۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه
تکلیفِ درسی: تجربهی شخصیِ نامطلوب
گفته بودم توصیهی اکیدم این است که به انگلیسی ننویسد—انگلیسیاش زیاد خوب نیست و جملاتاش بعضاً نامفهوم است. چند هفتهی بعد مقالهای فرستاد، به انگلیسی، به عنوانِ مقالهی پایانِ ترم. بالاخره همت کردم و شروع کردم.
جملهی اولاش اشکالی داشت:
In this essay I will consider the notions of […] accuracy and ask whether they are clear and distict ideas [...].
کلمهی accuracy عجیب بود: برایش در حاشیه نوشتم که احتمالاً منظورش accurately است، که با این واژهی اخیر هم البته جمله غریب میبود. ایرادِ محتواییای هم گرفتم.
خواندن را ادامه دادم و در حاشیهی پاراگرافهای دوم و سوم هم نکاتی نوشتم. غلطِ زبانیای پیدا نکردم. الآن تحلیلام این است که این موضوعِ بیغلطبودنْ توجهام را جلب نکرد چون چند جایی لازم شد در موردِ کمدقتیها و ناپختگیهایی در بیان توضیح بدهم.
در پاراگرافِ چهارم دیدم که زبانِ انگلیسیِ متن بسیار خوب است و با تصورِ من از دانشِ زبانیِ کسی که قرار بود نویسنده باشد نمیخوانـَد. از گوگل خواستم دنبالِ جملهی خاصی از متن بگردد، و رسیدم به مقالهای که جمله عیناً در آن بود...
تعداد و ترتیبِ پاراگرافها و چند کلمهی اولِ هر پاراگرافِ دو متن را بررسی کردم؛ نتیجه: تطابقِ کامل. در پاراگرافِ اولِ متنی که برای من فرستاده بود ضمیرهای اولشخصِ جمع را مفرد کرده بود و چند کلمه را هم عوض کرده بود—مثلاً truth را کرده بود accuracy، که از قضا (؟) یکی از مترادفهایی است که نرمافزارِ مشهورِ مایکروسافت پیشنهاد میدهد. تا جایی که بررسی کردم، از این تغییرات در پاراگرافهای بعد خبری نیست. مقالهای که چونان مقالهی پایانِ ترم تحویل داده شده با همان مراجعِ مقالهی اصلی تمام میشود. هیچ ذکری هم از نویسندهی اصلی (که علاقهی آماتوریای به فلسفه دارد) نشده است.
شاید خودم را مقصر میدانستم اگر که در چند جایِ معدودِ تکلیفِ درسی جملاتی بیذکرِ منبع از جایی نقل میشد: با خودم میگفتم که شاید دربارهی معیارهای انتحال بهقدرِ کافی در کلاس توضیح ندادهام. ولی چه میشود گفت وقتی کسی مقالهای را یکجا برمیدارد و برای نمرهگرفتن به اسمِ خودش جا میزند؟
و کاش دستکم متنِ بهتری انتخاب کرده بود—مثلِ آن شیادِ داستانِ شیخ که قصیدهای از انوری را پیشِ شاه بُرد.
با فرزانه و با چند دوست و استاد مشورت کردم و چند ساعت بعد به او ئیمیلی زدم:
سلام.
مقالهای را بهعنوانِ مقالهی پایانِ ترم برای من فرستادی (با همین نامهای که الآن دارم به آن جواب میدهم). کمی بعد از اینکه خواندناش را شروع کردم شک کردم، و بهراحتی رسیدم به اینجا:
[…]
متنی که در این نشانی هست همان مقالهی است که به عنوانِ مقالهی پایانِ ترم برای من فرستادهای—غیر از اینکه در پاراگرافِ اول چند کلمه عوض شده.
