سورهی آلعمران آیهی ۱۷۳:
الّذین قال لهم الّناس إنّ الّناس قد جمَعوا لکم فخشوهم فزادهم إیماناً و قالوا حسبنا الله و نِعم الوکیل.
در آیهی ۱۷۲ صحبت از کسانی است که، با آنکه جراحتی به ایشان رسیده بود، دعوتِ خداوند و پیامبر را اجابت کردند. حالا، در ۱۷۳، بیشتر دربارهشان میشنویم: مردم به ایشان گفتند که مردم بر شما [یعنی بر ضدِ شما] گردِ هم آمدهاند؛ از آنان بترسید. این بر ایمانشان بیفزود و گفتند خداوند ما را بس است، و او نیکو یاوری است.
این آیه را بسیار حماسی و بسیار زیبا مییابم، اما قصدم در اینجا صحبت دربارهی وجهِ حماسیِ این آیه و تحلیلِ چینشِ الفاظِ آیه نیست؛ میخواهم نکتهای دربارهی ترجمه بگویم.
چند تا از ترجمههای فارسیای که در دسترسام هست در اینجا علائمِ نقلِ قول بهکار بردهاند. مثلاً در یکی که نامِ مترجماش هم روی جلد نیامده اینطور آمده (با حفظِ رسمالخط و نقطهگذاری):
(همان) کسانی که (بعضی از) مردم، به آنان گفتند: «دشمنان برای (حمله به) شما گرد آمدهاند؛ از آنها بترسید!» امّا این سخن، بر ایمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را بس است؛ و او بهترین حامی ماست.»
به نظرِ من نقطهگذاریِ این متنْ خوب نیست، و ترجمه هم چندان دقیق نیست (سلیقهی من میگوید که خوب است که دو "الناس"ای را که در متن آمده به واژهی واحدی برگردانند، و برایم روشن نیست که چگونه "نعم الوکیل" به "بهترین حامی ماست" برگردانده شده است). اما چیزی که میخواهم در موردش صحبت کنم کاربردِ گیومه است.
متن را با این فرض ترجمه کردهاند که همهی جملهی حسبنا الله و نعم الوکیل را مؤمنان گفتهاند. اما، تا جایی که من میتوان بفهمم، متنِ کتاب به این هم راه میدهد که و نعم الوکیل را مؤمنان نگفته باشند و صاحبِ کتاب گفته باشد. به نظرِ من میشود پایانِ آیه را به هر یک از این دو صورت فهمید:
بر ایمانشان بیفزود، و گفتند "خداوند ما را بس است—و او بهترین حامی است".
بر ایمانشان بیفزود، و گفتند "خداوند ما را بس است"—و او بهترین حامی است.
شخصاً دومی را دوستتر دارم؛ اما، مستقل از خوشآمدِ من، مواردِ نهچندان کمی در کتاب هست که در آیهای قولی نقل میشود و در همان آیه خودِ صاحبِ کتاب نکتهای دربارهی آن قول میگوید. یک نمونه را میشود در آیهی چهلمِ سورهی هود دید:
حتی إذا جاء أمرنا و فار التّنّور قلنا احمل فیها من کلّ زوجین اثنین و أهلک إلّا من سبق علیه القول و من ءامن و مآ ءامن معه الّا قلیلٌ.
در اینجا فرمانِ خداوند به نوح را میخوانیم، و این دنبال میشود با توضیحی که آشکارا بخشی از سخنِ خداوند با نوح نیست:
... گفتیم "... و خانوادهات را، مگر او که پیشتر دربارهاش سخن رفته است، و هر کس را که ایمان آورده است"—و با او جز اندکی ایمان نیاورده بودند.
یک نمونهی دیگر، آیهای از سورهی آلعمران و دربارهی همسرِ عمران است که در موردِ فرزندی که در شکم دارد نذری کرده است. در آیهی ۳۶ میخوانیم:
فلمّا وضعتها قالَت ربّ إنّی وضعتُها أنثی و الله أعلم بما وضَعَتْ و لیس الذّکر کالأنثی و إنّی سمّیتها مریم و إنّی أعیذها بِکَ و ذرّیتها من الشّیطن الرّجیم.
