۱۳۹۱ آبان ۱۱, پنجشنبه

"جان باخت و ترور شد": شماره‌ی اخیرِ نشریه‌ای علمی-پژوهشی




جاویدان خرد: فصلنامه علمی-پژوهشی در حکمت، سال هشتم، شماره سوم دوره جدید، تابستان ۱۳۹۰، شماره مسلسل ۱۹.

علمی-پژوهشی بودنِ نشریه از جمله به این معنا است که چاپِ مقاله در آن می‌تواند باعثِ ارتقاءِ رتبه‌ی علمیِ نویسندگانِ مقاله بشود. این نشریات نوعاً دیرتر از زمانِ موعود منتشر می‌شوند: کارِ داوری و اصلاحْ سخت و وقت‌گیر است. بنابراین عجیب نیست که شماره‌ای که تاریخ‌اش تابستانِ ۱۳۹۰ است اخیراً (پاییزِ ۱۳۹۱) منتشر شده باشد. اما چیزی که شاید عجیب باشد این است که مقالاتِ این شماره همگی جدیدند:

-         حسن پناهی آزاد، "نسبت نفس و ادراک در حکمت صدرایی". تاریخِ دریافت فروردینِ ۱۳۹۱، تاریخِ پذیرشِ نهایی تیرِ ۱۳۹۱.
-         عبدالحسین خسروپناه، "الگوی حِکمی-اجتهادی علوم انسانی". تاریخِ دریافت بهمنِ ۱۳۹۰، تاریخِ پذیرشِ نهایی خردادِ ۱۳۹۱.
-         مهدی فدایی مهربانی، "تفسیر فلسفی حقیقت شب قدر بر مبنای جهان‌شناسی و زمان‌شناسی حکمای الهی معاصر شیعه". تاریخِ دریافت اردیبهشتِ ۱۳۹۱، تاریخِ پذیرشِ نهایی تیرِ ۱۳۹۱.
-         عبداله محمدی، "هویت تعلقی نفس و آثار آن در حکمت متعالیه". تاریخِ دریافت اسفندِ ۱۳۹۰، تاریخِ پذیرشِ نهایی تیرِ ۱۳۹۱.
-         حمیدرضا ورکشی و حمیدرضا رضانیا، "تبیین ارزش شناخت صدرایی با نقد دیدگاه دیوید هیوم". تاریخِ دریافت فروردینِ ۱۳۹۱، تاریخِ پذیرشِ نهایی تیرِ ۱۳۹۱.
-         مهدی عبداللّهی، "فلسفهٔ فلسفه دین" [به انگلیسی]. تاریخِ دریافت اسفند ۱۳۹۰، تاریخِ پذیرش مردادِ ۱۳۹۱.
-         سیداحمد غفاری قره‌باغ، "بررسی و نقد جایگاه معقول اول و معقول ثانی فلسفی در حکمت متعالیه" [به انگلیسی]. تاریخِ دریافت بهمن ۱۳۹۰، تاریخِ پذیرش تیرِ ۱۳۹۱.

این قاعدتاً یعنی که داوران و ویراستاران و ناشرِ این نشریه‌ی علمی-پژوهشی آن‌قدر کارآمدند که نه فقط مقاله‌ای که پیش از سالِ نود پذیرفته شده باشد در نوبتِ انتشار ندارند، بلکه مقاله‌ها را چهار-پنج‌ماهه نهایی می‌کنند و مقاله‌های پذیرفته‌شده‌ی امسال را در شماره‌ی تابستانِ پارسال منتشر می‌کنند.

