فرمالیسم: لازم نیست بعداً هم خوب بوده باشد
ستودنِ مارشالِ پتن بابتِ قهرمانیهایش در جنگِ بزرگ، بی اعتنا به حکومتِ ویشی؛ لذتبردن از مرورِ تدبیرِ قوامالسلطنه در ماجرای آذربایجان، بی توجه به دورِ پنجمِ نخستوزیریاش.
یادِ بعضی لحظههای آن جمعه هنوز مستام میکند—مهم نیست که یکشنبهی پسفردا چه شد.
ظاهراً نویسنده دربارهی برخی امورِ مربوط به زمان (و حافظه) معیارهای دوگانه دارد—در طلبِ خوشباشی.
پاسخحذفدو شاهد لهِ این مدّعا:
http://kaavelajevardi.blogspot.com/2010/12/blog-post_07.html
http://kaavelajevardi.blogspot.com/2010/04/blog-post_07.html
امین، بیشتر توضیح میدهی لطفاً؟
حذفگویی اتّفاقی که در زمانِ t1 رخ داده بر کیفیتِ مرورِ اتّفاقهای مربوطی که در زمانهای پیش از t1 رخ دادهاند تاثیر میگذارد. اگر اتّفاقی که در t1 رخ داده خوب باشد میتواند بد بودنِ اتّفاقِ مربوطی که پیشتر رخ داده را تحت تاثیر قرار دهد و بهتر کند. امّا اگر اتّفاقِ رخداده در t1 بد باشد نمیتواند باعث شود که نویسنده از اتّفاقِ پیشتر رخدادهی خوب لذّت ببرد.
حذفامین،
حذفخیلی زیاد ممنون بابتِ نوشتنِ این ایرادِ هوشمندانه. مطمئن نیستم که بتوانم از خودم در این مورد دفاع کنم؛ با این حال سعی میکنم.
ایرادِ تو را اینطور میفهمم که این دو موضع—که ظاهراً من به هر دو دلبستگی دارم—با هم ناسازگارند: (الف) فرمالیسم، دستکم به این معنا که سبکِ زندگی و ایدئولوژیِ آفرینندهی اثر و اینکه آفریننده بعداً چه کرده است ربطی به زیباییشناسیِ اثر ندارد، و (ب) اینکه اتفاقاتِ خوبِ آینده میتواند احساسِ مرا نسبت به وقایعِ گذشته بهتر کند.
با نگاه به نوشتهی تو راهی برای فرار از تناقض به نظر میرسد: اینکه بگویم که، با عنایت به لذتجویی، فرمالیسم را فقط در جهتِ *افزایشِ لذت* نقض میکنم—یعنی مثلاً نگاه به زندگیِ آفرینندهی اثر فقط میتواند احساسِ من نسبت به اثر را *بهتر* کند و هرگز نمیتواند (یا نباید) بدتر کند. ظاهراً اشکالِ کار این خواهد بود که این مانورْ خیلی موردی و برایاینمنظورِخاص (ad hoc) به نظر میآید.
شاید راهِ بهتر برای من این باشد که تأکید کنم که در موردی مثلِ مژگان (در یکی از نوشتههایی که به آن ارجاع دادهای)، چیزی که در من تغییر کرده است *احساس* است، و این با داوریِ زیباشناسانه فرق دارد. یا فرمالیسمی که مثلاً در حکمتِ 477 میبینم [نشانی در یادداشتِ بعدی] را میتوانم اینطور بفهمم که امام علی میگوید که به لحاظِ *زیباییشناختی* شعرِ امرؤالقیس بهترین است—و این حرف لزوماً در موردِ *احساس*-ِ ایشان نسبت به شعرهای امرؤالقیس (یا نسبت به لذتی که از شعرِ او میبرَد) چیزی نمیگوید. چیزی هم که در موردِ مدونا و کارهای اخیرش گفتم—باور کن!—نظرِ من نیست: صرفاً نظرِ فرزانه را نقل کردهام.
مطمئن نیستم که موضعِ محکمی باشد که این دو داوریِ شخصِ واحدی در موردِ امرِ واحدی را سازگار بدانیم: (1) زیبا است، (2) دوستاش ندارم. باید فکر کنم و بخوانم. (حرفِ مشابهی در اخلاق مطرح است که گویا نظرِ اکثریت هم باشد، و آن اینکه (با مقداری سادهسازی) میشود کاری را اخلاقاً بد دانست و آن را دوست داشت. از قضا من با این نظر مخالفام!)
به هر حال، باز هم خیلی ممنون.
