۱۳۹۱ فروردین ۸, سهشنبه
در بابِ اینکه برای ساختِ پروپاگاندا هم کاردانی لازم است
دو فیلمِ جونو و چهار ماه، سه هفته و دو روز را در نظر بگیرید—هر دو دربارهی سقطِ جنین و مصائبِ آن. برای مقاصدِ من در این نوشتهی کوتاه، شاید چندان نابجا نباشد که فرض کنیم هر یک از این دو دارد نظری را تبلیغ میکند. نظرهایی که این دو فیلم مبلــّغِ آناند دو نظرِ متضادند، و، از قضا، من در موردشان موضع دارم. شخصاً در موردِ یکی از این دو فیلم چندان هم بیمیل نیستم که بگویم که از مقولهی پروپاگاندا است؛ با این حال، به نظرِ من، هر دو فیلم بسیار خوباند. میشود فیلمی مستحقِ برچسبِ "پروپاگاندا" باشد و با حرفاش موافق نباشیم یا حتی دغلکارانه بینگاریماش ولی معتقد باشیم فیلمِ خوب یا حتی بسیار خوبی است—پیروزیِ اراده (که ندیدهام) و دیکتاتورِ بزرگ احتمالاً از اولین نمونههاییاند که به ذهن میرسد.
در ایرانِ بعد از انقلابِ اسلامی هم دستکم یک فیلمِ پروپاگاندای خوشساخت داریم، که تصادفاً آن هم—مثلِ فیلمی که این مطلب دربارهاش است—دربارهی وزارتِ اطلاعات است: روز شیطان، که آقای بهروز افخمی حدودِ بیست سال پیش ساخته است. در مقابل، به نظرِ من قلادههای طلا ضعفهای زیادی دارد. (تقریباً روشن است که این فیلم با حمایتِ نظامِ جمهوری اسلامی ساخته شده است: تهیهکننده مؤسسهی روایت فتح است و، محتوا را هم اگر نادیده بگیریم، میشود مثلاً پرسید کدام فیلمسازِ مستقلی به تصاویرِ هواییِ—گیرم چندثانیهای—از راهپیماییِ بیستوپنجمِ خردادِ هشتادوهشتِ تهران دسترس دارد. گمان نمیکنم که "حکومتی" خواندنِ فیلم توهین به کسی باشد. از "پروپاگاندا" معنای بدی در نظر ندارم.)
فیلم شروع میشود با صدایی که ظاهراً قرار است صدای اعلاناتِ فرودگاهی در ایران باشد. میشنویم که فلان و بهمان پرواز به زمین نشست. غیر از یکی که تشخیص ندادم، بقیهی پروازها از انگلستان میآمدند—لندن، منچستر، نیوکاسل، لیورپول، بیرمنگام. احتمالاً قرار است بفهمیم که در آغازِ داستان مأمورانِ انگلیسیِ زیادی به ایران آمدهاند؛ اما این ردیفکردنِ اسمها به نظرِ من خندهدار است: تو گویی فیلمنامهنویس نگاهی کرده است به جدولِ لیگِ برترِ فوتبالِ انگلستان. و ابتداییبودنِ بعضی از جلوههای ویژهی غیرضرورِ مربوط به هواپیماها مرا به یادِ پروازِ خنجرها در صحنهی دوئلِ مختار و حرمله در مجموعهی مختارنامه میاندازد.
