدر معتبر میبود حتی اگر آقای سرویراستار باسوادتر از آشنای من بود و با متن هم آشنا بود (گرچه شاید وضعیتاش دیگر اینقدر مضحک نمینمود).
نکته این است که، به نظرِ من، غیراخلاقی و شدیداً زشت است که برای کسی که به مناسبتِ مقامِ رسمیمان پیشمان آمده و تقاضا یا پیشنهادِ رسمیِ مشخصی دارد و در موردِ چیزِ دیگری هم از ما نظر نخواسته، حرّافی کنیم و از خاطراتمان و نظراتمان بگوییم، خاطرات و نظراتی که احتمالاً به میلِ خودش حاضر نیست بنشیند و بشنود.
آقای سرویراستار پیش از جوابِ نهایی مدتی صحبت کرده: نظراتاش در موردِ اخلاق را شرح داده و گفته سنّتی که این متن متعلق به آن است را اصلاً فلسفی نمیداند. و گفته که این نظرش را در داوری دخالت نمیدهد. (البته آنقدر هم صداقت داشته که، در جوابِ آشنای من، بگوید که، فراتر از نیمصفحهی اول، نه متن را خوانده نه ترجمه را.) مفصلتر از اینها، نظر داده دربارهی دموکراسی در غرب، با لحنی که گویی آشنای من نمایندهی تامالاختیارِ دموکراسیِ غربی و/یا مسؤولِ همهی بدیهای آن است. اینها بیست دقیقه یا نیمساعت طول کشیده، و بعد از سه-چهار دقیقهی اول هم بیشتر تکگویی بوده تا گفتوگو. بعد هم معلوم شده که برای انتشارِ ترجمه نمیتوانند همکاری کنند.
این خیلی مهم نیست که آشنای من از جای معتبری دکتریِ فلسفه گرفته و آقای سرویراستار صرفاً از دانشگاهِ نهخیلیمعتبری مدرکِ کارشناسی در رشتهای غیر از فلسفه دارد. به نظرم نکتهای که میخواهم بگویم اساساً همینقدر معتبر میبود حتی اگر آقای سرویراستار باسوادتر از آشنای من بود و با متن هم آشنا بود (گرچه شاید وضعیتاش دیگر اینقدر مضحک نمینمود).
نکته این است که، به نظرِ من، غیراخلاقی و شدیداً زشت است که برای کسی که به مناسبتِ مقامِ رسمیمان پیشمان آمده و تقاضا یا پیشنهادِ رسمیِ مشخصی دارد و در موردِ چیزِ دیگری هم از ما نظر نخواسته، حرّافی کنیم و از خاطراتمان و نظراتمان بگوییم، خاطرات و نظراتی که احتمالاً به میلِ خودش حاضر نیست بنشیند و بشنود.
دقیقا.
پاسخحذفچند وقت پیش بخشهایی از سخنرانی شاملو در دانشگاه کالیفرنیا-برکلی رو نگاه می کردم. به خصوص بخشی که در مورد موسیقی سنتی نظر میدهد. اگرچه تقریبا با نظراتش در این موضوع موافق بودم٬ ولی شخصیت شاملو در نظرم به شدت پایین اومد.
لینک: https://www.youtube.com/watch?v=kodbJZDQ-0E
akh gofti, vali heif k adamaye haraf nemikhunan, yad un sher sadi oftadam "faravan sokhan bashad akande goush, nasihat magirad, magar dar khamoush".
پاسخحذف1. یک نکتهی دیگر هم این است که "حرّافی کردن و از خاطرات و نظراتِ خود گفتن برای کسانی که احتمالا به میل خودشان حاضر نیستند بشنوند" سنّتِ نسبتا جاافتادهی قشر معینی است و از جمله در سربازخانهها، زندانها و مراسم عمومی ادارههای دولتی (مثل سخنرانیها و نمازهای جماعت) و برخی رشتههای علوم انسانی بسیار رایج است. این سنت البته منحصر به این قشر و پیروانش نیست. ریشهاش نیز به گمان من، در همان رابطهی نامتوازنِ قدرت است. در همه جای دنیا برای هر شاگردی ناممکن/بسیار دشوار است که به استادش بگوید مزخرف میگوید. اگر استاد با محافظ مسلح به دانشکده بیاید قضیه قدری دشوارتر میشود.
پاسخحذف2. من اگر ویراستار روزنامهای فرضی بودم که کاوه ستوننویس ثابتش بود، به هرقیمتی شده ، به انتشار آخرین جملهی پستِ آخر رضایت نمیدادم. شخصی کردنِ یک امر بسیار عمومی و رایج و اشاره به شخص یا موضوعی که عدهی بسیار معدودی از آن مطلعاند در حدِّ کاوهای که من (خیال میکنم) میشناسم، نیست. باورش برایم سخت است که عبارتِ "طلب خدمت جنسی کردن" بر زبانِ کاوه جاری شده باشد هرچند به طعنه و با تقلید از ناشناسهای عزیزی باشد که گویا کاوه میشناسدشان.
تاکنون شیوهی رایج در این باره، به گمان من، این بوده که "اذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا". کاش چنان بماند.
مرتیکهی عزیز، خواندنِ یادداشتِ شما متقاعدم کرد که نبودنِ آن جمله (که
حذفدر آخرین لحظات به متن اضافهاش کرده بودم) بهتر از بودناش است. حذف
میکنم؛ ممنون.
جملهی محذوف: "بدیاش خیلی کمتر از این نیست که کسی از دانشجو یا
کارمندش خدماتِ جنسی طلب کند."
لغزش زبانی؟
حذفحذفِ مطلوب به قرینه ی استدلالی.
پاسخحذف