لابد هر کس که با متنی انگلیسی در منطق سروکار داشته زیاد به واژههای true و false برخورده است. در سیاقِ متنی در منطق، ترجمهی مناسبِ فارسیِ این اصطلاحات چه یا چهها میتواند باشد؟ من اینها را دیدهام:
true --- درست، راست، صادق، صحیح؛ محقَّق
false --- دروغ، غلط، کاذب، نادرست؛ باطل
(دو تایی که بعد از نقطهویرگول آمدهاند را قبل از نوشتنِ این مطلبْ چونان معادلهایی برای این اصطلاحها ندیده بودم.)
در بحثی منطقی، مثلاً در کتابی درسی در منطقِ مرتبهی اول، آوردنِ "راست" در مقابلِ true و بهویژه آوردنِ "دروغ" در برابرِ false به نظرم کاملاً نامناسب است: اینها (بهویژه "دروغ") بارِ اخلاقی دارند و به گوشِ من درست نمیآید که کسی بگوید که هر جملهی خبری یا راست است یا دروغ. دیگر اینکه، به گوشِ من، دروغبودن یا نبودنِ هر جملهای ربطی دارد به نیّتِ گوینده که آیا قصدِ گمراهکردنِ مخاطباش را دارد یا ندارد: وقتی کسی میگوید "برف سفید است"، این جمله میتواند نه خودش دروغ باشد و نه نقیضاش.* متعجبام که آدمِ ملّای خوبنویسی چون غلامحسین مصاحب در سیاقی منطقی اینطور اصطلاح کرده است.
در موردِ پیشنهادهای دیگری که ذکر کردم اشکالِ بزرگی نمیبینم غیر از اینکه، به گوشِ من، "محقَّق" و "باطل" طنینی برهانی دارند که میتوانند از صدق و کذب فاصله بگیرند. مثلاً با دیدی واقعگرایانه در موردِ ریاضیات، حدسِ گُلدباخ (که حکمِ مشهورِ اثباتنشده و ردّنشدهای است در موردِ اعدادِ صحیح) یا صادق است یا کاذب؛ اما، دستکم در این لحظه، نه خودش محقَّق است و نه نقیضاش، و نه خودش باطل است و نه نقیضاش. برای باطلکردنِ چیزی دلیل لازم است؛ اما، دستکم در تلقیِ واقعگرایانه، صدق و کذبْ مستقل از دلیل است.
در موردِ "درست" و "نادرست"، اگرچه اشکالِ مفهومیای نمیبینم اشکالی از نوعی دیگر میبینم. برای انگلیسیزبان، اینطور نیست (یا دستکم در نظرِ اول اینطور نیست) که هیچ کدام از واژههای false و true از دیگری مشتق شده باشد. اما، به گوشِ منِ فارسیزبان، واژهی "نادرست" آشکارا مشتقِ از "درست" است. این امر، به نظرِ من، باعث میشود زوجِ "درست" و "نادرست" معادلِ مناسبی برای زوجِ true و false نباشد. گمانِ من این است که با این اصطلاحاتِ فارسی احتمالاً برای مخاطبْ اینطور جا میافتد که اصالت با مفهومِ درست است و مفهومِ نادرست مشتقِ از آن است. حالا شاید تحلیلِ فلسفیمان هم در نهایت همین را بگوید؛ اما به نظرم بهتر است واژگانِ منطقیمان نسبت به موضوعْ خنثی باشد.
در موردِ "صادق" و "کاذب" شاید ملاحظهی دیگری مطرح باشد: اینکه اولی یعنی کسی یا چیزی که درست میگوید، و دومی یعنی کسی یا چیزی که غلط میگوید. اگر اینطور باشد، آیا اینها اصطلاحاتِ مناسبی هستند؟** به نظرم بستگی دارد به اینکه true و false را صفتِ چه جور چیزی بدانیم: جملهها یا گزارهها. دستکم در تحلیلی ابتدایی، جمله را میشود دنبالهای از نمادها یا اصوات انگاشت که این دنباله معنا دارد، و گزاره را (که بهدستدادنِ تعریفی از آن بسی سختتر است) میتوان آن چیزی انگاشت که جملهای دارد بیان میکند. جملهی "هوا سرد است"، در صورتِ نوشتاریاش، آن دنبالهای از نمادها است که بینِ علامتهای نقلِ قول آمده؛ این جمله گزارهای را بیان میکند با این محتوا که هوا سرد است. ترجمهی انگلیسیِ جملهی "هوا سرد است" جملهی دیگری است؛ گزارهای که بیان میکند همان گزاره است که هوا سرد است. حالا با این مقدمات (یا افاضات؟):
دستکم در منطقِ ریاضیْ تلقیِ رایج این است که false و true صفتِ جملهها هستند نه صفتِ گزارهها. بنابراین تصورِ من این است که با درکی از واژههای "صادق" و "کاذب" که در بالا گفتم، اینها معادلهای خوبی برای آن اصطلاحاتِ انگلیسی هستند: جملهی صادق جملهای است که آنچه میگوید (یعنی گزارهای که بیان میکند) درست است. و نیز در موردِ "کاذب". تمایزی اگر بخواهیم قائل شویم و فارسی را در این حیطه از انگلیسی غنیتر کنیم، میشود "صادق" و "کاذب" را چونان صفتِ جملهها گرفت، "درست" و "نادرست" را چونان صفتِ گزارهها.
---
* دیدهام که نسلِ جوان (نسلی که حالا حدوداً سیساله یا جوانتر است) گاهی "دروغ" را به معنای چیزی بهکار میبرَد که نسلِ قدیمتر برای بیاناش میگوید "اشتباه". این گفتوگو تقریباً واقعی است:
- کِی رسیدی نیریز؟
- ساعتِ سه. نه، خدایا، دروغ گفتم: سهونیم.
- ؟!
** من در "صادق" و "کاذب" عنصرِ گفتن نمیشنوم؛ ولی حالا با این فرض پیش برویم که چنین عنصری در اینها هست.