در دورهی ششهفتهایِ تابستان به بحثِ گویا و گنگ و قدرمطلق پرداختیم. کارکردن با این نوجوانانِ هوشمند برای من بسیار دلانگیز (و البته انرژیبَر) بوده است، و رضایتام از ماندن در ایران و امیدواریام به آینده را بیشتر کرده است. در طولِ سالِ تحصیلی سه روز در هفته کلاس خواهیم داشت: ریاضیاتِ اولِ دبیرستان.
این متن را یک جلسه قبل از امتحانِ میانترم به دانشآموزانام دادم. نحوهی تقریرْ عامدانه با نحوهی صحبت در کلاس متفاوت است.
**
گویا و گنگ: مرورِ نتایج
اثبات کردهایم که عددهای صحیحِ a و bای وجود ندارند که a2=2b2 . پس اثبات کردهایم که به ازای هر دو عددِ صحیحِ a و b، اگر a را بر b تقسیم کنیم و حاصل را به توانِ 2 برسانیم، حاصل مساویِ 2 نمیشود. این یعنی که اثبات کردهایم که 2√ عددی گنگ است:
این متن را یک جلسه قبل از امتحانِ میانترم به دانشآموزانام دادم. نحوهی تقریرْ عامدانه با نحوهی صحبت در کلاس متفاوت است.
**
گویا و گنگ: مرورِ نتایج
اثبات کردهایم که عددهای صحیحِ a و bای وجود ندارند که a2=2b2 . پس اثبات کردهایم که به ازای هر دو عددِ صحیحِ a و b، اگر a را بر b تقسیم کنیم و حاصل را به توانِ 2 برسانیم، حاصل مساویِ 2 نمیشود. این یعنی که اثبات کردهایم که 2√ عددی گنگ است:
تعریف.
عددی
را گنگ
میگوییم که حاصلِ تقسیمِ هیچ دو عددِ
صحیحی نباشد.
عددِ
گویا
عددی است که حاصلِ تقسیمِ دو عددِ صحیح
باشد.
(نتیجتاً
همهی عددهای صحیح—اعم از مثبت و منفی
و صفر—گویا هستند.)
پس
هر عدد اگر گویا نباشد گنگ است و بر عکس.
اثباتِ گنگبودنِ
2√ را
به دو روش انجام دادیم.
جزئیاتِ این
روشها فعلاً مهم نیست؛ چیزی که مهم است
این است که با یکی از این روشها توانستیم
این را هم نشان بدهیم که 3√
و 5√
هم گنگ هستند.
حتی بیشتر از
این: اثبات
کردهایم که
قضیهی
۱.
اگر
عددِ صحیحِ N
مربعِ
کامل نباشد، آنگاه N√
گنگ
است.
از قبل میدانستیم
که اگر N مربعِ
کامل نباشد آنگاه N√
عددی صحیح نیست
(این
امر فوراً از تعریفِ "مربعِ
کامل" نتیجه
میشود!)؛
نکتهی جدید برای ما این است که اگر N
مربعِ کامل نباشد،
آنگاه N√ حتی
گویا هم نیست.
پس مثلاً اینها گنگ
هستند: 6√ و
12√ و
17√.
بدونِ
اثبات میپذیریم که π
گنگ است.
این
قضیه را هم در موردِ عددهای گویا و گنگ
اثبات کردهایم:
قضیهی
۲. فرض
کنید a
و
b
عدهایی
گویا و w
عددی
گنگ باشد.
در
این صورتa
+ b و
ab
گویا
هستند و a
+ w گنگ
است.
(اثباتِ
قضیهی ۲ آسان است.
اگر a
و b
را به صورتِ حاصلِ
تقسیمِ عددهای صحیحی بنویسیم، روشن خواهد
شد که جمعِ a
و b،
و نیز ضربِ a
و b،
گویا است. اما
چرا a + w گنگ
است؟ اگر این عدد گویا بود لازم میبود که جمعاش با
عددِ گویای a-
هم گویا باشد
(چرا
میگوییم که a-
گویا است؟).
اما جمعِ a
+ w و a-
عددِ w
است که گنگ است؛
پس a + w حتماً
گنگ است. میشود
دید (چگونه؟)
که اگر a
≠ 0 آنگاه
aw گنگ
است.)
و این را هم اثبات
کردهایم:
قضیهی
۳. بینِ
هر دو عددِ گویای متمایز عددِ گویای دیگری
وجود دارد.
بینِ
هر دو عددِ گویای متمایز عددِ گنگی وجود
دارد.