نمرهی مقالهی پایانِ ترم طبیعتاً صفر است (و لذا از این درس نمرهی قبولی نخواهی گرفت). بعد از تأملِ زیاد و مشورت با چند استادِ مجربتر از خودم، به این نتیجه رسیدم که موضوع را به گروه گزارش نکنم چرا که میتواند نتایجِ پردامنهی بسیار مخربی برایت داشته باشد.
توجه کن که اگر این اتفاق در دانشگاهِ معتبری در امریکای شمالی یا در اروپا رخ میداد نوعاً دستکم منجر به یک ترم محرومیت از تحصیل میشد (مواردِ مشخصی سراغ دارم که حتی منجر به اخراج از دانشگاه شده است). حتی کارهایی بسیار ملایمتر از این—مثلِ نقلِ بدونِ مأخذِ چند جمله—با معیارهای رایجِ آکادمیک مصداقِ سرقتِ ادبی (plagiarism) است و نتیجهاش چیزهایی است که گفتم.
نکتهی دیگری که باید توجه کنی این است که کشفِ این تخلفات نوعاً سخت نیست. در بسیاری از دانشگاهها پایگاههای بسیار عظیمی از دادهها هست که وقتی چیزی را به عنوانِ تکلیف تحویل میدهی اول با دادههای آن پایگاه (که شاملِ تکالیفِ دانشجویانِ قبلی هم هست) مقایسه میشود. نرمافزاری که این مقایسه را انجام میدهد آنقدر پیشرفته هست که با کارهایی از قبیلِ تبدیلِ ضمیرِ جمع به مفرد و تبدیلِ املای بریتانیایی به امریکایی گمراه نشود.
(این احتمال را نادیده نمیگیرم که شاید از کسی خواسته بوده باشی برایت مقالهای بنویسد، و آن شخص این مقاله را به تو تحویل داده—یعنی شاید نمیخواستهای مقالهی موجودی را به اسمِ خودت تحویل بدهی، بلکه میخواستهای کسی برایت چیزی تولید کند. اگر اینطور بوده، شاید کارَت فقط مصداقِ تقلب باشد و نه سرقتِ ادبی.)
سرقتِ ادبی—حتی اگر از نوعی اینقدر حاد نباشد—در عرف دانشگاهیِ جهانی (ولی شاید نه در ایران) کارِ بسیار توهینآمیزی محسوب میشود و جامعهی آکادمیک با آن بهشدت برخورد میکند. کشفاش هم، در این زمانهی اینترنت و موتورهای جستوجو، راحتتراز قبل است. حتی فارغ از ملاحظاتِ اخلاقی، بهتر است دیگر کاری از این دست نکنی.
--
پینوشت (نوزدهمِ بهمن). ظاهراً در موردِ موضوعِ هویتِ فردِ متقلب توضیحاتی لازم است.
من هم در حالتِ کلـّی با رسواکردنِ کسی که کارش در ملأ عامِ نبوده مخالفام. در این حالتِ خاص، به نظرِ من افشای هویتِ متقلب بد است، و شاید در بعضی نظامهای حقوقیْ جرم هم باشد.
اینکه بگویند که میدانیم که مصداقِ این نوشته کیست برای من جالب است. تا جایی که به نوشتهی من مربوط میشود، مجموعهی اطلاعاتی که از شخصِ متقلب بهدست دادهام (زبانِ مقاله، میزانِ انگلیسیدانیِ فردِ متقلب، موضوعِ مقاله (اگر از مطلبِ من استنتاج بشود یا شده باشد)، و غیره) او را به طرزِ منحصربهفردی مشخص نمیکند. [راهی برای کشفِ هویت که شاید نتیجهبخش باشد: کسی موضوع و زبانِ مقالههای دانشجویانِ درس را پیدا کند و یکی-دو هفته هم صبر کند تا نمرهها را—که علنی نخواهد شد—به دفترِ گروه بدهم و این شخصِ جستوجوگر بهطریقِ غیرمجازی بفهمد چه کسانی مردود شدهاند، و بعد هویتِ متقلب را استنتاج کند.]