یا توجه کنید به صحنهای در کشتیِ علیالفرض مجللی در نزدیکیِ استانبول. دخترِ بیحجابی که شراب (؟) میریزد برای آدمهای بدِ عیاشِ فیلم، کارش را با چنان زمختیای انجام میدهد که در هیچ رستورانِ متوسطی هم نمیبینیم. اینکه کارگردان و مشاوراناش—که لابد افرادِ متشرعی هستند—با آدابِ شرابدرجامریختن آشنا نیستند مسموع نیست: فیلمِ مافیایی ندیدهاند؟
یا توجه کنید به ستادِ عملیاتیای که دشمنانِ نظام تشکیل دادهاند. ظاهراً سازندگان میخواهند متقاعدمان کنند که گسترهای از گروهها بر ضدِ ایران ائتلاف کرده بودهاند: این ستاد—که در خردادِ هشتادوهشت در تهران مستقر شده است—شاملِ این افراد است: یک سلطنتطلب (که طبیعتاً پیرمرد عصاقورتدادهای است)، یک مجاهد، یک همجنسگرا (که نمیدانیم از چه گروهی است؛ لابد همجنسگراییْ خود موضعی سیاسی محسوب میشود)، و البته یک مأمورِ سرویسهای اطلاعاتیِ بیگانه، و اینها با هم بگومگوهای نهچندان کمکینهای دارند. باورپذیر نیست که توطئهگرانِ کارکشتهی اسرائیلی و امریکایی و انگلیسی که (چنان که فیلم هم به ما یادآوری کرده است) چندین انقلابِ مخملی را به ثمر رساندهاند چنین ترکیبِ مضحکی را برای چنان برنامهی دشوارِ پیچیدهای برگزیده باشند.
یا صحنهی سقطِ جنینِ بانویی محجبه بر اثرِ هجومِ اغتشاشگرانِ سبز، که به نظرِ من سخیف است.
دیگر اینکه فیلمِ پروپاگاندا باید دستکم در جاهایی به بیطرفی تظاهر کند. اینکه چند بار در فیلم از زبانِ طرفدارانِ نظام میشنویم که تعدادِ راهپیمایانِ معترض بسیار زیاد بوده البته نشانهی خوبی است، اما کافی نیست—مثلاً پخشِ حرفِ نهچندان معقولِ خانم رهنورد در موردِ اینکه آقای موسوی دامادِ فلان استان است قاعدتاً باید در کنارِ حرفِ متناظری از یکی از طرفدارانِ جناحِ پیروز میآمد. تفصیل نمیدهم.
از اینها که بگذریم، به نظرِ من فیلم چیزهای خوبی هم دارد، مهمتریناش ضرباهنگِ مناسب—من در این صد دقیقه گرچه گاه خندهام گرفت و گاه به حقوقِ شهروندانِ حقیقی فکر کردم، باری حوصلهام سر نرفت. اینکه رنگِ سبز در فیلم کمی به آبی میزد (یا من دچارِ توهّم بودم؟) برایم دلپذیر بود. بعضی صحنههای حمله به پایگاهِ بسیج خوب بود، و به نظرم بازیگرانِ دو شخصیتِ اصلیِ بد و خوبِ فیلم (علی رامنورایی و امین حیائی) مجموعاً باورپذیر بودند.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
این لینکی که برای "قلادههای طلا" گذاشتید انگار درست نیست. فکر می:کنم لینک درست این باشه:
پاسخحذفhttp://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%B7%D9%84%D8%A7
http://goldencollars.ir
حذفممنون، محدثه.
حذفhttp://soundcloud.com/frl-journalist/t12a0hbqrup7#play
پاسخحذفدر این که فیلم پروپاگاندا بوده که شکی نیست. مساله اینجاست که عموما همون طور که گفتین وقتی قراره یه قرص تلخ رو به یک حیوون بخورونن، میذارنش لای غذای مورد علاقه اش. این هنر فیلم سازه که این کارو بکنه، اما ضعف سینمای ایران باعث میشه که پروپاگاندا بزنه بیرون و بوی گندش همه جا رو بگیره.
پاسخحذفیه مساله دیگه هم که باید در نظر گرفت اینه که حتی امثال همین فیلم هم مخاطبین زیادی رو تا حدودی با هه همراه می کنن، چرا که سلیقه و سواد سیاسی عموم مردم ایران بسیار نازله. این رو از فیلم ها و موسیقی های جدید، و میزان طرفداراشون به وضوح میشه فهمید.
I'm really really curious, why do these people hate you? Why a simple analysis of something rather trivial engenders such strong emotions? I'm sorry but I find the the comments amusing and even kind of funny. What do you think is the issue?
