زیباییِ أحسَنَ القَصَص برای من عادی نمیشود... قصدِ من این است که در حینِ نوشتنِ این یادداشتها به تفسیری و کتابِ دیگری نگاه نکنم؛ ولی، استثناءاً، در موردِ این چند آیه به بخشهای متناظر از عهدِ عتیق (سِفرِ پیدایش، بابِ ۴۱) ارجاع خواهم داد. یادمان هست که آیهی ۴۲ از سورهی یوسف با گفتنِ این تمام شد که یوسف چند سال در زندان ماند.
۴۳. قطع به مجلسِ شاه. نمونهای از ایجازی که پیشتر هم در این سوره دیدهایم: به ما نمیگوید که چه مدت گذشته است. نیز، نمیخوانیم که شاه فلان چیزها را در خواب دید: بهیکباره در مجلسِ شاه هستیم، و، در آیهای واحد، شاه هم خواباش را تعریف میکند و هم—با لحنی که به گوشِ من تحدّیای در آن هست—میخواهد که نظر بدهند، "اگر که خواب تعبیر میکنید". [قس. سفرِ پیدایش، ۴۱، که در ۷-۱ میخوانیم که دو سال گذشته است، و راویِ دانای کلّ برای ما تعریف میکند که فرعون رؤیای اول را میبیند، بیدار میشود، و میخوابد و دومی را میبیند.]
۴۳. قطع به مجلسِ شاه. نمونهای از ایجازی که پیشتر هم در این سوره دیدهایم: به ما نمیگوید که چه مدت گذشته است. نیز، نمیخوانیم که شاه فلان چیزها را در خواب دید: بهیکباره در مجلسِ شاه هستیم، و، در آیهای واحد، شاه هم خواباش را تعریف میکند و هم—با لحنی که به گوشِ من تحدّیای در آن هست—میخواهد که نظر بدهند، "اگر که خواب تعبیر میکنید". [قس. سفرِ پیدایش، ۴۱، که در ۷-۱ میخوانیم که دو سال گذشته است، و راویِ دانای کلّ برای ما تعریف میکند که فرعون رؤیای اول را میبیند، بیدار میشود، و میخوابد و دومی را میبیند.]
۴۴. معبّرانِ درباری درمیمانند: اینها خوابهای آشفته است ("أضغاثُ أحلام")، و ما دانای تعبیرشان نیستیم. توجه کنیم که نمیگویند که اینها خوابهای آشفتهاند و تعبیر ندارند.
اینطور به نظرم میرسد که با خواندنِ فقط ۴۳ و ۴۴، راه برای این فهم باز میمانَد که شاه فیالواقع چنان خوابی ندیده است و فقط اینطور میگوید تا ببیند که بزرگان آیا چه معنایی برایش میتوانند یافت (شاید نوعی چیستانگویی). البته آیههای بعد این را رد میکند چرا که شاه بر پایهی تعبیرِ یوسف تدبیرهای کلان میکند.
همبندِ سابق بعد از مدتی یوسف را به یاد آورده است و میگوید بفرستندش تا از تعبیرِ خواب باخبرشان کند. [در پیدایش ۴۱:۱۲ همبندِ سابق تصریح دارد به اینکه آن که خواباش را چند سال پیش تعبیر کرده بوده جوان است و عبرانی است.] قطع به گفتوگو با یوسف (قاعدةً در زندان)، با حذفِ گفت: "ای یوسف، ای صدّیق،" در بارهی این خواب نظر بده (۴۶).
تعبیرِ صدّیق در اینجا برای من کمی غریب است. البته علیالاصول میشود تصور کرد که کسی علمِ تعبیرِ رؤیا بداند اما در موردِ تعبیرِ رؤیای خاصی دروغ بگوید؛ اما برداشتِ من این است که "صدّیق" در اینجا نه فقط یعنی راستگو، که به معنای مطلع هم هست.
باز هم ۴۶. همبندِ سابق گزارشِ فرعون از خواباش (بخشی از ۴۳) را عیناً برای یوسف میگوید. چنین تکراری البته که روشِ آشنای عهدِ عتیق است (مثلاً در همین پیدایش ۴۱، فرعون در ۲۴-۱۷ خوابهایش را، که پیشتر شنیدهایم، برای یوسف تعریف میکند)؛ اما شاید، در نگاهِ اول، با ایجازِ مألوفِ این سوره ناهمگون باشد. تصورِ من این است که ما قرار است تفاوتِ روشِ تعبیرگوییِ یوسف در دو وضعیتِ متفاوت را ببینیم. در ۴۱-۳۶، یوسف با دو همبندش صحبت میکند—دو بار (۳۹ و ۴۱) آنان را با "یا صاحبی السجن" خطاب میکند که آقای فولادوند به "ای دو رفیقِ زندانیام" برمیگردانَدش. در آنجا یوسف پیش از اینکه تعبیرها را بگوید خودش را معرفی میکند و موعظه هم میکند. اما در اینجا احتمالاً یوسف موعظه را مؤثر نمیداند و شاید هم کدورتی دارد از این همبندِ سابق که در این چند سالی که گذشته، بر خلافِ خواستهی یوسف (۴۲) کاری برای یوسف نکرده. بی مقدمه جواب را میگوید، و با اینکه همبندِ سابق یوسف را هم به اسم خوانده و هم صدّیق خطاب کرده، در جوابِ یوسف نه هیچ کلمهی محبتآمیزی هست نه اصلاً هیچ خطابی.