چند نکته‌ی دیگر. یکی اینکه جنابِ آقای دکتر خسروپناه که نویسنده‌ی یکی از مقالاتِ این شماره‌اند مدیرِ مسؤولِ همین نشریه هم هستند. این نشان می‌دهد که ایشان به‌راستی در قید و بندِ عرفِ آکادمیکِ غرب نیستند، عرفی که مطابقِ آن، کسی در مجله‌ی پژوهشیی تحتِ نظارتِ خودش مقاله چاپ نمی‌کند. در غرب چنین نمی‌کنند حتی اگر، چنان که دست‌کم در نشریاتِ فلسفیِ جهانِ انگلیسی‌زبان مرسوم است، داورانِ مجله در زمانِ تصمیم‌گیری ندانند که نویسنده‌ی مقاله کیست.
  
دوم اینکه از بینِ این هشت نویسنده، محلِ کارِ چهار نفر ذکر شده است، که سه نفرشان (آقایان پناهی آزاد، خسروپناه، عبداللّهی) در مؤسسه‌ی واحدی اشتغال دارند: این افراد عضوِ هیأتِ علمیِ  پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی‌اند.

سوم، بخش‌هایی از مقاله‌ی علمی-پژوهشیِ آقای خسروپناه:

پروفسور سید محمدنقیب العطاس با وجود تأسیس مؤسسه ایستاک در مالزی به انزوا کشیده‌شد و دکتر اسماعیل فاروقی با وجود تشکیل مؤسسه بین‌المللی اندیشه اسلامی در آمریکا، جان باخت و ترور شد. (ص. ۳۰.)

      شایان ذکر است که در استفاده از پیش‌فرض‌های ابزاری و به‌کارگیری ریاضیات نباید فقط به توابع به‌کار رفته در علوم طبیعی بسنده کرد. انسان، موجود مختاری است که در طول اراده الهی به فعالیت‌های رفتاری و اجتماعی می‌پردازد. پس معادله: y=f(x) که تنها y، بیانگر متغیر تابع و f، بیانگر ضابطه تابع و x، بیانگر متغیر مستقل است؛ برای تبیین رفتارها و فعالیت‌های اجتماعی انسان کفایت نمی‌کند. انسان‌شناسی به معادله جدیدی نیاز دارد و علاوه بر دو مؤلفه x و y به دو مؤلفه دیگر یعنی z و e نیاز دارد. x بیانگر حق تعالی و y بیانگر انسان و اراده انسان و z بیانگر محدودیت‌های جامعه و طبیعت و e بیانگر هدف است. (صص. ۵۶-۵۵.)

      حاصل سخن آنکه: نظریه‌های علوم انسانی، متوقف بر مشاهده همراه با پارادایم و پیش‌فرض‌های خاصی است و به صرف مشاهده، نظریه‌ها شکل نمی‌گیرند. (ص. ۵۸.)


چهارم، از مقاله‌ی آقایان ورکشی و رضانیا:

هیوم شکاکیتی را پذیرفت که امکان کشف و فهم حقیقت، شناخت جهان، احکام جزمی مابعدالطبیعه عقل‌گرایان و نیز امور ماوراءالطبیعه متداول را واژگون می‌کند (Hume. 1995: 151-153).
      در نقد این ادعا باید گفت: این مدعای هیوم به دو صورت خودمتناقض است؛
      ۱- هیوم از آن جهت که شکاک است نمی‌تواند مدعای خود را به‌صورت یک امر یقینی مطرح کند. زیرا که وی در صدد نفی معرفت یقینی در قضایای ترکیبی است، و مدعای خود را به‌صورت یک گزاره یادشده بیان می‌کند. اکنون این گزاره گزاره‌ای خودمتناقض خواهد بود. چرا که اگر این گزاره معرفتی یقینی باشد، مدعای هیوم را نقض می‌کند، و اگر این گزاره نادرست باشد مشکل هیوم هم‌چنان باقی است. [...] (صص. ۱۲۳-۱۲۲.)

غیر از مراجعِ عربی و فارسی، این مقاله چهار مرجعِ انگلیسی دارد، که یکی‌اش یکی از چاپ‌های یک کتابِ لغت برای زبان‌آموزان است.