پاسخحذفWe hate him because he's an embarrassment to males. We hate him because he is a murderous, lying, hypocrital thug. We hate him because he is bisexual except he isn't bi. We hate him because he was accused of rape. And we hate him because we waited all these years to marry Parastoo. We hate him because he's a spy. We hate him because he is an oppressor. We don't hate him because he has a PhD; we hate him because he's arrogant.
پاسخحذفعلاوه بر شکر لذتی که از خوندن این متن فصیح نصیب میشه و آرزوی اجر برای زحمتی که «farzan» برای پیدا کردن معادلهای انگلیسی و گذاشتنشون در ساخت «We hate him because ...» کشیده، من شیفتهٔ این
حذفAnd we hate him because we waited all these years to marry Parastoo.
شدم!
جناب فرزان، شما حتماً از یه روانپزشک کمک بگیر. دلایلت زیادی چرند بود. آخه فکر نمی کنی غلط کردی که چند ساله منتظری یکی با یکی دیگه ازدواج کنه؟
پاسخحذفبرای فهم علت واقعی نفرت فرزان و امثال ایشان، به همه دوستان مطالعه "فرهنگ سیاسی ایران" نوشته دکتر محمود سریع القلم و (حتی)"جامعه شناسی خودمانی" نوشته حسن نراقی را پیشنهاد می کنم.
به فرزان: این جمله ای که نوشتی، یعنی "ما از او متنفریم چون ما همه ی این سالها منتظر بوده ایم که با پرستو ازدواج کنیم!" And we hate him because we waited all these years to marry Parastoo.
پاسخحذفشما فارسی بنویس.
We hate him because he was accused of rape.
این جمله هم یعنی طرف رسماً(از سوی مرجع قضایی) متهم به تجاوز شده بوده، نه اینکه تو و رفقا فکر کرده اید به کسی تجاوز کرده!
شما کلاً ننویس.
We hate him because we love him, and we do not understand why.
پاسخحذفThey hate him because people like him, his posts, and value his opinions, and he takes positions that they don't like, the herd doesn't like those who go astray; because they believe this is a war, everyone is either with them or against them, and anyone who claims to be liberal but does not share their views is a betrayer, because anyone who still lives and works inside Iran and tries to improve things and the day to day life of Iranians is a betrayer to their cause which is toppling the current regime.
پاسخحذفمطلب كاوه به بخوبي به نقاط ضعف فيلم اشاره كرده و ايدئولوژيك، ساختگي و فرمايشي بودن فيلم را نشان داده اما اين نوشته يك ضعف بارز دارد كه باعث ميشود ويژگي يك مطلب تحليلي سينمائي رو نداشته باشد :
پاسخحذف- لحن و منظر روايت مطلب كاوه از جنس " مننويسي" است يعني مطلب ناظر به حس و حال و ذوقورزي نويسنده است و نه نگاه راوي ناظر و تحليلگر...براي تحليليشدن، نوشته بايد از من ِ نويسنده جدا شده و فاصله بگيرد تا بتواند براي تمام ادعاهاي خود دليل ارائه كند و نمونه سينمائي از فيلم نشان دهد و نهايتأ براي مخاطب سينمائي جذاب و خواندني باشد..در غير اينصورت مطلب در حد دوسدارم...دوسندارم ذوقورزانه شخصي باقي ميماند ...
بنابراين روايت و لحن مننويسي بايد از مطلب حذف شود و براي هر ادعا يك دليل يا يك نشانه از خود فيلم ( ونه بصورت مقايسه با فيلمهاي ديگر) ارائه كند...
من لينك نوشته تحليلي خودم در حوزه نقد فيلم در روزنامه شرق رو كپي كردم كه مقالهايست در باره "تم خيانت" در فيلمهاي دهه 90 سينماي ايران، كه با ذكر دلائل و نمونههاي واضح از بخشهائي از سينماي ايران، بدون استفاده از لحن مننويسي و با نگاهي از منظري تحليلي نوشته شده..اميدوارم بدرد بخور باشه...
www.sharghnewspaper.ir/Pdf/91-02-12/11.pdf