شاید نقلِ جمله یا جملههایی از مقاله را افشاگرانه بدانند، چرا که پنداشتنی است که فردِ متقلب مقالهاش را به چند نفر از دوستاناش نشان داده باشد. بیایید فرض کنیم نشان داده باشد. اگر این را هم به کسانی گفته بوده باشد که مقاله کارِ خودش نیست، در این صورت، تا جایی که به هویتِ متقلب مربوط میشود، نوشتهی من به این کسان اطلاعی نداده است. اگر متقلب مقالهاش را به کسانی نشان داده باشد و وانمود کرده باشد که کارِ خودش است، در این صورت برای من روشن نیست که افشای تقلب کارِ بدی باشد چرا که موضوع از حوزهی خصوصی خارج شده است. (تصور کنید کسی شعری از منصور اوجی را به من و به چند نفر از دوستاناش نشان بدهد و بگوید که کارِ خودش است؛ آیا اخلاقاً بد است که در وبلاگام اعلام کنم که کسی این شعر را به اسمِ خودش جا زده و حال آنکه شعر از کسِ دیگری است؟) با این حال، احتیاط را، چند دقیقه قبل از انتشارِ نوشتهی بالا بهصراحت و در صحبتی تلفنی از ایشان پرسیدم، و ایشان قاطعانه گفت که مقالهاش را به کسی نشان نداده است.
با این توضیحات، کسانی که، علیالادعا، میدانند که مصداقْ کیست لابد از خودش شنیدهاند، که نمیدانم در این صورت من چقدر مقصرم. اگر هم که، با خواندنِ شرحی از دزدی/تقلب، در موردِ کسِ خاصی به این نتیجه رسیده باشند که او مصداقِ این نوشته است، در این صورت به نظرم احتمالاً باید از او عذرخواهی کنند بابتِ بدگمانی و/یا تجسس. و اینها همه با این فرض است که باورها در موردِ شخصِ درستی باشد؛ اگر اشتباه کرده باشند که حکایتِ دیگری است.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
"و کاش دستکم متنِ بهتری را انتخاب کرده بود"
پاسخحذفهر چی متن بهتر، احتمالِ رو شدنِ دست بیشتر.
من الان نمی فهمم که عمومی کردن این داستان قرار است نشان دهنده ی چه باشد؟ جز آبرویی که ریخته می شود.
پاسخحذفشاید اگر این مطلب با همین کوبندگی در همان ایمیل مطرح می شد تأثیر مثبتی هم داشت.ولی حالا چی؟
عمومی کردن نقاط ضعف دیگران باید در زمانی رخ دهد که از این عمومی کردن ، میوه ای حاصل آید و تازه بعد از آنکه این ضعف ابتدا به صورت خصوصی به آن ضعیف منتقل شده باشدو در صورت تکرار ...
نه از این عمومی کردن میوه ای حاصل شده است و نه این ضعف به شخص مربوطه منتقل شده است تا نتیجه ی این انتقال سنجیده شود و بعد ...
من در جواب آن مقاله ی انتخاباتی شما چیزی نوشته بودم و این دست از مقالات شما را قابل اطمینان نمی دانستم و استدلالم این بود که به علت ضعف هایی شخصی که در شما هست بسا ممکن است که شما سخنگوی نرم افزار اطلاعاتی حکومت باشید. در یک کلام بارکش سیاسی دیگران باشید. بعد دیدم نمودن ضعف شخصی دیگران وقتی میوه ای حاصل نمی آورد چه سودی دارد و این است که از آن گذشتم.
حالا می بینم خود شما از نمودن ضعف های شخصی لذت می برید.
بگذریم ....
فراز
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفبعد از خواندنِ یادداشتِ فراز: جملاتِ نقلشده از مقاله(ها؟) را حذف یا تقطیع کردم و نشانیِ مقالهی اصلی را هم برداشتم تا امکانِ شناساییِ فردِ متقلب باز هم کمتر بشود.