(فرض
کنیم a و
b گویا
باشند و مثلاً b
> a. برای
اثباتِ قسمتِ اول، کافی است از a
و b
میانگین بگیریم.
برای قسمتِ دوم
روشهای مختلفی را بررسی کردهایم، از
جمله اینکه nای
به اندازهی کافی بزرگ انتخاب کنیم و 2√
را بر n
تقسیم کنیم.
حاصل عدی گنگ
خواهد بود. این
عدد را به a
اضافه میکنیم،
که حاصل باز هم گنگ خواهد بود.
حالا اگر n
به اندازهی
کافی بزرگ باشد، این عددِ گنگ کوچکتر
از b خواهد
بود.)
قضیهی
مهمی اثبات کردهایم که شرطی لازم و کافی
برای گویا بودنِ عدد بهدست میدهد.
بهیاد بیاوریم
که نمایشِ دهدهیِ [یا
همان بسطِ اعشاریِ]
عدد را متناوب
میگوییم اگر رشتهای از رقمها باشد
که، از جایی به بعد، نمایشِ اعشاری فقط
از تکرارِ آن رشته تشکیل شده باشد—چند
مثال:
17.444444...
[تکرارِ 4 بلافاصله بعد از ممیز]
[تکرارِ 4 بلافاصله بعد از ممیز]
14.13791414141414...
[تکرارِ 14 از رقمِ پنجم به بعد]
[تکرارِ 14 از رقمِ پنجم به بعد]
-8.200000...
[تکرارِ 0 از رقمِ سوم به بعد؛ طبیعیتر آن است که این را به شکلِ 8.2- بنویسیم]
[تکرارِ 0 از رقمِ سوم به بعد؛ طبیعیتر آن است که این را به شکلِ 8.2- بنویسیم]
0.142857142857142857...
[تکرارِ 142857 بلافاصله بعد از ممیز]
[تکرارِ 142857 بلافاصله بعد از ممیز]
قضیهی
۴.
(الف)
نمایشِ
دهدهیِ عددهای گویا متناوب است.
(ب)
هر
عددی که نمایشِ دهدهیِ متناوب داشته باشد
گویا است.
(برای
اثباتِ (الف)
توجه کردیم که
اگر عددِ صحیحِ a
را بر عددِ صحیحِ
b تقسیم
کنیم تا نمایشِ دهدهیِ حاصلِ تقسیمِ a
بر b
را بنویسیم، دیر
یا زود یکی از باقیماندهها تکرار
میشود؛ از این لحظهِ در نمایشِ دهدهی
با تکرار مواجه میشویم.
برای(ب)،
دستورالعملی معرفی کردیم که، از روی
نمایشِ دهدهیِ متناوب، عددِ گویایی با
آن نمایشِ دهدهی بهدست بیاوریم.)
قضیهی
۴ قضیهی نیرومندی است.
از جمله به ما
امکان میدهد اثبات کنیم که بینِ هر دو
عدد (اعم
از گویا و گنگ)
عددِ گویایی وجود
دارد (چگونه؟).
نیز، نشان میدهد
که در نمایشِ دهدهیِ 2√
تناوب وجود ندارد
(چرا
که اگر این نمایش متناوب میبود،
آنگاه—مطابقِ (ب)—لازم
بود 2√ گویا
باشد).
از
بدفهمیِ شایعی اجتناب کنیم.
اینطور نیست
که ویژگیِ مشخصکنندهی عددهای گنگ این
باشد که نمایشِ دهدهیشان بیپایان
است:
مثلاً
نمایشِ دهدهیِ ⅔ این است:
0.66666...
که
متشکل است از تعدادِ بیپایانی 6.
اصلاً به یک معنا
همهی نمایشهای
دهدهی بیپایاناند (8.2-
را
بهیاد بیاورید).
آنچه
قضیهی ۴ میگوید این است که ویژگیِ
مشخصکنندهی عددهای گنگ این است که
نمایشهای دهدهیشان نامتناوب
است.
اینطور
هم نیست که
ویژگیِ عددهای گنگ این باشد که نمایشِ
دهدهیشان "بیقاعده"
است.
مثلاً
این عدد را در نظر بگیرید:
2.71771777177771...
در
نمایشِ دهدهیِ این عدد، قاعده این است که
ابتدا یک 7
میآید
و یک 1،
بعد دو 7
و
یک 1،
بعد سه 7
و
یک 1،
و به همین ترتیب ادامه پیدا میکند.