۴۷-۴۹. توجه میکنیم که در اینجا چیزی که یوسف میگوید صرفاً تعبیرِ خواب نیست؛ تعبیر است همراه با توصیه. برای ما که گزارشِ گزارشِ رؤیا را خواندهایم، گرچه معقول بهنظر میرسد که تعبیرِ رؤیا این باشد که قحطیِ هفتسالهای خواهد آمد از پیِ فراوانیِ هفتسالهای، علیالظاهر اینطور نیست که در خودِ رؤیا دقیقاً توصیهای هم باشد (شاید انتظارمان این باشد که شاه خودش بفهمد چه باید بکند). به هر حال، در سورهی یوسف هم مثلِ سفرِ پیدایش، تعبیری که یوسف بهدست میدهد آغشته به تجویز است.
۵۰. باز ایجازِ زیبای آشنا. ذکری از این نیست که همبندِ سابقْ حرفِ یوسف را از زندان به دربار آورده؛ بلکه: قطع به مجلسِ شاه، که میخواهد یوسف را به نزدش آورند.
۵۰. اینطور به نظرم میرسد که شاه در موقعیتی نیست که بداند که تعبیرِ یوسف صحیح است. (یوسف از آینده صحبت میکند، و باید سالیانی بگذرد تا معلوم بشود که درست گفته. صرفِ گزارشِ ساقیِ آزادشده از درستیِ تعبیرهای چند سال پیش کافی نیست—اگر بود، لازم نمیبود که شاه اول تعبیرِ یوسف را بشنود؛ مثلِ روایتِ پیدایش (۱۴-۴۱:۹)، گزارشِ ساقی باعث میشد که فرعون یوسف را به دربار بخواند. تدوینِ داستان در سورهی یوسف بسیار سریع است، اما در اینجا تأنیِ مطبوعِ بسیار معقولی دارد.)
اینطور به نظرم میرسد که چیزی که شاه را شدیداً شیفته کرده طرزِ کلامِ یوسف است. تعبیرِ یوسف البته که معقول است؛ اما تصورِ من این است که لحنِ دانایانهاش است که فرعون را مفتون کرده. [در سفرِ پیدایش (۴۱:۲۵) یوسف بیانِ تعبیر را با گفتنِ این شروع میکند که رؤیاهای فرعون فیالواقع یکیاند.]
همچنان ۵۰. اما اینطور نیست که یوسف بهسادگی به دربار برود. یوسف به فرستادهی شاه (و نمیدانیم که آیا این همان همبندِ سابق است یا نه) میگوید به نزدِ صاحبات برگرد و از او بپرس که ماجرای زنانی که دستانشان را بریدند چه بوده است. یوسف قبل از اینکه از زندانِ سالیاناش بیرون بیاید خواهانِ اعادهی حیثیت است، تا معلوم شود که در خفا خیانت نکرده است (۵۲).
[این یوسف را بیشتر از یوسفِ عهدِ عتیق دوست داریم که (۴۱:۱۴) فرعون که به دنبالاش میفرستد، سریعاً از زندان میآورندش، و یوسف سر میتراشد و جامه عوض میکند و نزدِ فرعون میآید. عزتِ نفسِ یوسفِ قرآن خیرهکننده است.]
هوشنگ گلشیری هم درباره روایتهای عهد عتیق و قرآن از سرگذشت یوسف، چیزی نوشته است که در جلد دوم «باغ در باغ» هست.
پاسخحذفدر این باره هوشنگ گلشیری در اینجا
پاسخحذفhttp://dibache.com/text.asp?id=2747&cat=8
میگوید: " در « سورة یوسف» روایت برای کسانی تعریف میشود که قصهاش را میدانند، در نتیجه در هر آیه تنها به بخشی از قصه اشاره میشود. بقیة ماجرا در ذهن آدمها هست. از سوی دیگر، شیوه نقل بر قالب قصیده است که هر بیتش باید کامل باشد و به دور آخر قافیه برسد. در حالی که روایت تورات بی هیچ قطعی و با رعایت تداوم نقل میشود."
گلشیری در جلدِ دوم "باغ در باغ" تحت عنوانِ "منابع شگردهاي داستاننويسي در ادبيات كهن" مفصلتر به داستان یوسف میپردازد. گمان میکنم (اما مطمئن نیستم) که در مقالهی گلشیری خواندم که در سورهی یوسف میتوان بسیاری از اجزاء رمان مدرن (قصهی اصلی، قصههای فرعی، پیرنگ، درونمایه، شخصیتپردازی، تعارض، زاویهی دید، مکالمه، اَکشِن، عشق/اروتیسم، تعلیق، قهرمان و ضدقهرمان) را شناسایی کرد.