پاسخحذف"عمومی کردن داستان" یعنی چی؟ مگه اسمی از طرف آورده؟ خیلی هم عالی بود. اگه همه ی دانشگاه ها با این دقت مقاله و پایان نامه می گرفتند از دانشجوها، این وضع اسفناک بهتر می شد. تا یکی میاد حرف حق بزنه، جواب ندارن یه عده و فک می کنن اگه یه چیزی نگن می میرن. "ضعف شخصی"، "نرم افزار اطلاعاتی"، "بارکش سیاسی". این ادبیات نفرت انگیزه. تو فرازی آخه؟ فرود هم نیستی.
پاسخحذفمن نميفهمم چرا آقاي لاجوردي سعي ميكنه شنايايي متقلب ممكن نباشه. بردن آبروي كسي كه تقلب كرده ميوه اي است كه بايد از اين عمومي كردن حاصل بشه. گرفتن نمره صفر كه استحقاق ايشون بوده و رفتن آبرو كمترين مجازاته.
پاسخحذفدر جواب یاسر و ناشناس ، همزمان
پاسخحذفاصولاً نمی خواستم چیزی بگویم ولی دیشب به راستی حالم خوب نبود. داستان هم این بود که خیلی از ما می دانیم مصداق این نوشته کیست.
مشکل یاسر این است که آن قدر لاجوردی را در جایگاه حق نشانده که اصولاً متوجه نشده من چه گفتم و با ادبیات نفرت انگیزتر از من جوابم را داده است.
اما سخنم چه بود
یک ) در اینکه سخن لاجوردی حق است جای هیچ شکی نیست.
دو ) در اینکه تقلب یا دزدی شخص مربوطه خیانتی به فضای آکادمیک است جای هیچ شکی نیست.
سه ) سخنم این بود که آیا نمی شد این شخص را نخست با یک ایمیل کوبنده، متنبه کرد؟ آیا در آن صورت امکان اینکه وی به واقع به خودش آید بیشتر از حالا نبود؟ یعنی با این عمومی کردن او را در مسیر صحیح که نینداختیم هیچ بلکه شاید نیمچه امیدی هم که به اصلاح او بود زایل شد.
چهار ) من حتی نگفتم که این دست از قصه ها ، عمومی نشود. ولی نمی شد دست نگاه داشت و در زمانی دیرتر و به گونه ای که شخص مورد نظر اینگونه رسوا نشود ، این درد تقریباً همه گیر را به عرصه ی عمومی آورد؟
پنج ) ممکن است گفته شود که طرف خطا کرده و باید توبیخ شود. من هم حرفی ندارم. ولی آیا توبیخی که زمینه ی اصلاح را فراهم آورد از توبیخی با این درجه از خشونت بهتر نیست؟
شش ) گاه چنان سخن می گوییم ( اشاره ام به ناشناس بالایی است ) که گویا هیچ خطایی از ما سر نمی زند. از موضعی خدای گونه. انگار که ما را با خطاپذیری انسان ها نسبتی نیست. بردن آبرو کمترین مجازات است؟ شاید باید چوبه ی دار را هم فراهم می کردیم؟ چه می گویی شما؟
هفت ) یاسر جان! دوست خوش فکر و خوش سخن من ! من کی سخن خود را در باب بارکشی سیاسی و نرم فزار اطلاعاتی و ... تأیید کردم. من که این دست از نوشته ها را با نوشته ی اخیر لاجوردی ( همینی که زیرش کامنت می گذاریم ) مقایسه کرده و همه را با چوب بی اخلاقی رانده ام.
هشت ) باز هم می گویم. نمی خواستم آن چند خط را هم بنویسم. ولی دغدغه ای اخلاقی مانع از سکوتم شد.
فراز
متاسفانه قبل از اینکه کاوه یادداشت فراز را بخواند و جملاتِ نقلشده از مقاله(ها؟) را حذف یا تقطیع کرده و نشانه های مقاله ی اصلی را بردارد، آنقدر نشانه ها گویا و سرراست بود که فردِ متقلب شیاد! -به روایت کاوه- یا متقلب ناشی -به روایت من- به راحتی برای همکلاسی هایش قابل شناسایی باشد.
