۱۳۹۵ فروردین ۲۵, چهارشنبه

مهملاتِ اقوال


- به خودم قول داده‌ام که تا فردا این کار را تمام کنم.

- شرمنده، ولی حرف‌ات مهمل است: آدم نمی‌تواند به خودش قول بدهد.

- من دادم و شد!

- خب اشتباه می‌کنی. قول نداده‌ای؛ کاری که کرده‌ای این است: تصمیم گرفته‌ای که تا فردا این کار را تمام کنی.

- پس لابد فکر می‌کنی که این‌یکی حرف‌ام هم، به قولِ تو، "مهمل" است که گفتم قول می‌دهم در ۲۰۱۸ فرانسه قهرمان بشود.

- البته این "پس" را درست نفهمیدم از کجا آورده‌ای؛ اما بله: من گمان می‌کنم که فقط در موردِ چیزی می‌توانی قول بدهی که، علی‌الاصول، محقق‌شدن‌اش در اختیارِ تو باشد. مثلاً تو اگر بازیکن یا سرمربیِ فرانسه باشی، یا اگر مثلاً قدرتِ این را داشته باشی که آنچنان رشوه‌هایی بدهی که فرانسه را قهرمان کند، آنگاه می‌توانی قول بدهی که فرانسه قهرمان می‌شود. اما، در غیرِ این‌جور حالت‌ها، قول‌دادن‌ات مثلِ این است که قول بدهی فردا خورشید طلوع خواهد کرد (یا قول بدهی که طلوع نخواهد کرد): می‌توانی در موردش شرط ببندی، اما نمی‌توانی قول بدهی.

۷ نظر:

  1. و استدلال‌ات برای این که آدم نمی‌تواند در موردِ کارهایی که، «علی‌الاصول، محقق‌شدن‌اش در اختیارِ» خودش است به خودش قول بدهد چیست؟‌

    پاسخحذف
  2. استدلالی ندارم!‌ اما آیا آن بخشِ دیگر را قبول داری که در موردی که محقق‌شدن‌اش در اختیارمان نیست نمی‌توانیم قول بدهیم؟‌ اگر داشته باشی، شاید با نگاهی به‌اش بشود برای این‌یکی هم استدلالی ساخت.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آن بخشِ دیگر را قبول دارم. اما نمی‌توانم ببینم چگونه می‌شود استدلال مورد نظر را ساخت. ظاهراً اتفاقی که باید بیافتد این است که وقتی طرف قول همان قول‌دهنده باشد، عمل از اختیار شخص خارج شود. این برایم عجیب است.

      حذف
    2. تصورِ من این است که وقتی الف به ب قول می‌دهد، وظیفه‌ای برای الف ایجاد می‌شود نسبت به ب (برای همین است که نمی‌شود در موردی قول بدهم که محقق‌کردن‌اش در توانِ من نیست: وظیفه‌داشتن مستلزمِ توانایی است). نیز، تصور می‌کنم که که وظیفه‌داشتنِ الف نسبت به ب مستلزمِ این است که الف و ب اشخاصِ متمایزی باشند: برای همین است که نمی‌شود به خودم قول بدهم.

      حذف
    3. معقول می‌نماید.
      اما صرفاً برای به بیراهه کشیدن بحث، و شاید در تأیید نظرت، فرض کن من دانشجوی کلاس منطق تو هستم و بعد از امتحان تو در جمع دانشجوهای کلاس می‌گویی
      متأسفانه یکی و تنها یکی از شما درس را افتاده‌اید.
      من که مثل بقیه‌ی داتشجوها هیچ ایده‌ای ندارم که چه کسی افتاده است، ولی خوب مطمئن‌ام که آن شخص من نیستم (آخر چگونه ممکن است من باشم؟) بلافاصله می‌گویم
      کسی که درس را افتاده است نگران نباشد. من به او قول می‌دهم با استاد صحبت کنم که فرصتی دیگر بهش بدهد.
      از قضا، معلوم می‌شود آن کس که افتاده است خود من هستم. (باز هم می‌پرسم: آخر چطور ممکن است؟) آیا الان برعهده‌ی من است که با تو صحبت کنم که فرصتی دیگر به من بدهی؟

      حذف
  3. تا من هم بحث را به بیراهه کشانده باشم: به نظرم یک اشکالِ این داستان این است که برای قول‌دادن باید شخصِ خاصی را در نظر داشت--نمی‌شود گفت که به هر آن کس که فلان ویژگی را داشته باشد قول می‌دهم (و وصف را اسنادی بفهمیم).

    اما مربط‌تر به بحث: وقتی که آن جمله را در کلاس می‌گویی، من (اگر که ورقه‌ها را بدونِ نگاه به اسم‌ها تصحیح نکرده باشم!) در دل می‌گویم "ساجد به‌زودی خواهد فهمید که هم درس را افتاده و هم چیزِ مهملی گفته". یا این‌طور بگویم: بعد از اینکه معلوم شد که تویی که درس را افتاده‌ای، اگر که نیایی برای وساطت در موردِ خودت، آنگاه نقضِ عهد نکرده‌ای، چرا که جمله‌ای که علی‌الظاهر متضمنِ قول‌دادن است فی‌الواقع مهمل است. [بگذریم از اینکه، به نظرِ من، *وساطت‌کردنِ* شخص برای خودش مهمل است.]

    پاسخحذف
  4. به نظرم مفروض گرفته‌ای که قول فقط یک نوع کاربرد دارد در حالی که در کارکرد روزمره این گونه نیست. قول دادن در مورد چیزی که در اختیارمان نیست ممکن است و بیان کننده اطمینان ما از ادعا است. در این بازی جواب مناسب طرف مقابل می‌تواند این باشد که: اگر نشده چه؟ و طرف اول می‌تواند ادامه دهد: اگر نشد من به تو شام می‌دهم.

    همین طور در مورد خود، چرا نمی‌شود به خود قول داد؟ من به خودم قول می‌دهم که فردا سر ساعت سر قرار حاضر شوم، اگر نشدم خودم را توبیخ می‌کنم با کمک کردن به یک موسسه‌ی خیریه‌ای که موضعی خلاف نظر من را ترویج می‌کند. اگر بخواهم می‌توانم حتی فردی را شاهد بگیرم و پول را به او بدهم تا در صورتی که به قولم به خودم عمل نکردم پول را به موسسه خیریه اهدا کند و این گونه فرار کردن از قبول مسولیت قولی که به خودم داده‌ام را در صورتی که انجامش ندهم سخت‌تر می‌کنم.

    پاسخحذف