درباره آیه 44. این که معبران گفته اند "ما به تعبیر خواب های آَشفته آگاه نیستیم" دو چیز را می رساند: یک. ترس معبران از خشم فرعون که مبادا آن ها را به جرم نسبت دادن خواب بدون تعبیر به فرعون مجازات کنند. فرعونی که در مذهب مصریان یک نیمه خدا است و پس از مرگش معمولا به مجمع خدایان ملحق می شود و گاه حتی مورد پرستش قرار می گیرد قاعدتا از دیدن خواب های بی تعبیر مبرا است. از طرف دیگر از اصول تعبیر خواب این بوده است که خواب کسانی تعبیر ندارد که یا از حیث عقلی / دینی / فکری / روانی نازل اند یا با وضعیت نامناسبی به خواب رفته اند که هر یک از این ها از فرعون با چنین جایگاه متصوری بعید است. دو. بی اطلاعی و خامی فرعون را می رساند که تناقض حرف معبران و دورویی آن ها را در نمی یابد: اضغاث احلام اصلا تعبیری ندارد که کسی آن را بداند یا نداند. پس فرعون این جا چنان ساده است که نمی داند اگر خوابش طبق گفته معبران آشفته است دیگر تعبیری نخواهد داشت که کسی بداند. چیزی که ندانستنش شاید برای فردی در این روزگار چندان عجیب نباشد اما چنین بی خبری برای یک فرعون در دوره ای که تعبیر خواب در ساماندهی اوضاع کشور موثر بود عجیب است.
پاسخحذفممنون خواهم شد اگر برای چیزی که چونان یکی از اصولِ تعبیر ذکر کردهاید منبعی معرفی کنید.
حذفدر نبودِ اطلاعاتِ بیشتر، اینطور بهنظرم میآید که حرفتان در موردِ ترس از خشمِ فرعون پذیرفتنی نباشد: اگر اقلامی که در موردِ مقامِ فرعون ذکر کردید صحیح باشد، احتمالاً گفتنِ اینکه خوابِ او *آشفته* بوده است کمتر از این بد نبوده است که بگویند که خواباش بیتعبیر است. دیگر اینکه تصویری که از خواندنِ قرآن و عهدِ عتیق برای من ساخته میشود این شاهِ خاص را فردِ عاقلی نشان میدهد.
متاسفانه بنا بر ملاحظاتی منابع را نمی توانم در این جا معرفی کنم. اگر ایمیلی از شما داشته باشم با کمال میل این کار را انجام خواهم داد.
حذفمعبران از یک طرف ناچارند ادعا کنند خواب های فرعون آشفته است چرا که باید توجیه ای ظاهری برای عجز خود در تعبیر نکردن آن ها بیان کنند. به نظر می رسد معبران می خواهند چنین بهانه بیاورند که چون خواب فرعون آشفته است و خواب های آشفته پیچیده هستند٬ ما از تعبیرش عاجزیم. از طرف دیگر نمی توانند بگویند خواب ها بی تعبیرند چون این ادعا امکان تعبیر خواب ها را از سوی واسطه های دیگر نیز طرد می کند. ادعای تعبیر نداشتن مانند این است که گفته شود "نه ما می توانیم آن را تعبیر کنیم و نه کس دیگری٬ چرا که اصلا خواب شما تعبیری ندارد". احتمالا معبران فاقد چنین بی باکی و بی احتیاطی ای بوده اند. پس راهی نیست به جز این که خواب را آشفته بدانند و خود را عاجز نشان دهند. فکر می کنم فرضیه ترس از فرعون می تواند توضیحی مناسب برای رفتار معبران ارائه کند. هر چند شاید وصف "آشفته" بد باشد اما اولا بدتر آن بود که "تعبیرناپذیری" را هم اضافه می کردند و ثانیا چاره ای جز تراسیدن بهانه ای برای تعبیر نکردن نبود.
به نظر من تنها تصویر ارائه شده در قرآن و عهد عتیق از این فرمانروا٬ فردی است که شنونده و پند پذیر خوبی است. یوسف نه فقط خواب او را تعبیر می کند٬ بلکه علاوه بر آن حتی می گوید که برای مقابله با خشکسالی چه می توان کرد (یوسف: 47-49 - باب 41: 34-36) و حتی می گوید کسی را برای اداره این امور بگمار – و نه این که خود تصمیم بگیر (یوسف: 55 و باب 41: 33) . چیزی در این دو متن وجود ندارد که بر هوش و فراست فرعون دلالت کند. پندپذیر بودن با خام و ساده بودن به نظرم قابل جمع است.
سلام جناب لاجوردی. کمتر چنین تاملاتی از جنابعالی در حوزه قرآن دیده بودم. خوشحال میشوم اگر بیشتر بنویسید.
پاسخحذف