آقای مسعود بهنود مقالهای نوشتهاند و توضیح دادهاند که در انتخاباتِ مجلسِ شورای اسلامی شرکت نخواهند کرد. توضیح دادهاند که در تابستانِ سالِ پنجاهوچهار—که شاه رسماً نظامِ سیاسیِ ایران را تکحزبی کرده بود—برای اولین بار رأی دادهاند، "اما شرکت در انتخابات روز جمعه این هفته را بر خود حرام کرده ام."
شخصاً بعضی از نوشتههای غیرتاریخیِ آقای بهنود را بسیار دوست دارم، و معتقدم که جامعهی ایران به ایشان مدیون است، از جمله بابتِ ترویجِ مدارا و عقلانیت. گمان میکنم که لیبرالبودنِ من تا حدِ زیادی نتیجهی این است که در دهههای شصت و هفتاد مقالاتشان در آدینه را میخواندم، و ممنونام. از اینها که بگذریم، به نظرِ من حیف است که آقای بهنود در انتخاباتِ جمعه شرکت نمیکنند—هم اینکه تصورم این است که رأی ایشان همسو با رأیِ من میبود و لذا، با این فرض که تقلب نمیشود، کمک میکرد به اینکه کاندیداهای موردِ نظرِ من انتخاب بشوند، و هم اینکه اگر میخواستند رأی بدهند میبایست به ایران برگردند (در انتخاباتِ مجلس نمیتوان از خارج از کشور شرکت کرد)، و به نظرم ایران با حضورِ آقای بهنود جای بهتری است.
آقای بهنود در بخشِ ماقبلِ آخرِ مقالهشان نوشتهاند "وزارت کشور محمود احمدی نژاد بعد از دو تغییر پی در پی در آستانه انتخابات ۱۳۸۸، اعلام داشت که نخواهد توانست با حفظ ظاهر انتخابات هم کسی جز رقیب را برنده انتخابات بداند، وزارت اطلاعات (به ریاست محسنی اژه ای مخالف جدی اصلاح طلبان) هم خبر داد که دولت ماندنی نیست." کمی متعجبام که آقای بهنود با این لحنِ گزارشِامرِواقعوار اینها را میگویند. تصورِ من این است که ادعایی اینقدر مشخص (اینکه وزارتِ کشور چنان اعلام کرد و وزارتِ اطلاعات چنین خبر داد) باید مستظهر به سند باشد. اگر آقای بهنود سندی در این مورد دارند کاش منتشر کنند، و اگر حرفشان بر پایهی شنیدههایی از افرادِ موثق است کاش در موردِ سلسلهی رواتشان توضیحی بدهند.
اما حتی اگر باور داشته باشیم که در انتخاباتِ سالِ هشتادوهشت به طرزی تقلب شده باشد که نتیجه را عوض کرده باشد، باز هم به نظرم دلیلِ کافی برای شرکتنکردن در انتخابات نداریم. (پیشفرضِ من—که شاید مقبولِ همه نباشد—این است که، در موردِ انتخابات، اصلْ بر شرکت است؛ برای شرکتنکردن است که باید دلیل داشت.) در بدترین حالت رأی من بیتأثیر خواهد بود. بیتأثیری آیا هزینهی زیادی برای من دارد؟ نتیجهی بدِ کارم، تا جایی که من میتوانم بفهمم، خیلی بیشتر از تلفشدنِ وقت و آبیشدنِ انگشت نخواهد بود—مشخصاً: با فرضِ اینکه حکومت اهلِ این باشد که تقلب کند، کارِ من این نتیجهی بد را نخواهد داشت که آمارِ شرکتکنندگان را بالا ببرد چرا که حکومتی که اهلِ تقلب باشد، آمار را هر طور بخواهد اعلام میکند. دوازدهمِ اسفند میروم و، مثلِ مسعود بهنودِ سیوششسال پیش، در تهران—و ترجیحاً نه در شمالِ تهران—گشتی میزنم و در ضمن تصویرِ احتمالاً دقیقتری از میزانِ شرکتِ مردم بهدست میآورم. احتمالی هم میدهم که رأیام مؤثر باشد.