پنجم، از مقاله‌ی آقای عبداللّهی:

According to what was mentioned, philosophy of religion is one of the philosophy of. Philosopher of religion with the tendency to a special philosophical school, philosophizes on the concepts, claims and religious practices, although most of the problems in philosophy of religion is refer to the epistemic aspects and beliefs of religious traditions. (p. 25.)



ششم، اولین جمله‌ی مقاله‌ی آقای غفاری قره‌باغ:

It seems that the recognizing the principle in reality, can brings surprising results in philosophy and even cause to establishing the new philosophical school. (p. 31.)

البته شاید لازم باشد بگویم که در شناسنامه‌ی این شماره‌ی نشریه آمده است: "ویراستار بخش انگلیسی: دکتر [...]".

۱۰ نظر:

  1. این احتمال را در نظر بگیرید که دانشمندان مذکور با فرضیه نسبیت و سفردر زمان و شاید هم علوم غریبه رابطه ی خوبی داشته باشند. در ضمن آدم مگر بیکار است که با پست گرفتن بی جهت سر خود را شلوغ کند و از کار علمی و نان بیفتد؟ پس هوش ایرانی به چه دردی می خورد؟ متأسفانه از این نوع مجلات در دانشگاه شریف آی اس آی اش را سراغ دارم. که ماحصل آن "استاد تمام" شدن داور و هیأت علمی شدن دانشجو ی تازه فارغ التحصیل او می باشد. در رابطه با وزن علمی کار امکان قضاوت برایم وجود ندارد. ولی چنین کاری در بهترین حالت حکم دوپینگ را دارد. ضمنا به شخصه از مقاله ی آقای عبداللهی لذت بردم!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. رفع ابهام : وزن علمی مجله شریف منظور بوده است.

      حذف
  2. یادآوری: تمام حقوق مادی و معنوی این کامنت از آنِ ا.ه یکی از کامنت‌گذاران پست قبلی است که به شیوه‌ی ایشان اقتدا کرده‌ام:
    1. به حرف‌ها و نوشته‌های کاوه کاری ندارم.
    2. به مطالب نشریه و علمی-پژوهشی بودنش هم کاری ندارم.
    3. به آنچه در پژوهشگاه می‌گذرد هم کاری ندارم.
    4. تمام موسسات علمی ایران از این نوع نشریه ها دارند و همین‌گونه مقالات را هم منتشر می‌کنند. نشریه امیرکبیر نمونه‌ی خوبی است.
    5. استناد به "عرفِ آکادمیکِ غرب" نشانه‌ی حدِّ اعلای خودباختگی و غربزدگی است. ما کی می‌خواهیم بومی‌سازی را یاد بگیریم؟ چرا غرب نباید از عرفِ آکادمیک ما تبعیت کند؟ آن هم غربی‌ که ماجرای زندان گوانتانمویش را فراموش نکرده‌ایم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مرتیکه! بی انصافی نکنید. کامنت ا.ه در مقام کامنت خوب هم بوده است. از محتوای سرود دفاعی نکرده است. اشاره نداشته به این که باید دیگران هم از ما و ابتکار ما باید یاد بگیرند و بالعکس ممکن است پیش فرضش این بوده که در جاهای دیگر هم از این قبیل سمبل هایی برای خودشان دارند و گفته که خیلی کار عجیب و غریبی صورت نگرفته است اگر بیشتر کنکاش کنیم و موارد مشابه را هم در نظر بگیریم. تا جایی که می دانم مثلا دانشگاه برکلی و یو سی ال هم با طرفند هایی همیشه سعی دارند یک هویت بین دانشجویانشان ایجاد کنند که به رقابت بالاتری منجر شده است. یا در همین دانشگاه امیرکبیر سرود "یار دبستانی" همیشه آغازگر تجمعات صنفی دانشجویان بوده است و خوب هم کار کرده است. خب حالا که بحث مطلب قبلی دارد ادامه پیدا می کند بد نیست به یک مسأله دیگر هم توجه شود. این که اکثر سرودها و ترانه ها بر روی کاغذ بسیار سبک و مسخره به نظر می آیند. باید دید چگونه اجرا می شوند. و اصلا هر شاعری نمی تواند ترانه سرای خوبی هم باشد. سرود باید بسیار ساده باشد با عبارات کوتاه و بیشتر بر کلمات کلیدی تأکید کند. توجه شود که نام ها ومعانی ضرورت های اصلی ایجاد این هویتند. پس ا.ه را دست نیندازید که از منظر دیگری به مسأله نگاه کرده است. گذشت زمانی که هرکس کتابی چاپ می کرد و بقیه هم می خواندند و تأیید می کردند و یا رد می کردند و نمی خواندند. در دنیای امروزی نویسنده ی وبلاگ لیدر نیست. بلکه خود نیز از خوانندگانش یاد می گیرد . به نظر من یک نویسنده ی خوب امروز نویسنده ای است که با انتخاب یک مسأله خوب و انتخاب یک جهت گیری احتمالی اولیه با توجه به آفت های جهت گیری های مغایر نظرش دیگران را به فکر کردن و چالش برانگیزد. که به نظر می رسد آقای فیلسوف تا الان خوب از عهده اش برآمده است.