پاسخحذفالبته هنوز هم با اینکه آن نشانه های مبرهن حذف یا تقطیع شده اند برای کسی که در کلاس حضور همیشگی داشته بوده باشد شناختن سوژه کار سختی نیست؛ بدبختانه.
فرض می کنیم که کاوه صرفا هدفش از برملا کردن قضیه با آن شکل معلوم الحال، محض اطلاع دوستان از ماجراهای استادی او یا ابراز چند و چون اخلاق آکادمیکش یا رونق بخشیدن به وبلاگش یا درک حظ نوشتن یا اصلا جهت خالی نبودن عریضه بوده باشد؛ و نه تنبیه شخصی آن فرد متقلب، مجازات او به شیوه ی رسوایی که هیچ. یعنی در خوشبینانه ترین حالت فرض می کنیم کاوه در بدبینانه ترین حالت هم امکان شناسایی فرد متقلب را حین نوشته ی او نمی داده. در این حالت هم کنش کاوه به نظرم مسئولانه و منصفانه نبوده است، چراکه شواهد عینی از این حاکی است که او در محاسباتش مرتکب اشتباه فاحش شده و برای فرد متقلب رسوایی به بار آورده؛ یعنی او را بین همکلاسی هایش شناسانده و موجب بدگمانی آنها به او شده.
اساسا گمان می کنم دردناکی این رسوایی را همه قبول داریم و برای اثبات آن نیاز به استدلال نیست، البته انگار بعضی گفته اند که بی آبرویی کمترین مجازاتی بوده که برای فرد متقلب سزاوار است، واقعا زبان آدم قاصر می شود از پاسخ گویی به چنین اظهاراتی. اساسا کدام قانون مملکتی و غیر مملکتی مجازات اینگونه ای را مستحق متهم می شمارد؟ کدام مکتب اخلاقی کنش کاوه را حتی با فرض اینکه غرض برملا کردن هویت فردمتقلب را هم نداشته بوده باشد می ستاید؟ گاهی بعضی ادعا ها و حرف ها آنقدر گزاف است که آدم رغبت نمی کند در ردش حتی استدلال کند.
همانطور که کاوه مجازات حقوقی این کردار فرد متقلب را در دانشگاه های معتبر اروپایی و آمریکایی با ذکر جزئیات فنی کشف جرم حتی گوشزد کرده بود، می خواهم از او بپرسم در همان بلاد اروپایی و آمریکایی سزای کنش او از لحاظ حقوقی چیست؟ اینکه خواسته یا نخواسته موجب رسوایی فردی شویم که خود البته اعتقاد راسخ داریم مجرم است، بی مجوز یا مسئولیت حقوقی؛ طبق کدام ملاک عرفی و اخلاقی پسندیده است؟ بلکه ناپسند نیست؟
به نظرم در شرایط معلوم الحال مملکتی ما، که جرم های پلید و مهیب را به چیزی نمی گیرند و مجرمان شامخ در صدر مجلسند، همان نمره ی صفری که فرد متقلب برای مقاله می گرفت مجازات او را کفاف می کرد و همان افتادن درس با نمره ی پایین و همان تنبیه شخصی.
سوال دیگر من از کاوه این است که اینک فایده ی کنش او چه بوده؟ جز به بار آوردن رسوایی ناسزاوار؟ جز انگیزش کینه و نفرت؟ و تباه کردن آنیِ روح و روان یک آدم که مرتکب خلافی شده اما تبهکار نیست و پلشت نیست و پلید نیست و جانی نیست؟ و تلف شدن وقت خودش و من و دیگران برای نوشتن نظر و بکش پس کش؟
من که حوصله ام سر رفت و ناخشنود بودم در نوشتن این متن، که از سیر افولی بیان منطقی و ادبی ام معلوم است؛ نمی دانم کاوه خودش از خواندن اینهمه بافته های من چه حسی خواهد داشت، وقتی ببیند کنشی بوده در قبال کنش او، وقتی یادش بیاید آبرو و حیثیت آدم ها واقعا اینقدر مهم است که دوستان مجرمی! که در حقش اجحاف شده را اینهمه تر به تکاپو بیاندازد.
