از بینِ گزارشهای متعددِ کتاب از آغازِ رسالتِ موسی و گفتوگوی خداوند با او، گزارشِ سورهی طه (آیههای ۴۷-۱۱) را از همه دوستتر دارم. خداوند به تمامِ معنا با موسی صحبت میکند—مثلاً آیههای ۱۹-۱۷، با ترجمهای از قرنِ چهارم (مشهور به ترجمهی تفسیرِ طبری):
و چیست آن که به دستِ راستِ تو است، ای موسی؟
گفت این عصای من است تا ورخُسبم بر آن، و برگ بریزانم بدان از درخت بر گوسپندانِ خویش، و مرا در آن حاجتهای دیگر است.
گفت بیفکن آن را، ای موسی.
خداوند درخواستِ موسی را اجابت میکند و هارون را همراهِ رسالتاش میکند (۳۶)، و یادآوری میکند (۴۰-۳۷) که بارِ دیگری هم به او لطف کرده بوده است: اینکه خداوند به مادرِ موسی وحی کرد تا او را به دریا سپارد. باید جداگانه و مفصل به این گفتوگو پرداخت؛ در اینجا میخواهم نگاهی کنم به روایتِ سورهی القَصص از ماجرایی که خداوند برای موسی تعریف میکند.
در ابتدای القصص میخوانیم که طایفهای از مردمان بودند که فرعون پسرانشان را میکشت و دخترانشان را زنده میگذاشت . خداوند به مادرِ موسی وحی میکند (و أوحینا إلی أمِّ موسی) که موسی را شیر دهد و وقتی که بر جانِ او بترسد او را به دریا بسپارد، و مژده میدهد که موسی را به او برخواهد گرداند و موسی را از پیامبران قرار خواهد داد (۷). آیهای که قصد دارم بر آن تمرکز کنم این است (۸):
فألتقطهُ ءال فرعون لِیکونَ لهم عدوّاً و حَزَناً إنّ فرعون و همن و جنودهما کانوا خطئین.
معنای آیه تا حدی روشن است:
کسانِ فرعون او را برگرفتند تا دشمنشان و مایهی اندوهشان شود؛ قطعاً فرعون و هامان و سپاهیانِ آن دو خطاکار بودند.
میشود در این مورد بحث کرد که چرا در بعضی روایتهای کتاب نامهای فرعون و هامان با هم میآید (ترکیبِ "فرعون و هامان و سپاهیانِ آن دو" را پیشتر هم عیناً در آیهی ششمِ همین سوره دیدهایم)، و میشود در موردِ معنای دقیقِ لیکون لهم عدواً و حزناً بحث کرد؛ اما در اینجا میخواهم به معنای خطئین بپردازم. ترجمهی تفسیرِ طبری این واژه را به "گناهکاران" برمیگردانَد که به نظرِ من غلط است، و ترجمههای بسیاری از معاصران به نظرِ من صحیح است. دقیقتر بگویم: با درکِ امروزیِ من از معنای "گناهکار"، به نظرم خطئین در این آیه به معنای گناهکاران نیست.
آنطور که من میفهمم، لازمهی گناهکاربودنِ کسی این است که او در برابرِ فرمانِ خداوند سرکشی کرده باشد: آنطور که من میفهمم، عملِ کسی گناه نیست مگر اینکه او در زمانِ عمل باور داشته باشد که خداوند از آن عمل نهیاش کرده است—اگر شراب نوشیده باشم و در زمانِ نوشیدنْ باور نداشته بوده باشم که خداوند مرا از شرب خمر منع کرده، در این صورت این عملِ مشخصِ من گناه نبوده است. حالا شاید بشود گفت که فرعونیان گناهکار بودهاند چرا که نوزادان را میکشتهاند؛ اما به نظرم این چیزی نیست که به معنای این آیهی خاص مربوط باشد. به نظرم آیه این را میگوید که فرعون و هامان خطا کردند، چرا که کاری کردند که به ضررشان بود: کسی را زنده گذاشتند که بنا بود دشمنشان و مایهی اندوهشان شود—آنطور که من میفهمم، آیه دارد میگوید که فرعون و هامان بر خلافِ منافعِ خودشان عمل کردند.
