۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

بدیهیات در وقتِ بدحالی



یادم نیست کجا خوانده‌ام. محتوا شاید چیزی نزدیک به این بود که ویتگنشتاین در صحبت با راسل شکوه کرده بوده که اهالیِ فلان جا (شاید روستایی در اتریش) به‌طرزِ ویژه‌ای بد یا کوته‌بین یا بدجنس‌‌اند [تردید از من است]. و راسل جواب داده بوده که این مدعا با تصوری که راسل از دنیا دارد جور در نمی‌آید—به نظرِ راسل، بیشترِ مردم معمولی‌اند و توزیعِ آدم‌ها در دنیا هم نسبتاً یکنواخت است و تغییراتِ افراد هم نوعاً شدید نیست.

زیاد باید این را به خودم یادآوری کنم که وقتی ناگهان به‌ نظرم می‌رسد که همه (یا به هر حال تعدادِ زیاد یا گروهِ مهمی از اطرافیان‌ام) بد یا بی‌توجه شده‌اند، اول از همه باید این را جدی بگیرم که شاید من—خودم—کج‌خلق و پرتوقع شده‌ام.


۶ نظر:

  1. احتمالا همان روستایی است که در آن معلم بوده است. بعدها هتگامی که ویتگنشتاین توبه می کند، می رود و از مردم همان روستا عذرخواهی می کند.

    پاسخحذف
  2. احتمالاً در نسخه‌ی غیرقابل‌انتشار می‌توان نقش ساختارهای اجتماعی سیاسی در خلق وخوی افراد گفتگو کرد. خود کاوه گاهی صورت مبتذل/محَرَّف این گفتگوها را نقل می‌کند و به مسخره می‌گیردشان، والبته از سر کج خلقی.

    پاسخحذف
  3. خيلي خوب است كه به درون خود مي نگريد

    پاسخحذف
  4. اما در کتاب عرفان و منطق نوشته راسل با ترجمه نجف دریا بندری در مقاله ای با عنوان چند تماس فلسفی من این طور نوشته که ویتگنشتاین از روستای کوچکی به اسم تراتنباخ که در ان مدیر مدرسه بوده وتدریس می کرده در نامه ای به راسل می نویسد "مردم تراتنباخ خبیث اند" و راسل جواب میده "تمام مردم خبیث اند" و ویتگنشتاین جواب میده "درست است،اما مردم تراتنباخ از سایر مردم خبیث تراند"

    پاسخحذف
  5. مهدی،

    آیا این پایانِ بخشِ مربوطِ گفت‌وگو در آن کتاب است؟ یادم می‌آید که این را در ترجمه‌ی آقای دریابندری خوانده‌ام. (و می‌دانیم که کتابی که به فارسی با عنوانِ _عرفان و منطق_ با ترجمه‌ی ایشان منتشر شده دقیقاً ترجمه‌ی کتابی از راسل *نیست* که ترجمه‌ی عنوان‌اش می‌شود "عرفان و منطق".) با فرضِ دقیق و کامل‌بودنِ روایتِ شما، ظاهراً من زیاده‌ازحد به جنابِ لرد ارادت دارم! ممنون.

    پاسخحذف
  6. در هر دو روایت ( روایتِ نویسنده و روایتِ مهدی) وصف الحال،مفید و به تبع آن *محفوظ* رفت.

    پاسخحذف