مؤثر. تأثیر. اینکه ترکیبِ نمایندگانِ مجلسِ شورای اسلامی چگونه باشد چیزی است که بر وضعیتِ زندگیِ من اثر میگذارد. من هم متذکر هستم که اینطور نیست که نمایندگان بتوانند در هر موضوعی بحث کنند، و اینطور نیست که هرچه نمایندگان تصویب کنند قانون بشود. اینطور هم نیست که هر کسی بتواند کاندیدا بشود. اینها را همه میدانیم—این را هم قاعدتاً میدانیم که، تا جایی که به این موضوعات مربوط است، در سی سالِ گذشته همیشه همینطور بوده است. برخی از ما از آقای بهنودِ دههی هفتاد یاد گرفتهایم که در همین نظام هم میشود سعی کرد که اوضاع را بهتر کرد، یا (به عبارتِ دیگر؟) مانع از بدترشدناش شد.
کدام را ترجیح میدادیم اگر امر دائر بود بر داشتنِ یکی از دو مجلسِ فرضی که تنها تفاوتشان در این است که یکی وزیرِ کشور را استیضاح و عزل میکند بابتِ دروغگویی، و دیگری نمیکند؟ یا شاید واقعاً معتقدیم که اینها فرقی ندارند؟ برخی از استیضاحکنندگانِ وزیرِ متوفی الآن کاندیدا هستند، و اصولگرایانِ رادیکال به برخیشان با اسم و رسم حمله میکنند. ما احتمالاً میتوانیم کاری کنیم. دستکم به قدرِ وسع بکوشیم.
برخی از ما تغییر از راهِ انقلاب را دوست نداریم، و سعی میکنیم که به روشهای دیگری اوضاع را بهترکنیم. کارِ سادهای نیست، و زود هم به نتیجه نمیرسد. وقتی کسی سعی میکند اوضاع را بهتر کند (اعنی: اوضاع را به سلیقهاش نزدیکتر کند)، شاید گاهی به گذشته که نگاه کند ببیند که عقب رفته است—برای نمونه، ظاهراً آقای بهنود معتقدند که وضعِ ما امروز از سالِهفتادوپنج بدتر است. اگر معتقدیم که روشمان را با تعقل انتخاب کردهایم، به نظرم وقتی پسرفتی مشاهده میکنیم کارِ عاقلانه این نیست که روالِ قبلی را رها کنیم، مگر اینکه دلیلِ خوبی داشته باشیم (مثلاً روالِ بهتری سراغ کرده باشیم). آقای بهنود چه دلیلی دارند برای ترکِ شرکت در انتخابات؟ نوشتهاند:
نه که از صندوق رای دل بریده باشم، بلکه این بار به دو دلیل شرکت را جایز نمی دانم [...]. اول از آن رو که وقتی عقب افتاده ترین جوامع کره زمین فاصله خود را با موازین انتخابات آزاد هر دم کمتر می کنند، تصمیم سازان ایران با تفسیری که از حمایت مردم از خود دارند، باز هم فاصله ایران را از مردم سالاری بیشتر کرده اند. دوم به احترام رای و نظر هواداران انتخابات آزاد و اصلاح طلبان مسالمت جویی که در بندند و زندان را به جرم هواداری از صندوق رای می کشند.
دلیلِ اولی که آوردهاند به نظرم دلیلِ خیلی خوبی نیست—نهایتاً از جنسِ همان مشاهدهی پسرفت است. (آیا اگر در سالِ هفتادوپنج هم ناگهان فاصلهی ما از مردمسالاری بیشتر میشد حکمِ عقلْ تحریمِ انتخابات میبود؟) دلیلِ دوم خیلی برای من روشن نیست: صرفِ اینکه کسانی طرفدارِ انتخاباتِ آزاد باشند و کسانی به جرمِ طرفداری از صندوقِ رأی در زندان باشند آیا دلیلی به دست میدهد که انتخابات را تحریم کنیم؟ تحریمِ انتخابات چگونه قرار است وضع را بهتر کند و زندانیان را آزاد کند؟
شاید جملههای آخرِ مقالهی آقای بهنود بتواند فهمِ نظرِ ایشان را آسانتر کند:
اما مهم تر از اینها پیامی است که باز که از زندان رسیده است. اهل قلم که در زندان بزرگ هستند، از ما خواسته اند رای ندهیم.