اگر این دریافت صحیح باشد آنگاه چند نکته قابلِ تأمل است. یکی اینکه آیه اساساً صحبت از این میکند که با در نظر گرفتنِ اهدافِ فرعون و هامان (که قاعدتاً مشتمل بوده است بر چیزی از جنسِ بقای حکومتشان)، کاری که این دو کردهاند اشتباه بوده است—صحبت از این نیست که خودِ هدف هم معقول یا اخلاقی بوده است یا نه. کمابیش به این میمانَد که بگوییم که کارِ جالوت که در میدان از مقابلِ داوودِ جوان نگریخته خطا بوده است: البته شاید معقول باشد فرض کنیم که کشتهشدنِ جالوت فیالواقع به نفعِ او بوده است چرا که باعث شده با گناهانِ کمتری بمیرد؛ اما، با در نظرگرفتنِ اهدافِ خودِ جالوت (قاعدتاً مشتمل بر این هدف که حیاتاش ادامه یابد)، کارش اشتباه بوده است چرا که به دستِ داوود کشته شده است. دوم اینکه صحبت از این نیست که با اطلاعاتی که فرعون و هامان داشتهاند کارشان خطا بوده است؛* بلکه صحبت از این است که کارِ فرعون و هامان فیالواقع خطا بوده است. با زبانی کمی فنّیتر، به نظرم اینطور میآید که کتاب میگوید که کارِ فرعون و هامان به لحاظِ عینی (objective) خطا بوده است، و چیزی در این مورد نمیگوید که کارشان به لحاظِ شخصی و از منظرِ خودشان (subjective) هم خطا بوده است یا نه.
و نکتهی پایانی. در آیهی نهم میخوانیم که زنِ فرعون میگوید [به فرعون، و دربارهی موسای نوزاد] روشنیِ چشمِ من و تو (قرّتُ عینٍ لي و لکَ). و، شاید تا فرعونی را که به اندازهی این زن رؤوف نیست بیشتر برانگیزاند، اضافه میکند که مکشیدش، شاید که به ما نفعی برساند یا به فرزندی بگیریماش. از مشاهدهی این ظرافتِ بیان بسیار لذت میبرم که وقتی چند آیهی بعد صحبت از موسی است که نزدِ مادرش بازش گرداندهاند دوباره تعبیرِ روشنیِ چشم را میبینیم: پس موسی را به او برگرداندیم تا چشماش روشن شود (فرددنه إلی أمّه کَي تَقّرَ عینها، ۱۳).
--
* مگر اینکه فرعون و هامان باور داشته بوده باشند که محتمل است که این کودکِ عبرانی بر آن بشورد. در فرهنگِ اسلامی داستانی با این محتوا هست که فرعون خوابی دیده بوده است که بهزودی پسری از بنیاسرائیل زاده خواهد شد که او را سرنگون خواهد کرد، و داستان میگوید که به سببِ چنین باوری بوده که فرعونْ نوزادانِ پسرِ بنیاسرائیل را میکشته است. اما در قرآن ذکری از این داستان نیست. در بابِ اولِ سفرِ خروج در عهدِ عتیق هم فقط صحبت از این است که فرعون از ازدیادِ نسلِ اسرائیلیان ناخرسند بود و دستور داده بود نوزادانِ پسرشان را بکشند.
و چیست آن که به دستِ راستِ تو است، ای موسی؟
گفت این عصای من است تا ورخُسبم بر آن، و برگ بریزانم بدان از درخت بر گوسپندانِ خویش، و مرا در آن حاجتهای دیگر است.
گفت بیفکن آن را، ای موسی.
خداوند درخواستِ موسی را اجابت میکند و هارون را همراهِ رسالتاش میکند (۳۶)، و یادآوری میکند (۴۰-۳۷) که بارِ دیگری هم به او لطف کرده بوده است: اینکه خداوند به مادرِ موسی وحی کرد تا او را به دریا سپارد. باید جداگانه و مفصل به این گفتوگو پرداخت؛ در اینجا میخواهم نگاهی کنم به روایتِ سورهی القَصص از ماجرایی که خداوند برای موسی تعریف میکند.
در ابتدای القصص میخوانیم که طایفهای از مردمان بودند که فرعون پسرانشان را میکشت و دخترانشان را زنده میگذاشت . خداوند به مادرِ موسی وحی میکند (و أوحینا إلی أمِّ موسی) که موسی را شیر دهد و وقتی که بر جانِ او بترسد او را به دریا بسپارد، و مژده میدهد که موسی را به او برخواهد گرداند و موسی را از پیامبران قرار خواهد داد (۷). آیهای که قصد دارم بر آن تمرکز کنم این است (۸):
فألتقطهُ ءال فرعون لِیکونَ لهم عدوّاً و حَزَناً إنّ فرعون و همن و جنودهما کانوا خطئین.
معنای آیه تا حدی روشن است:
کسانِ فرعون او را برگرفتند تا دشمنشان و مایهی اندوهشان شود؛ قطعاً فرعون و هامان و سپاهیانِ آن دو خطاکار بودند.