ممنون می شوم از کاوه اگر به دو سوال من پاسخ دهد.
«این قسمتی بود از آنچه من در نقد کنش کاوه نوشتم، قسمت هایی اش را به دلایل استراتژیک حذف کردم، اگر نیاز شد منتشر می کنم»
در پینوشت دربارهی ادعای آشکارشدنِ هویتِ فردِ متقلب توضیحاتی دادهام. طبیعتاً به حرفهای دیگری که در بعضی یادداشتها مطرح شده نمیپردازم.
پاسخحذفسلام!
پاسخحذفاز منتقدان این مطلب منتشر شده تقاضا دارم برای چند لحظه زاویۀ دیدشان را کمی تغییر دهند، یعنی الان شما دانشجوی خاطی نیستید دیگر، استادی هستید که در صلاحیت علمیتان و اخلاق حرفه ایتان هیچ شک و شبهه ای نیست. در طول یک ترم تلاش کردید تا سطح علمی دانشجویانتان را کمی و فقط کمی بالاتر ببرید که البته کار دشواریست در این روزگار و خود را مسئول می دانید در قبال آنچه که در نهایت از کلاستان خارج خواهد شد. اصول حرفه ای گری، قدر شناسی و چاپلوسی و ... را جزء روال کار نمی داند اما لااقل احترام و ارزشی که دانشجو باید برای استاد و کلاس قائل باشد خیلی توقع زیادی نخواهد بود از طرف استاد.
آقای لاجوردی با گزارش نکردن این تقلب به دانشگاه بزرگترین لطف را در حق ایشان کرده اند. شما فرض کنید که اصلاً این تقلب آشکار نمی شد، آنوقت چه؟ این فردی که الان چندین مدافع پیدا کرده و چه ناحق و توهین آمیزهم صحبت کردند در باب بی اخلاقی استاد، نشسته بود و داشت می خندید به ریش دانشگاه و اساتید محترمش. آبروی این فرد همان زمانی ریخته شد که به عکس سایر هم کلاسی هایش ترجیح داد به ضعم خود میان بُر بزند، این دانشجو زمانی بی آبرو شد که مقالۀ شخص دیگری را ظرف مدت شاید یک ساعت تغییر داد و به نام خود تحویل داد. کاری که شاید سایر دوستانش هفته ها وقت صرفش کرده باشند.
کار ایشان بسیار تحقیر آمیز بود چه برای استاد این درس و چه برای سایر دانشجویان. این وبلاگ یک وبلاگ شخصی است و تعریف آن این است که شخص نویسنده هر مطلبی را از هر جایی از زندگیش و اتفاقات دور و برش می تواند در آن منتشر کند. ترا به خدا رها کنید این آسمان ریسمان به هم بافتن هارا!
قوانین مملکتی، اوضاع سیاسی، خشونت،... قانون اینجا قانون آکادمیک است عزیزان! اوضاع سیاسی هر چه می خواهد باشد، دزد قاضی باشد و شاه دزد ولی امر، سرقت ادبی رخ داده، قاضی هم می شود استاد! این تفکرات "انجمن حجتیه ای" را بگذارید کنار! ما هر کدام باید درست بشویم نه اینکه بگوییم همه مشگل دارند پس ما هم اقماض کنیم. خشم جاهل از سر بلاهت است. چشم هایتان را بسته اید و دهانتان را باز کرده اید!
این کار آقای لاجوردی(گزارش نکردن) خلاف اصول آکادمیک بوده و موافق حس انسان دوستانه و شاید دلسوزانه! که جای تشکر دارد نه تقبیه. امیدوارم در این مملکت هیچ کدام از شما به درجۀ استادی دانشگاه(شریف) نرسید که چه اوضاعی بشود آن روزگار!