شاید بخشهایی از اینها استعاره باشد (مثلِ استعارهی طلاق که کمی قبل از اینها در مقالهی آقای بهنود آمده). فارغ از استعاره، آیا نکته این است که کسانی از ما خواستهاند رأی ندهیم؟ گمان نمیکنم آقای بهنود اهلِ این باشند که در چیزی از جنسِ رأیدادن به کسی اقتدا کنند—تصورِ من این است که ایشان اهلِ پیروی از دلیلاند. پیامِ رسیده از زندان حاویِ چه دلیلی بوده است؟ یا آیا حزبی هست که ایشان عقلاً متعهد به پیروی از تصمیماتِ آن است و این حزب جلسهای تشکیل داده و در موردِ موضوع بحث کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که باید انتخابات را تحریم کرد؟ کاش بیشتر توضیح داده بودند.
***
در سالِ هشتادوچهار بخشِ بزرگی از اطرافیانام در موردِ انتخاباتِ ریاستجمهوری بیتفاوت بودند. شاید اگر بیتفاوتها رأی داده بودند اوضاع امروز بهتر میبود. به نظر من—که شاید زیادی بدبین باشم—هر وضعیتی قابلیتِ این را دارد که بدتر بشود. به نظرم اشتباه است اگر طرفدارانِ تحریم باور داشته باشند که وضع از این بدتر نمیشود.
دیگر اینکه وقتی به کسی رأی میدهیم قرار نیست با همهی حرفهایش یا با کارهای گذشتهاش موافق باشیم—تصورِ من این است که اگر اینطور میبود مسلماً گروهِ بسیار بزرگی از طرفدارانِ امروزیِ تحریم به کسی که از سالِ شصت تا سالِ شصتوهشت (و از جمله در سالِ شصتوهفت) نخستوزیرِ جمهوری اسلامی بوده است رأی نمیدادند. رأیدادن به کسی ابرازِ ارادت به او نیست. رأیدادن به کسی برای نمایندگی در مجلس مثلِ انتخابِ مرجعِ تقلید یا انتخابِ همسر هم نیست—به کسی رأی میدهیم که، با توجه به قرائنِ موجود، گمان میکنیم بودناش در مجلس مجلس را مجموعاً به سمتِ مطلوبِ ما متمایلتر میکند. به بهترینهای موجود رأی میدهیم.
من در انتخاباتِ مجلس شرکت میکنم.
اشتباهاتِ تایپیِ کاوه به من بصیرت هایی می بخشد؛ انگار کمی عجله داشته...
پاسخحذفالبته فارغ از اینکه به نظرم استدلال های دو نبشته ی انتخاباتیِ او اصلا درخشان نیستند.
یک مورد اشتباهِ لپّی ("کشور" بهجای "اطلاعات") و سه مورد نبودِ فاصله بینِ کلمات را اصلاح کردم. اگر اشتباههای تایپی را مشخصاً نشان بدهید ممنون میشوم.
پاسخحذفکاوه جان در دو مطلبی که نوشتی و کوشیدی دو کفه ترازوی رای دادن یا رای ندادن را بسنجی، به نظرم مولفه مهمی را در نظر نگرفته ای و یا لااقل به آن در نوشته ات اشاره نکردی: رای ندادن به مثابه اعتراض به وضعیت موجود. از همین حالا می توان از لابلای صحبت های برخی مسئولان جمهوری اسلامی (مثل لحن التماسی رحیم صفوی و نیز قالیباف در برنامه تلویزیونی) و نیز برخی پارچه نوشته ها در تهران (که - به دروغ- به رادیو فردا هم متوسل شده اند) فهمید که وزن عدم شرکت برای اثرگذاری (همان بدتر نشدن اوضاع) بیش از رای دادن به مثلا علی مطهری است که جلوی احمدی نژاد بایستد.
پاسخحذفجایی به جای "یعنی" نبشته اید "اعنی" و جای دیگری به جای "تحریم"؛ "تخریم". جایگاه این واژگانِ به غلط نبشته را مشخص نمی کنم چون حوصله ی شمارش ندارم.
پاسخحذفآخرین قالِ نقل شده از آقای بهنود هم یک "که" اضافه دارد که البته اشتباه از آقای بهنود بوده است، هرچند نقل قول های شما را متوقعیم که حاویِ غلطِ انشاییِ بدون تذکرِ شما نباشند.
البته موارد دیگری هستند که انگار از شیوه ی نبشتن خود فاصله گرفته اید، مثلا در کسره گذاریِ عباراتِ مضافِ ایهام افکن یا حتی نیفکن به شیوه ی سابق خود وسواس به خرج نداده اید، همچنین در نشانه گذاریِ ویرگولی و غیرِ آن.
