چند سال پیش جوانِ دانای خوشذوقی میخواست مقالهی کلاسیکی از پاتنم* را به فارسی ترجمه کند. یک مشکلِ عمده این بود که در همان صفحهی دومِ متن همهی این واژهها آمده است:
concept, notion;
intension, meaning, sense.
هر دوی اصطلاحاتِ سطرِ اول را معمولاً به "مفهوم" برمیگردانند. برای واژههای سطرِ دوم چه کنیم؟ اولی (intension، با s) را در مواردی به "مضمون" برگرداندهاند. دومی را میشود گفت "معنا". و تا اینجا اگر اینطور آمده باشیم، چه واژهای میمانَد که در مقابلِ آخری بهکار ببریم؟ آن جوان از تکمیلِ کار منصرف شد (و امیدوارم از انصرافاش بهزودی منصرف بشود). یکی از معلماناش پیشنهاد کرده بود که "معنا" و "معنی" را چونان دو واژهی متفاوت بهکار ببرد.
شاید مایل باشید سعی کنید این جمله را، که از متنِ دیگری است، به فارسی برگردانید. در این جمله function یعنی تابع (به مفهومِ ریاضیاش)، و meaning میتواند به معنای مرادکردن باشد.
Of course, ultimately, if the sceptic is right, the concepts of meaning and of intending one function rather than another will make no sense at all.**
--
* Hilary Putnam, "The meaning of 'meaning'", reprinted in Putnam, Mind, Language and Reality: Philosophical Papers, Volume 2, Cambridge University Press, 1975, pp. 215-271.
** Saul A. Kripke, Wittgenstein on Rules and Private Language: An Elementary Exposition, Harvard University Press, 1982, p. 14.
--
* Hilary Putnam, "The meaning of 'meaning'", reprinted in Putnam, Mind, Language and Reality: Philosophical Papers, Volume 2, Cambridge University Press, 1975, pp. 215-271.
** Saul A. Kripke, Wittgenstein on Rules and Private Language: An Elementary Exposition, Harvard University Press, 1982, p. 14.
من فکر می کنم بهتر است به جای معادل گزینی لغت های تکنیکال، تعریفشان کرد، حدود و ثغور شان را روشن کرد و بهشان احترام گذاشت. نمی دانم چرا مثلا این حساسیت ها در متون علوم کامپیوتر یا عصب شناسی کمتر است اما در فلسفه فکر می کنند مترجم خوب باید برای تمام کلمات معادل فارسی داشته باشد.
پاسخحذفبه گوشِ من، این واژههای انگلیسی (غیر از intension) واژههای کمابیش عادیِ زبانِ انگلیسی هستند. چیزی که سعی کردم نشان دهم این است که، دستکم در این طیفِ خاص، غنای واژههای فارسی کمتر است. متنهای پاتنم و کریپکی متنهاییاند کمابیش در زبانِ عادیِ انگلیسی؛ با شیوهی پیشنهادیِ شما احتمالاً میزانِ طبیعیبودنِ ترجمهی فارسیشان کمتر از اصلِ انگلیسی خواهد بود. غیر از این، شک دارم که مثلاً واژهی sense را (یا معادلِ مجعولِ فارسیاش را) بتوان *تعریف کرد* و حدود و ثغورش را روشن کرد.
حذفسلام. برای sense من "محتوای خبری" رو بکار بردم، وام گرفته از دکتر علی آبادی. بنظرم بد نیست، خصوصا در قالبی که فرگه بکار میبرد این واژه رو و وقتی sense و meaning هر دو بکار برده شده باشه. از بدشانسی مترجمه که از قضا intension هم در متن باشه. فکر کنم باید معادل سازی برای اون در مقابل معنای extension صورت بگیره، شاید "مفهوم غیر مصداقی"، یا یه همچین چیزی. در جمله ای که از کریپکی نقل کردید، خود meaning رو اصولا باید "قصد کردن" یا "قصد معنایی مشخص" ترجمه کرد که با ترجمه intending به معنای قصد کردن به مشکل میخوره. هرچند اینجا کریپکی خیلی میان intending و meaning تمایزی قائل نمیشه. شاید هر دو رو به یک معنا بشه ترجمه کرد، "قصد معنایی مشخص از یک تابع".
پاسخحذفبا سلام
پاسخحذفتمایزگذاری بین "معنی" و "معنا" به نظرم پیشنهاد مناسبی است. من هم در پایان نامه ارشد همین کار را کردم و " معنی" را معادل Bedeutung آلمانی و meaning انگلیسی قرار دادم و "معنا" را معادل Sinn و sense. البته همانطور که گفتید اینها واژه های فنی هستند که ارتباطشان با گفتار عادی نمی تواند قطع شود و در این موارد نمی توان از تعریف صرف شروع کرد و تنها می توان پیشنهاد داد و امیدوار بود که مورد پسند قرار گیرد (البته همیشه می توان به طور موردی و در یک متن خاص با خواننده قرارداد کرد اما در فلسفه هرچقدر تعداد این قراردادها کمتر باشد بهتر است). البته این روش چالشی در پیش دارد و آن هم در ترجمه نویسندگانی است که واژگان را خارج از کاربرد مرسومشان به کار می برند، مثل فرگه در مورد واژه های مورد بحث. اگر بخواهیم به محتوای فلسفی وفادار باشیم در کارهای فرگه Sinn را باید به معنی و Bedeutung را به مرجع ترجمه کنیم و یا اینکه می توانیم همان پیشنهاد فوق را به کار ببریم و غریب بودن زبان نوشتار را برعهده نویسنده بدانیم.
در مقام فعل هم ترجمه "to mean"، و در آلمانی "meinen"، به "مراد کردن" ترجمه خوب و دقیقی است به نظر من. من این پاراگراف آخر را اینطور ترجمه می کنم:
البته نهایتا، اگر شکاک برحق باشد، مفاهیمِ مرادکردن و قصدکردنِ یک تابع به جای یک تابع دیگر هیچ معنایی نخواهند داشت.