نشر مطلب هم در یک وبلاگ شخصی مسئلۀ قامضی نیست آچنان. جلد مجلۀ تایمز که نبوده! شما هم اگر نمی خواندید اصلا متوجه نمی شدید کما اینکه قابل تشخیص هم نبود که چه کسیست از اول. اگر ایشان اینقدر رذیلت اخلاقی دارند خوب اصلاً اینجا نیایید چرا که فساد(و چه فساد مطبوعی) واگیر دار است.
جمع کنید این بساط ایرادات بنی اسرائیلیتان را ترا به خدا!
ناشناسی که مطلب طولانی بعد از فراز را نوشته :
پاسخحذفکاوه به آقای متقلب نگفت شیاد، فقط به شیاد داستان گلستان گفت شیاد.
آقای لاجوردی اگر یادمان باشد که شما به چه کسی گفته بودید که به انگلیسی ننویسد چه؟
پاسخحذفپاسخ و "واکنشِ" این دانشجو به این ایمیلتان چه بود، محتوائَن؟ کنجکاو و مشتاقم که بدانم؛ خرسند و ممنون میشوم نتیجَتَن اگر پاسخ دهید.
پاسخحذفاز نظر من اینکه دانشجوی مورد نظر که بوده و کاری که کاوه کرده (چه در نوشتن ماجرا و چه در واکنشی که نسبت به دانشجوی مورد نظر داشته اهمیت زیادی ندارد. کاوه برمبنای اخلاقیات حرفهای خود تصمیمی گرفته است و ما قرار نیست قاضی یا آمر به معروف و ناهی از منکر باشیم.
پاسخحذفدر نگاه منِ مهمترین نکتهی این پست آن است که کاوه مینویسد "سرقتِ ادبی[...]در عرف دانشگاهیِ جهانی (ولی شاید نه در ایران) کارِ بسیار توهینآمیزی محسوب میشود و جامعهی آکادمیک با آن بهشدت برخورد میکند." جان کلام در آن "ولی شاید نه در ایران" است. اگر این گزاره درست باشد، که به نظر من هست، این مورد تکلیف درسی پایان ترم دیگر خیلی نباید اهمیت داشته باشد؛ چون مورد دانشجوی متقلب را در همه جای جهان میتوان پیدا کرد.ضمناینکه سایت "استادان علیه تقلب" مواردی را گزارش میکند کار این دانشجو در مقابل آن موارد مصداق آفتابهدزدی هم نیست. در این صورت، بحث بنیادیتر تحقیق در صدق آن گزاره، دلایل ریختن قبح سرقت ادبی (با فرض صحتِ گزاره)، و راههای مقابله با آن است.
در شیوه کنونی طرح موضوع، اصل مسئله بدیهی و اجتنابناپذیرانگاشته میشود و شیوهی برخورد کاوه با آن زیر ذرهبین میرود. نوع دیگر نگاه کردن به موضوع شاید این باشد که بپرسیم آنچه یکی از نظردهندگان " "شرایط معلوم الحال مملکتی ما" نامیده چه ربطی به سرقت ادبی دارد؟ یا مثلاً میتوان پرسید که چرا سایت "استادان علیه تقلب" از مصادیق به خطر انداختن امنیت ملی شناخته و مسدود شده است؟
ناشناسِ هشتمِ فوریه، ساعتِ 05:08،
پاسخحذفخطاب به کسی در جمع نگفتهام که *آن کس* بهتر است انگلیسی ننویسد، و بهطورِ خصوصی هم به بیش از یک نفر گفتهام. (و دوباره روالِ اصلی را دنبال میکنم: معمولاً به یادداشتهای ناشناس (بدونِ امضای اینترنتی) جواب نمیدهم.)