حالا بماند که اشتباهاتِ لپیِ دیگری هم مرتکب شده اید؛ مثلا به جای "... سراغ داشته باشیم" گفته اید "... سراغ کرده باشیم" که اصلا اصطلاحِ شایعی نیست؛ یا در پاراگراف اول جز اینکه دو بارِ پی در پی از اصطلاحِ "توضیح داده اند" استفاده کرده اید که از شما بعید می نمود، جمله ی پایانی که نقل قولی است از آقای بهنود را چنان آورده اید که با جمله ی پیشین که بازگویی شماست از قالِ ایشان، یکدستیِ نحوی ندارد.
اساسا در کل به نظرم انسجامِ کلام و شیواییِ بیانِ معمولِ شما در این نبشته بارز نیست.
همه ی این ها فارغ از ضعفِ محتوایِ فلسفی -و حتی منطقیِ- براهین شماست، چه براهین سلبی و چه ایجابی.
البته جای این سوال هم برایم هست که شما که با شیوه ی آمرانه در فلسفه ورزی مخالفید، برای چه باید دو نبشته ی مفصل در باب این انتخاباتِ نه خیلی سرنوشت ساز بنویسید که هرچند ظاهرا حاویِ نهی و امر نیستند، اما دستِ کم تداعی گرِ امر و نهی اند.
به نظرم اشکالاتِ محتواییِ این دو نبشته ی شما آنقدر هست که علی رغمِ دو نقدِ نابد یا نسبتا خوبی که بر آن نبشته شده، هنوز بتوان مقاله ای دو هزار کلمه ای در نقد آن نوشت، البته اگر انگیزه ای مثل دوازده نمره ی درسِ سه واحدیِ کارشناسی ارشد در بر داشت.
پا نبشت: می دانم که "قول" درست است و نه "قال".
ناشناسِ 07:01،
پاسخحذفموردِ "تخریم" را اصلاح کردم. در موردِ "اعنی" (که به نظرم نسبتاً زیاد بهکار میبرم) لغتنامهی دهخدا را ببینید:
http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-28a37972c0984a8c81b61b094da26eea-fa.html
در موردِ اغلاطِ متنِ منقول، اگر غلط آشکار باشد با توضیح مخالفام. در بقیهی موارد توضیحی ندارم. ممنون بابتِ توجهتان.
شتابزدگیِ کاوه در "چنین" نبشتنی اینجا آشکارتر می شود، چراکه اویی که اینهمه دقت دارد و وسواسی است، در بازخوانیِ -احتمالا شتابزده ی- نبشته اش هم متوجه آن اشتباهات املایی نشد.
پاسخحذفالبته درباره ی انگیزه ی او از "چنین" نبشته هایی نمی توانم قضاوتِ بدبینانه کنم -حتی قضاوتی نه در ملا عام-، چراکه اولا داده های من برای "چنین" قضاوتی کم اند و دوما می شناسم دیگرانی را که موقعیت هایی مثل کاوه دارند و -ناخوشبختانه- دیدگاه سیاسی او را هم؛ بی اینکه اهداف "آنچنانی" داشته باشند.
Yaser Mirdamadi،
پاسخحذفخیلی ممنون.
در موردِ تحریم-چونان-اعتراض به قدرِ کافی تأمل نکردهام. فعلاً اینها به نظرم میرسد. یکی اینکه تصورِ من این است که، دستکم در موردِ اعتراضاتِ اجتماعی، یک مؤلفهی مهم در اعتراض این است که اعتراض *دیده شود*. به فرضِ اینکه کسانِ زیادی انتخابات را تحریم کنند، این رأیندادن تا چه حد دیده خواهد شد؟ شاید بگویید که کسانی که از آمارِ واقعی خبردار میشوند خواهند فهمید. در این صورت سؤالِ من این است که، از دیدِ طرفدارانِ تحریم، چنین اعتراضی چقدر مفید خواهد بود؟ آیا، از دیدِ مخالفانِ جمهوری اسلامی، نظام با دیدنِ کمشدنِ آراء متنبه خواهد شد؟ چقدر محتمل است که چنین بشود؟
نکتهی دیگر مقایسهی فایده و ضررِ محتمل است. فرض کنیم که تحریم بتواند اعتراضِ بسیار خوبی باشد. آیا سودِ چنین اعتراضی بیشتر است یا ضررِ محرومشدن از امکانِ مجلسی بهتر؟
اما در موردِ نکتهی آخرتان: در امرِ تشویق به شرکت در انتخابات، تفاوتی بینِ رفتارِ مسؤولان در این دوره و دورههای قبل نمیبینم.