فعلِ "قالَت" (سومشخصِ مفردِ مؤنث) نشان میدهد که گویندهی "ربّ إنّی وضعتها أنثی" مادرِ مریم است، و فعلِ "وضَعَتْ" (باز هم سومشخصِ مفردِ مؤنث) نشان میدهد که جملهی "و الله أعلم بما وضَعَتْ" را مادرِ مریم نگفته است. دلیلِ زبانیِ قاطعی ندارم که گویندهی "و لیس الذّکر کالأنثی" کیست، اما حضورِ "بِکَ" نشان میدهد که ادامهی جمله هم گفتهی مادرِ مریم است. یعنی در این آیه یک باز از متنِ منقول (جملههای مادرِ مریم) بیرون آمدهایم و باز به آن برگشتهایم. چیزی از جنسِ آنچه امروزه در روالِ نقلِ قول در زبانِ انگلیسی بسیار مرسوم است و در ادبِ فارسی هم بیسابقه نیست.
موردهای دیگری هم میشود از کتاب آورد. بازگشت به آیهی ۱۷۳ی آلعمران، به نظرم وقتی متنِ کتاب به دو خوانش راه میدهد اقتضای امانت این باشد که هیچ کدام را به خواننده تحمیل نکنیم.
الّذین قال لهم الّناس إنّ الّناس قد جمَعوا لکم فخشوهم فزادهم إیماناً و قالوا حسبنا الله و نِعم الوکیل.
در آیهی ۱۷۲ صحبت از کسانی است که، با آنکه جراحتی به ایشان رسیده بود، دعوتِ خداوند و پیامبر را اجابت کردند. حالا، در ۱۷۳، بیشتر دربارهشان میشنویم: مردم به ایشان گفتند که مردم بر شما [یعنی بر ضدِ شما] گردِ هم آمدهاند؛ از آنان بترسید. این بر ایمانشان بیفزود و گفتند خداوند ما را بس است، و او نیکو یاوری است.
این آیه را بسیار حماسی و بسیار زیبا مییابم، اما قصدم در اینجا صحبت دربارهی وجهِ حماسیِ این آیه و تحلیلِ چینشِ الفاظِ آیه نیست؛ میخواهم نکتهای دربارهی ترجمه بگویم.
چند تا از ترجمههای فارسیای که در دسترسام هست در اینجا علائمِ نقلِ قول بهکار بردهاند. مثلاً در یکی که نامِ مترجماش هم روی جلد نیامده اینطور آمده (با حفظِ رسمالخط و نقطهگذاری):
(همان) کسانی که (بعضی از) مردم، به آنان گفتند: «دشمنان برای (حمله به) شما گرد آمدهاند؛ از آنها بترسید!» امّا این سخن، بر ایمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را بس است؛ و او بهترین حامی ماست.»
به نظرِ من نقطهگذاریِ این متنْ خوب نیست، و ترجمه هم چندان دقیق نیست (سلیقهی من میگوید که خوب است که دو "الناس"ای را که در متن آمده به واژهی واحدی برگردانند، و برایم روشن نیست که چگونه "نعم الوکیل" به "بهترین حامی ماست" برگردانده شده است). اما چیزی که میخواهم در موردش صحبت کنم کاربردِ گیومه است.
متن را با این فرض ترجمه کردهاند که همهی جملهی حسبنا الله و نعم الوکیل را مؤمنان گفتهاند. اما، تا جایی که من میتوان بفهمم، متنِ کتاب به این هم راه میدهد که و نعم الوکیل را مؤمنان نگفته باشند و صاحبِ کتاب گفته باشد. به نظرِ من میشود پایانِ آیه را به هر یک از این دو صورت فهمید:
بر ایمانشان بیفزود، و گفتند "خداوند ما را بس است—و او بهترین حامی است".
بر ایمانشان بیفزود، و گفتند "خداوند ما را بس است"—و او بهترین حامی است.
شخصاً دومی را دوستتر دارم؛ اما، مستقل از خوشآمدِ من، مواردِ نهچندان کمی در کتاب هست که در آیهای قولی نقل میشود و در همان آیه خودِ صاحبِ کتاب نکتهای دربارهی آن قول میگوید. یک نمونه را میشود در آیهی چهلمِ سورهی هود دید:
حتی إذا جاء أمرنا و فار التّنّور قلنا احمل فیها من کلّ زوجین اثنین و أهلک إلّا من سبق علیه القول و من ءامن و مآ ءامن معه الّا قلیلٌ.
در اینجا فرمانِ خداوند به نوح را میخوانیم، و این دنبال میشود با توضیحی که آشکارا بخشی از سخنِ خداوند با نوح نیست:
... گفتیم "... و خانوادهات را، مگر او که پیشتر دربارهاش سخن رفته است، و هر کس را که ایمان آورده است"—و با او جز اندکی ایمان نیاورده بودند.