این
عدد گنگ است نه به این دلیل که برای نمایشِ
دهدهیاش قاعدهای وجود ندارد (قاعده
را همین الآن دیدیم که چیست!)،
بلکه به این دلیل که آنچه بعد از ممیز
میآید متناوب
نیست، یعنی رشتهای نیست که، از جایی به
بعد، آن رشته تکرار شود.
وقتی میگید "قضیه"،هیچ رفتار ناشی از نا آشنا بودن با معنی ی این لفظ تو ریاضیات از خودشون نشون نمیدن؟
پاسخحذفچنان رفتاری ندیدم.
حذفزبانِ این متن مرا کمی اذیت میکند.
پاسخحذف1. کلاً متن عصاقورتداده به نظرم میرسد یعنی نامتناسب با سن مخاطبان (همان نحوهی تقریر که عامدانه انتخاب شده است). فکر نمیکنم اگر زبان قدری غیررسمی/دوستانه/طنزآمیز/نرم باشد مشکلی بهوجود بیاید. زبانِ همهی کتابهای خوبِ حسابانِ دانشگاهی فارسی کمابیش همین است (با شش سال اختلاف سن مخاطبان البته، رسمیّت کتابی آنها، و اینکه فارسیدانی مترجم/مؤلف غالبِ آنها در حد کاوه نیست).
2. یک جاهایی بوی ترجمه یه مشامم میرسد (از بدفهمی شایع اجتناب کنیم، اینطور نیست که ویژگیِ مشخصکنندهی عددهای گنگ این باشد که نمایشِ دهدهیشان بیپایان است، اینطور هم نیست که ویژگیِ عددهای گنگ این باشد که نمایشِ دهدهیشان "بیقاعده" است، آنچه قضیهی ۴ میگوید این است که )
3. آن ضمیر جمع راوی که مرتب تکرار میشود همینطور مثل پتک توی سرم میخورد.
به مقدسات قسم "از بدفهمی شایعی اجتناب کنیم" یا "متشکل" برای نوجوانان اول دبیرستان حتی اگر فهمشان سخت نباشد نامانوس است!! اکثرا می رمند از مواجه شدن با این عبارات.
پاسخحذفدر این مورد که "اکثراً" با این نحوهی بیان مأنوس نیستند مطمئن نیستم (نمیدانم از حدودِ ۱۰۰ دانشآموزِ من چه تعدادی با این عباراتْ آشنا نیستند). به هر حال، این متن متنِ درسیِ ما *نیست*: در کلاس اینطور صحبت نمیکنیم.
حذفنمی دانم که کسی تجربه اینگونه ریاضی درس دادن درمورد بچه های دبیرستانی را داشته یا نه، اصلا اسم این را می توان درس دادن گذاشت یا نه، اما برای من نوشتن یک برنامه در محیط هایی مانند coq یا استفاده از زبان های برنامه نویسی functional مانند Haskell که برخلاف زبان های برنامه نویسی imperative مانند C به ریاضیات نزدیکتر هستند، جالب تر هست. یعنی به جای اثبات هایی که بعضا ساختی هم نیست، استفاده از قابلیت های یک زبان برنامه نویسی برای ساخت اشیا ریاضی. مانند آنچه که در ریاضیات constructive می گویند: proof as program.
پاسخحذفکاوه،
پاسخحذفبعد از خواندن متن آخرت، برگشتم به خواندن این یکی، برای خواندن آن پاراگرافی که به عنوان مقدمه نوشتهای.
کمتر پیش آمده معلم بچههای کمسنتر از بچههای دبیرستانی باشم، اما خوشحالم که چند باری فرصت تجربههای کوچک آموزش به آنها را داشتهام.
چیزی که توجه مرا جلب میکند این است که هرقدر سن پایینتر میرود بیشتر در کلاسها «فرد» میبینم. بیشتر آدمها عجیب با تفرد بالا میبینم، آدمهای غیرمنتظر که امیدواری به در ایران ماندن را بیشتر میکنند. بیشتر متعجب میشوم، جا میخورم و هیجانزده میشوم.
در دانشگاه چنین ادمهای هیجانانگیزی ناگهان کمتر دیده میشوند. توضیحی ندارم، حتی نمیدانم واقعا تفرد و غیرمنتظره بودن کمتر میشود یا فقط کمتر دیده میشود.
گرچه همدلم با این امیدواری، اما به گمانم فقط وقتی در دبیرستان یا به بچههای کوچکتر درس میدهیم چنین چیزی میبینیم (حداقل با این شدت.)