این جوابِ بلندِ من بود؛ جوابِ کوتاهام این است: سَلـَّمنا.
باز هم فرمالیسم:
پاسخحذفhttp://kaavelajevardi.blogspot.ca/2010/06/blog-post_4473.html
سوالِ من، پس از مطالعهی علافهمندانهی بحث امین و کاوه لاجوردی:
پاسخحذفآقای لاجوردی، فرمودهاید که:
"...مثلاً نگاه به زندگیِ آفرینندهی اثر فقط میتواند احساسِ من نسبت به اثر را *بهتر* کند و هرگز نمیتواند (یا نباید) بدتر کند."
وقتی فهمیدم که بر اساسِ داستانی، بتهوون سوناتبرایِویولونِ شمارهی پنجِ خود را برایِ کسی ساخته (یا دستِ کم به کسی تقدیم کرده) که در آخرین لحظههایِ زندگیِ اش میخواسته بارِ دیگر بهار را ببیند - و نامِ این سونات اتفاقن "بهار" هم هست -، احساس بهتری به این سونات داشتم؛ و هم نگاهِ دقیقتری به ساختارش.
وقتی متوجه شدم که موسیقیِ پایانیِ فیلمِ Equilibrium، کاملن نرمافزاری بوده است، احساسِ قویاَم به این آهنگ تضعیف شد، و هم میلم به بررسیاش.
آخرین مثالی که قرار است کمکم کند به رساندنِ منظورم:
آگاهیِ نسبیِ من از اینکه، رسیدن به نتایجِ عملی دربارهی علومِ تربیت بدنی و آناتومیِ بدن انسان (چیزهایی شبیه به مقادیر حداقل و حداکثر تاب آوردنِ قسمتی از بدن در برابرِ چیزی (عذر میخواهم بابتِ این همه بیدقتی) ) به شکلِ جنایتوارانهای مرهونِ آزمایشاتی بوده که رویِ انسانها به مثابهِ موشِ آزمایشگاهی در زمانِ جنگِ جهانیِ دوم صورت میگرفته، هم باعث شده است احساسِ بدی به این یافتهها داشته باشم، هم - شاید معادلن - حتی دلم نخواهد به آنها مراجعه کنم.
سوالِ من پس از این توضیحاتِ طولانی:
با فرمیندیِ امین: اگر دریافتنِ حقیقتی، بعد از زمانِ t1، چیزی بیشتر از صرفن به دست دادن اطلاعاتی در موردِ اثر یا چیزی که در زمانِ t1 آفریده شده یا رخ داده، باشد؛ ما را به این اندیشه سوق دهد که آن اتفاق یا اثر کمتردوستداشتنی و یا کمارزشتر است برایِ ما نسیت به چیزی که قبلن در موردش اعتقاد داشتهایم، چرا آن نقلِ قول از شما؟
فربد،
پاسخحذفممنون که نوشتید.
متنی که در اوائلِ یادداشتتان نقل کردهاید موضعِ من *نیست*: آن گزاره را چونان ایدهای برای فرار از ناسازگاری مطرح کردهام، و بلافاصله یک اشکالاش را گفتهام. به هر صورت، ظاهراً مثالِ اولتان در مخالفت با جملهای منقول نیست—اطلاعاتِ جدید در موردِ اثر، احساستان به آن را *بهتر* کرده است.
ربطِ آخرین مثالتان به بحث را متوجه نشدم. اما مثالِ اول، آنطور که من میفهمم، نمونهای است از وضعیتی که اطلاعاتِ جدیدْ خوشآمدنتان از اثرِ هنریای را کم کرده است. میپذیرم که کم کرده است، و میگویم که به نظرم این موضوع نشان میدهد شما فرمالیست نیستید—دستکم فرمالیست نیستید اگر که منظورتان این بوده باشد که حالا آن اثر را کمتر از قبل زیبا مییابید. (سعی کرده بودم احساس را از داوریِ زیباشناسانه تمییز بدهم.)
شما میگویید فرمالیست نیستید و شواهدی از داوریهایتان آوردهاید (اما بر ضدِ فرمالیسم دلیلی نیاوردهاید). برایم روشن نیست که نکتهی سؤالتان چیست: آیا دارید میپرسید که چگونه است که با شما همدل نیستم؟
برای دفاع از فرمالیسم سوادِ کافی ندارم، و در مقامِ دفاع نبودهام—فقط سعی کردهام بگویم فرمالیسم در هنر برایم جالب است. چیزی که اشکالِ امین را برایم مهم کرده است این است که هدفاش نشاندادنِ تناقضی در باورها یا داوریهای من است.