میشود در این مورد بحث کرد که چرا در بعضی روایتهای کتاب نامهای فرعون و هامان با هم میآید (ترکیبِ "فرعون و هامان و سپاهیانِ آن دو" را پیشتر هم عیناً در آیهی ششمِ همین سوره دیدهایم)، و میشود در موردِ معنای دقیقِ لیکون لهم عدواً و حزناً بحث کرد؛ اما در اینجا میخواهم به معنای خطئین بپردازم. ترجمهی تفسیرِ طبری این واژه را به "گناهکاران" برمیگردانَد که به نظرِ من غلط است، و ترجمههای بسیاری از معاصران به نظرِ من صحیح است. دقیقتر بگویم: با درکِ امروزیِ من از معنای "گناهکار"، به نظرم خطئین در این آیه به معنای گناهکاران نیست.
آنطور که من میفهمم، لازمهی گناهکاربودنِ کسی این است که او در برابرِ فرمانِ خداوند سرکشی کرده باشد: آنطور که من میفهمم، عملِ کسی گناه نیست مگر اینکه او در زمانِ عمل باور داشته باشد که خداوند از آن عمل نهیاش کرده است—اگر شراب نوشیده باشم و در زمانِ نوشیدنْ باور نداشته بوده باشم که خداوند مرا از شرب خمر منع کرده، در این صورت این عملِ مشخصِ من گناه نبوده است. حالا شاید بشود گفت که فرعونیان گناهکار بودهاند چرا که نوزادان را میکشتهاند؛ اما به نظرم این چیزی نیست که به معنای این آیهی خاص مربوط باشد. به نظرم آیه این را میگوید که فرعون و هامان خطا کردند، چرا که کاری کردند که به ضررشان بود: کسی را زنده گذاشتند که بنا بود دشمنشان و مایهی اندوهشان شود—آنطور که من میفهمم، آیه دارد میگوید که فرعون و هامان بر خلافِ منافعِ خودشان عمل کردند.
اگر این دریافت صحیح باشد آنگاه چند نکته قابلِ تأمل است. یکی اینکه آیه اساساً صحبت از این میکند که با در نظر گرفتنِ اهدافِ فرعون و هامان (که قاعدتاً مشتمل بوده است بر چیزی از جنسِ بقای حکومتشان)، کاری که این دو کردهاند اشتباه بوده است—صحبت از این نیست که خودِ هدف هم معقول یا اخلاقی بوده است یا نه. کمابیش به این میمانَد که بگوییم که کارِ جالوت که در میدان از مقابلِ داوودِ جوان نگریخته خطا بوده است: البته شاید معقول باشد فرض کنیم که کشتهشدنِ جالوت فیالواقع به نفعِ او بوده است چرا که باعث شده با گناهانِ کمتری بمیرد؛ اما، با در نظرگرفتنِ اهدافِ خودِ جالوت (قاعدتاً مشتمل بر این هدف که حیاتاش ادامه یابد)، کارش اشتباه بوده است چرا که به دستِ داوود کشته شده است. دوم اینکه صحبت از این نیست که با اطلاعاتی که فرعون و هامان داشتهاند کارشان خطا بوده است؛* بلکه صحبت از این است که کارِ فرعون و هامان فیالواقع خطا بوده است. با زبانی کمی فنّیتر، به نظرم اینطور میآید که کتاب میگوید که کارِ فرعون و هامان به لحاظِ عینی (objective) خطا بوده است، و چیزی در این مورد نمیگوید که کارشان به لحاظِ شخصی و از منظرِ خودشان (subjective) هم خطا بوده است یا نه.
و نکتهی پایانی. در آیهی نهم میخوانیم که زنِ فرعون میگوید [به فرعون، و دربارهی موسای نوزاد] روشنیِ چشمِ من و تو (قرّتُ عینٍ لي و لکَ). و، شاید تا فرعونی را که به اندازهی این زن رؤوف نیست بیشتر برانگیزاند، اضافه میکند که مکشیدش، شاید که به ما نفعی برساند یا به فرزندی بگیریماش. از مشاهدهی این ظرافتِ بیان بسیار لذت میبرم که وقتی چند آیهی بعد صحبت از موسی است که نزدِ مادرش بازش گرداندهاند دوباره تعبیرِ روشنیِ چشم را میبینیم: پس موسی را به او برگرداندیم تا چشماش روشن شود (فرددنه إلی أمّه کَي تَقّرَ عینها، ۱۳).
--
* مگر اینکه فرعون و هامان باور داشته بوده باشند که محتمل است که این کودکِ عبرانی بر آن بشورد. در فرهنگِ اسلامی داستانی با این محتوا هست که فرعون خوابی دیده بوده است که بهزودی پسری از بنیاسرائیل زاده خواهد شد که او را سرنگون خواهد کرد، و داستان میگوید که به سببِ چنین باوری بوده که فرعونْ نوزادانِ پسرِ بنیاسرائیل را میکشته است. اما در قرآن ذکری از این داستان نیست. در بابِ اولِ سفرِ خروج در عهدِ عتیق هم فقط صحبت از این است که فرعون از ازدیادِ نسلِ اسرائیلیان ناخرسند بود و دستور داده بود نوزادانِ پسرشان را بکشند.