به گمان من جانِ کلام این پست دو کلمهی "مدارا و عقلانیت" است. بدون توافق بر سر مباحثِ نظری این مقولهها بحث در مورد مصادیق سیاسی و ایرانی آنها ممکن نیست. امیدوارم زمانی کاوه درمورد این موضوعات جدی و بنیادی بنویسد، حداقل اگر قصد دارد به سیاسینویسی ادامه بدهد. شخصاً امیدوارم چتین نکند چون به گمان من در این زمینه بسیار کم و بد آموخته است.
پاسخحذفنمونهی این بد/کمآموزی فراگرفتن لیبرالیسم از مسعود بهنود است ونه مثلاً از سیروس علینژاد در همان آدینه یا از عزت الله سحابی و تقی رحمانی در ایران فردا.
دربارهی بهنود و نمونههای لیبرالیسم و مدارای وی به اندازهی یک پایان نامه میتوان مطلب نوشت که نسخهی قابلانتشار جای آن نیست. اما حالا که کاوه صحبت مدیون بودن را پیش کشید، به گمان من اقای بهنود یک چیز بزرگ به جامعه مطبوعاتی ایران بدهکار است. ایشان نمونهی اعلای پرورشدهندگان و ترویج دهندگانِ ژانری است که در زبان فارسی صفتِ ژورنالیستی با بیمایهنویسی مترادف گردانده است. این موضوع را دوستِ صمیمی ایشان، آقای آیدین آغداشلو، در نشانی زیر چنین توضیح میدهد:
http://www.jalalifakhr.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=56
"در دورهی من روزنامهنگاری مترادف بود با بیسوادی، کلیگویی، پرتگویی. نمونهی زندهاش هم که تا امروز به کارش ادامه داده، دوست بسیار عزیز و نازنین من مسعود بهنود است. هر چه که در بارهی تاریخ نوشته، به عنوان یک روزنامهنگار، جای چون و چرا دارد. یک کتاب نوشت به نام "از سید ضیاء تا بختیار" در بارهی نخست وزیرهای ایران که هر کسی مقاله ای در بارهاش نوشت، پنجاه تا غلط از بهنود گرفت. همچنان در حال نوشتن است. احساساتی مینویسد. نثر زیبایی... داشت، حالا دیگر ندارد. بهنود عادت کرده بود و همچنان این عادت را دارد که بیمسئولیت و ول بنویسد. به این که فکر کند روزنامه یک روز میماند و اگر چیزی هم غلط بود اشکالی ندارد"
حرف اقای آغداشلو با مطالب تاریخی بهنود آغاز میشود ولی به گمان من پاراگراف آخرش کلیتر است.
کاوه: "در امرِ تشویق به شرکت در انتخابات، تفاوتی بینِ رفتارِ مسؤولان در این دوره و دورههای قبل نمیبینم."
پاسخحذفhttp://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=19173
در همهى دنيا، انتخابات پرشور، مظهر زنده بودن و حضور بااراده و عزم راسخ يك ملت در عرصههاست. هر جا انتخابات با شركت گستردهى مردم باشد، اين نشانهى اين است كه ملت در آن كشور بيدارند، هوشيارند و با نظام خود همراهند. ميخواهند اين را از دست ملت ايران بگيرند. همهى اين صدها و هزارها و - اگر اين رسانههاى تازه پديد آمدهى اينترنتى را هم محاسبه كنيم، سر به ميليونها ميزند - ميليونها رسانه را به كار انداختند، براى اينكه مردم را دلسرد كنند. گاهى گفتند مردم شركت نميكنند، گاهى گفتند تحريم ميكنند، گاهى گفتند تقلب ميشود، گاهى گفتند چه و چه؛ براى اينكه مردم پاى صندوق رأى نيايند، دلسرد بشوند. آنى كه من احساس ميكنم و از لطف الهى احتمال قوى ميدهم كه اينجور بشود، اين است كه ملت ايران در روز جمعهاى كه مىآيد، يك سيلى سختتر به چهرهى استكبار خواهد زد. [...]