      حذف
    2. یه دوست! اینکه استفاده از یک شیوه‌ی استدلال شما را به این برداشت برساند که آن شیوه دست انداخته‌شده ممکن است (تأکید می کنم ممکن است) ریشه در absurdity آن شیوه داشته باشد. اگر چنین باشد، من با شما هم‌رأی هستم که استدلال‌هایی که بافتار(کانتکست) را کنارمی‌گذارند و با آن "کاری ندارند" یا قیاس مع‌الفارق می‌کنند absurd هستند.

      حذف
    3. مرتیکه! این وبلاگ یک وبلاگ عمومی است و انتظار زیادی است اگر فکر کنید همه ی خوانندگان آن باید حداقل 3 واحد کریتیکال ریزنینگ را پاس کرده باشند. ا.ه با زبان روزمره گفته است "کاری ندارم" یعنی در مورد این قسمت موضع گیری نمی کنم. ولی منظور تلویحی آن می تواند این باشد " که بله این قسمت ها دارای ایراد است" یا اصلا فرض کنیم که موضع گیری هم می کرد و صراحتا می نوشت که این قسمت چرت است. خب؟ صورت مسأله آیا فقط در رابطه با محتوای سرود و دفاع از آن بوده است؟ یا این که این مسأله چند بخش داشته و یک بخش آن این بوده "شوخی نمی‌کنم: بنیاد ملی نخبگانْ سرود دارد "؟ که معادل است با این که آیا ضرورتا بنیاد ملی نخبگان می بایست سرود داشته باشد. به نظر من 1.ه قصد داشته به این قسمت جواب بدهد.
      که در این صورت حتی با برقرار نبودن یا بودن آن قسمت های "کاری ندارم" برای این قسمت اجازه ی تحلیل و استنتاج داشته است

      حذف
  3. مرتیکه کس کش تو چه گهی بلدی بخوری و چه گلی به سر این مملکت زدی غیر از اغفال و افساد!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ملاحظه می فرمائید که "مرتیکه" اینجا ایهام داره

      حذف
    2. مواجهه‌ی من با واژه‌ی "کس کش" تا پیش از این همواره به صورت شفاهی بود و هیچ وقت به زیبایی نوشتاری آن توجه نکرده‌ بودم. شاید به این دلیل که تصاویری که هر کدام از این واژه‌ها در ذهن تداعی می‌کنند آن‌قدر روشن و البته از هم متفاوت بودند که شباهت خود واژه‌ها را از نظر دور می‌داشتند. ممنون از ناشناس بابت این تجربه‌ی زیبایی‌شناختی جدید.

      حذف