یک نمونهی دیگر، آیهای از سورهی آلعمران و دربارهی همسرِ عمران است که در موردِ فرزندی که در شکم دارد نذری کرده است. در آیهی ۳۶ میخوانیم:
فلمّا وضعتها قالَت ربّ إنّی وضعتُها أنثی و الله أعلم بما وضَعَتْ و لیس الذّکر کالأنثی و إنّی سمّیتها مریم و إنّی أعیذها بِکَ و ذرّیتها من الشّیطن الرّجیم.
فعلِ "قالَت" (سومشخصِ مفردِ مؤنث) نشان میدهد که گویندهی "ربّ إنّی وضعتها أنثی" مادرِ مریم است، و فعلِ "وضَعَتْ" (باز هم سومشخصِ مفردِ مؤنث) نشان میدهد که جملهی "و الله أعلم بما وضَعَتْ" را مادرِ مریم نگفته است. دلیلِ زبانیِ قاطعی ندارم که گویندهی "و لیس الذّکر کالأنثی" کیست، اما حضورِ "بِکَ" نشان میدهد که ادامهی جمله هم گفتهی مادرِ مریم است. یعنی در این آیه یک باز از متنِ منقول (جملههای مادرِ مریم) بیرون آمدهایم و باز به آن برگشتهایم. چیزی از جنسِ آنچه امروزه در روالِ نقلِ قول در زبانِ انگلیسی بسیار مرسوم است و در ادبِ فارسی هم بیسابقه نیست.
موردهای دیگری هم میشود از کتاب آورد. بازگشت به آیهی ۱۷۳ی آلعمران، به نظرم وقتی متنِ کتاب به دو خوانش راه میدهد اقتضای امانت این باشد که هیچ کدام را به خواننده تحمیل نکنیم.
یک مشکلی که با این نقل قول ها پیدا کردم این است که یک داستانی روایت می شود و ناگهان از داستان خارج می شویم و جمله ای گفته می شود (احتمالا این جمله سخن خداست با بندگانش). من خودم وقتی بخواهم به این شیوه بنویسم مواقعی است که می خواهم یک نتیجه ای را به خواننده بقبولانم. یعنی دستش در انتخاب خیلی باز نیست و از این متنی که من نوشته ام باید این برداشت را بکند که می گویم.
پاسخحذفتا به حال به لحن و محتوای این نقل قول ها دقت نکرده بودم، اما چیزی که برای من سوال شده این است که ما هنگام خواندن این داستان ها، اراده ای از خودمان داریم که داستان را آنگونه که می خواهیم برداشت کنیم یا هدف از این نقل قول ها از جانب خدا این بوده که دست اراده ی ما را ببندد و واضح بگوید که باید این داستان را اینگونه برداشت کنی.
به گوشام زیاد خوش نمیآید استفادهی همیشگی و--به نظرِ من--بیش از حد از "کتاب" (مثلا در این متن هفت بار)، هرچند تعمدی داشته باشی.
پاسخحذفکتابْ در خودش بارها به اسماش هم اشاره کرده--منظورم آن اسمی است که بیشتر از همه تکرار شده. "خوب است آدمها را به اسمی که دوست دارند نامیده شوند بخوانی؛" دستِکم گاهی.
کتاب به خودش به کرات به عنوان کتاب اشاره میکند، تا جایی که من دیدم خیلی بیشتر از اسم قرآن. اتفاقا من دوست دارم این آشناییزدایی را که کاوه انجام میدهد، که کتاب را از نوع بخوانیم و سعی کنیم که درک کنیم نه اینکه تکرار کنیم درک سنتی متداول را (که کم ایراد ندارد).
حذفپیرامون جملهٔ آخر که کلی است (و نه پیرامون مصداق جزئی آن در متن) من سخنی دارم: به نظرم این گونه راه ندادن به تفاسیر دیگر در بسیاری اوقات نه از سر جهالت یا غفلت بلکه آگاهانه و بعمداست؛ یعنی این کار مبتنی بر نظریهای است.
پاسخحذفاز نظر غالب مسلمانان آنچه معنای عبارات قرآن را میفهماند نه احتمالات لغوی است و نه حتی قرائن درونی متن (که میتوان آنها را «شواهد سکولار» خواند)، بلکه معنای قرآن را از طریق دیگری باید از منابع دینی یافت که عبارت است از احادیث و اعتقادات (که میتواند اینها را شواهد دینی» خواند).
بر این اساس یک کلمه یا عبارت یا ساختار حتی ممکن است معنایی خلاف ظاهرش بدهد؛ و اگر کسی چنین نظری را بپذیرد و معنا در نظرش روشن و معین باشد خود را محق میداند که به سایر احتمالات راه ندهد.
يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُوا
حذفيَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَٰذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَمَن يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا أُولَٰئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