حقيقتاً انتخابات، سيلى به چهرهى دشمنان اين ملت است. آنچه مهم است، اين است كه مردم حضور پيدا كنند؛ البته اين هم مهم است كه به نامزدهاى صالح رأى بدهند. هر دو مهم است، ليكن حضور در درجهى اول است. هرچه حضور مردم بيشتر باشد، پشتوانهى مجلس شوراى اسلامى قوىتر باشد، مجلس محكمترى، تواناترى، شجاعترى تشكيل خواهد شد؛ صداى عموم مردم را ميتواند با قدرتِ تمام به گوش دنيا برساند. اين است كه اين حضور، حضور بسيار بااهميتى است؛ حضور بسيار باعظمتى است. و من تصورم اين است كه اين دفعه، اين نوبت انتخابات، حساسيتش از دفعات قبل هم شايد بيشتر است؛ به خاطر اينكه تيرهاى موجود در تركش استكبار عليه شما مردم تمام شده. هرچه ميتوانستند، ضربه زدند؛ هرچه داشتند و به عقلشان رسيده، فعاليت كردند؛ اين تيرهاى آخر است. بايد بايستيد؛ بايد به توفيق الهى، به فضل الهى، اراده و عزم خود را به رخ دشمن بكشيد تا بفهمد كه در مقابل اين ملت نميتواند مقاومت كند
شما در مورد نقل قول مسعود بهنود که وزارت اطلاعات به احمدینژاد گفته طرف مقابل داره برنده میشه طوری نوشتهاید که مشخص میکند خودتان همچه صحبتی را در جایی ندیدهاید و احتمالا اولین بار است که در یادداشت مسعود بهنود میخوانیدش. این درحالی است که این حرف بخشی از سخنان احمدینژاد است که مدتی پیش در جمع اعضای ستاد انتخاباتی خودش بیان کرد و تقریبا تمامی سایتهای خبری طرفدارش و برخی سایتهای دیگر اصولگرا هم متنش را منتشر کردند. http://snn.ir/print-13900814139.aspx این مساله آنقدر در فضای خبری منتشر و خوانده شد که به نظر نمیآید در حال حاضر نقل آن نیاز به آوردن مستند باشد. ولی این خبر مهم و منتشر شده در این حجم را هم شما اصلا ندیدهاید که حتا احتمال دادهاید مسعود بهنود این را از منابع ثقه اش شنیده باشد. این نشان میدهد که شما علاقه یا فرصت لازم برای رصد فضای سیاسی کشور را ندارید و طبیعتا این ممکن است باعث خطاهای زیادی در برآورد موضع درست یا موضع درستتر در مورد انتخابات هم بشود. و به نظر من همین امر باعث شده چنین استدلالهای سست و ناپختهای برای موضوع لزوم شرکت در انتخابات مطرح کنید.
پاسخحذفمرتیکه،
پاسخحذفتأثیری که ظاهراً مقالههای بهنود بر کاوه گذاشته است "لیبرال بودن" او است و نه فراگرفتنِ "لیبرالیسم". اولی از نظرم چیزی از جنسِ منش است و سبکِ زندگی و دومی آموزهای سیاسی. به نظرم روشن میرسد که برای لیبرال بودن الزامی به فراگرفتنِ لیبرالیسم نیست. ممکن است کسی لیبرال باشد بدونِ اینکه چیزی از لیبرالیسم فراگرفته باشد یا اینکه اسم آن به گوشاش خورده باشد. (مشکلی نمیبینم اگر کسی از این سخن بگوید که فلان پیامبرِ بنی اسرائیل لیبرال بوده است بدون اینکه، طبیعتاً، بهرهای از فراگیریِ لیبرالیسم برده باشد.)
من از محتوای نوشتههایی از بهنود که کاوه از آنها سخن میگوید چیزی نمیدانم ولی با توجه به نوشتههای دیگری که از بهنود خواندهام حتی بعید میدانم او در آن نوشتهها چیزی دربارهی "لیبرالیسم" نوشته باشد که کسی بخواهد از آن فرابگیرداش.
راستی از لینک مصاحبهی آغداشلو ممنونام. به خصوص این بخشاش نیز به نظرم مرتبط رسید با آن چه در ذیلِ نوشتههای انتخاباتی کاوه میگذرد:
"یک بار یک مقالهای نوشتم که در مجله فیلم چاپ شد به نام "مقالههایی که باید مینوشتم و ننوشتم" . در بارهی این که چه قدر حرف درست دل را زدن و اعتقاد را گفتن سخت است. وقتی استاد من (مهندس محسن فروغی) مرد، فقط نه نفر بودیم که رفتیم و ایشان را دفن کردیم. به نظرم او یکی از بزرگترین شخصیتهای هنری پنجاه سال اخیر ایران بود. اما من در بارهاش ننوشتم چون در قبل از انقلاب سمتی دولتی داشت و ملاحظه کردم که نکند متهم به طاغوتپروری شوم. در عین حال، دو جوان در کوچهی ما بودند که من مثل پسرم دوستشان داشتم. خیلی باحیا و نازنین بودند و هر دو بسیجی بودند و در جبهه شهید شدند. در بارهی این دو هم ننوشتم؛ با این که خیلی دوست داشتم بنویسم. گفتم ممکن است بنویسم و فردایش رفقا زنگ بزنند که بله!... داری حق و حقوق میگیری. تو را هم خریدند. گرچه من اصلا نمیدانم که خریدن من به درد چه کسی میخورد!...حرف دل و راست گفتن خیلی مشکل است."
مدت هاست نوشته هایتان را می خوانم. حرف های بی منطق را خیلی تمیز در منطق می پوشانید. ژست عقلانیت می گیرید. واقعیت های سیاسی و تاریخی ما آنقدر عریان شده اند که استدلال های شما توجیه شان نمی کند.رای بدهید و همچنان باور داشته باشید تقلب نشده و این بهتر از بدتر است! ولی افسوس که سخت بی تمکین است حرف هایتان.
پاسخحذفکشف ار تباط بین غلط املایی و ارتباط با عناصر مشکوک الحال که منجر به بصیرت! شده عمیقاً بنده را تحت تأثیر قرار داد و جداً جای شبهه ای برایم نماند که نگارنده این وبلاگ هر شب از جایی بسیار مشکوک مزد دریافت می کند. در حد غنی سازی اورانیم در حیاط منزل توسط آن نوجوان پانزده ساله از نبوغ ناشناس محترم شگفت زده شدم.
پاسخحذفبابا عجب تعطیلی هستی تو، مردم میگن اینا اصلا رای ما رو نمی خونن میندازن سطل آشغال.
پاسخحذفبعد تو نشتی سر اینکه بین بد و بدتر انتخاب کنیم تا بدتر نشه بحث میکنی.
یا هوش پایینی داری یا خودتو زدی به اون راه.
من حتما در انتخابات شرکت می کنم....البته متعجبم از اقای بهنود که در انتخاباتهای فرمایشی نظام سلطنتی شرکت کرده ولی در انتخابات نظام اسلامی که اینهمه شهید از چمران تا احمدی روشن بحقانیتش شهادت داده اند بی اعتناست...البته این تعجب بشرطیست که اتهام سلطنت طلب بودن بهنود از سوی روزنامه کیهان رو قبول نکنیم...اگرنه که هیچ
پاسخحذفساجد:
پاسخحذفمن با مسامحه (شاید مسامحهی بیش از اندازه) لیبرالیسم را به جای لیبرال بودن بهکاربردم. اما مثالهایی که زدم مقصودم را بیان میکرد. مثلاً سیروس علینژاد که روزنامهنگار است، نه علوم سیاسی یا فلسفهی سیاسی خوانده، ونه مطلبی در مورد اندیشهی سیاسی نوشته است. ولی به گمان من لیبرالمسلک است (این را با تحسین میگویم و نه تخفیف).
وقتی میگویم کاوه کم/بد آموخته منظورم این نیست که نوشتههای رالز و کانت را نخوانده یا نفهمیده (اصلاً در این مورد اطلاعی ندارم). اما لیبرال [مسلک] شدن درنتیجهی خواندن آثار آقای بهنود، به گمان من، مثل "عشق به ترجمه پیدا کردن" براثر خواندن کارهای آقای ذبیحالله منصوری است، یا "علاقه به ترویج روانشناسی پیدا کردن" براثر خواندن کارهای آقای مهدی قرچهداغی، یا "علاقه پیدا کردن به ریاضی" با خواندن آثار آقای علیاکبر قارینیت، یا "دلبستهشدن به توانمندیهای رمان فارسی" از طریق خواندن آثار خانم فهمیه رحیمی. عبارتهای داخل گیومه برای تأکید است و به نظر من میتوان آنها را همسنگِ "لیبرالمسلک شدن" گرفت.
اما آنجه شما از آن مصاحبه به عنوان "مرتبط... با آن چه در ذیلِ نوشتههای انتخاباتی کاوه میگذرد" آوردهاید تنها بخشی از آن ذیل است. بخش دیگر آن ذیل برخوردِ دوگانهی کاوه با امور سیاسی است که نه فقط در نوشتههای انتخاباتی بلکه در همدلیهای او با یاران گرفتارش نیز رخ میتمایاند. وارد عرصهی سیاست شدن و تبلیغ سیاسی کردن و درعین حال در حیطهی قابلانتشار ماندن، به گمان من تبعاتی دارد که کمترینش درهمآمیختن اصول (پرنسیپها)ست. توصیهی من به سیاسی ننوشتن کاوه بعضاً از همین روست.
کاوه: "در امرِ تشویق به شرکت در انتخابات، تفاوتی بینِ رفتارِ مسؤولان در این دوره و دورههای قبل نمیبینم."
پاسخحذفhttp://www.kaleme.com/1390/12/11/klm-93079/
برگه های آموزش و پرورش برای وادار کردن خانواده ها به رای دادن
به گزارش کلمه، در برگه ای که به دانشآموزان داده شده از آنان خواسته شده است تا در روز انتخابات به حوزه رایگیری رفته و آن را به رییس حوزه رایگیری بدهند تا مهر و امضا کند. [همراه با عکس برگهی مزبور]
در بدترین حالت رأی من بیتأثیر خواهد بود. بیتأثیری آیا هزینهی زیادی برای من دارد؟ نتیجهی بدِ کارم، تا جایی که من میتوانم بفهمم، خیلی بیشتر از تلفشدنِ وقت و آبیشدنِ انگشت نخواهد بود!!!!!!—مشخصاً: با فرضِ اینکه حکومت اهلِ این باشد که تقلب کند، کارِ من این نتیجهی بد را نخواهد داشت که آمارِ شرکتکنندگان را بالا ببرد چرا که حکومتی که اهلِ تقلب باشد، آمار را هر طور بخواهد اعلام میکند.
پاسخحذفکاملاً درست که حکومت هر آماری را بخواد اعمال میکنه اما به نظر میرسه حکومتیا دادن رأی را به معنای رضایت از وضع موجود یا حداقل به معنای امید داشتن به این موجودیت می دونند، میدونید یعنی می خوام بگم اونا از این میزان رای چه برداشتی دارند!
موافق نوشته ات هستم. بدون استراتژی مشخص برای بهبود اوضاع تحریم فقط یک رفتار احساسی است، متاسفانه بعضی ها هنوز هم متوجه نشده اند که سیاست کار این کارهای احساسی نیست.
پاسخحذفاز منظر دیگر، باید این را در نظر گرفت که از بهبود وضعیت برای انسان های مختلف مشابه نیست. کسی که تا وقتی ج.ا. سر کار است به ایران برگردد بهتر یا بدتر شدن وضعیت اداره کشور اهمیتی برایش ندارد، بهبود برای چنین افرادی یعنی سرنگونی یا دگرگونی اساسی در سیستم حکومت و طبیعی است که به دنبال کوتاه ترین و کم هزینه ترین راه (برای خود فرد) برای رسیدن به این باشد. مشارکت در انتخابات احتمال چنین دگرگونی و گسستی را کم می کند. از نظر من بقیه دلایل تحریم کنندگان مشارکت اکثرا بهانه هستند، اگر به یکی جواب بدهی یکی دیگر تولید می کنند. انتظار اینکه صریحا دلیل اصلی را بیان کنند و هزینه ی چنین کاری را در مقابل افکار عمومی بپردازند را هم نباید داشت.
تنها راه قانع کردن چنین افرادی به شرکت در انتخابات این است که نشان بدهی که شرکت در انتخابات به نفع آنها نیز هست. انجام این کار در شرایط فعلی اگر ناممکن نباشد بسیار سخت است.
"آنجا كه آزادی نيست
پاسخحذفاگر رأی دادن چیزی را تغییر میداد،
اجازه نمیدادند که رأی بدهید!"
به نظرم استدلال هاتون خیلی قوی نیستند.مطلب قبلی تان "در انتخابات شرکت میکنم" را بیشتر پسندیدم. ولی در کل با تحریم به مثابه اعتراض مخالفم ، و به همان دلیلی که خودتان در جواب یاسر میردامادی نوشته اید.
پاسخحذفشخصاً، تفاوتی بین جنس یا فرمِ استدلالاتِ مبلغان تحریم و تلاشِ جمهوری اسلامی برای اثباتِ "حضور چشمگیرِ مردم پایه صندوقهای رای" نمیبینم.
محفوظ بمانید.
مرتبط با همین موضوع
پاسخحذفhttp://www.mardomak.org/story/69390