فکر میکنم حتی اگر کاوه در جمع هم به شخصِ خاصی گفته بود که انگلیسی ننویسد یا تنها به یک نفر چنین چیزی را خصوصی گفته بود، باز هم تفاوتی در اصلِ ماجرا حاصل نمیشد. مسأله وضعیتِ معرفتیِ انتقادکنندگانِ به کاوه است و نه چیستیِ امرِ واقع. مسأله این است که کسی فکر میکند میداند منظور کاوه کیست چرا که "میداند" که کاوه به یک نفر و تنها به یک نفر چنین چیزی را گفته است. اما او از کجا چنین چیزی را میداند؟ (خودِ شخصِ متقلب هم آیا میتواند از این مطمئن باشد؟) آیا از همهی دانشجوهای کلاس سوال کرده است که آیا کاوه از انگلیسی نوشتن نهیاشان کرده است؟ فکر میکنم مستقل از آن چه در واقع رخ داده، استدلالهای کاوه در پینوشت ۱۹ بهمن، اینجا هم کار میکند.
پاسخحذف(یک وضعیتِ ممکن: اگر کاوه "تنها" به یک نفر در جمع گفته بود که انگلیسی ننویسد و در نوشتهاش نیز نوشته بود "تنها به او گفته بودم ..." آن وقت انتقادِ ناشناس وارد بود.)
احتمالا آقای لاجوردی به یاد دارند که جلسه ی آخر را به این اختصاص دادند که دانشجویان موضوع و ایده ی پروژه ی خود را توضیح دهند. بدیهیست که به این ترتیب بچه ها از موضوع یکدیگر آگاه بودند.
پاسخحذفحتی حالا که قسمت هایی از متن حذف شده است با همین یکی دو خطی که مانده می توان به راحتی حدس زد که قسمت های تقطیع شده چه هستند و موضوع مقاله از چه قرار بوده و فرد مذکور کیست.
واقعا جای تاسف دارد.
شوخی میکنید :)))) جملهٔ زیر دقیقاً در *هر* مقالهای میتواند باشد!
پاسخحذفIn this essay I will consider the notions of […] accuracy and ask whether they are clear and distinct ideas [...].
"یاسر جان! دوست خوش فکر و خوش سخن من ! من کی سخن خود را در باب بارکشی سیاسی و نرم فزار اطلاعاتی و ... تأیید کردم. من که این دست از نوشته ها را با نوشته ی اخیر لاجوردی ( همینی که زیرش کامنت می گذاریم ) مقایسه کرده و همه را با چوب بی اخلاقی رانده ام." نمی دونم این معنی نداره یا من نمی فهمم؟ جناب فراز یه زحمتی می کشی توضیح بدی اینی که گفتی یعنی چی؟ شما سیستمتون اینجوریه که یه سری حرف می زنین، بعد یا ردش می کنین یا تایید؟ این "چوب بی اخلاقی" هم خیلی مبهمه. من کلاَ فکر کنم شما اگه انقدر از آرایه های ادبی استفاده نکنی، ممکنه ملت بفهمن چی می خوای بگی.
پاسخحذفدلار گران میشود، خرج دانشجو نیز. مشتاقان بشتابند که طرف آتش به مالش زده
پاسخحذفhttp://www.profs-against-plagiarism.com/2012/01/blog-post_19.html
فرزانه،
پاسخحذفگفتهاید: "شوخی میکنید :)))) جملهٔ زیر دقیقاً در *هر* مقالهای میتواند باشد!
In this essay I will consider the notions of […] accuracy and ask whether they are clear and distinct ideas [...]."
به نظر من، جهل شما در باب اینکه میتوان جمله یا جملات مورد نظر را درون کوتیشنمارک قرار داد و بعد از گوگل خواست که پیدایشان کند، تکاندهنده است. هرچند که میشود قضیه را تجاهل دانست و به «رِفیقبازی» نسبتش داد.
به هر حال، همانطور که ناشناسِ Feb 9, 2012 09:52 AM گفته -حتی اگر در کلاس هم حاضر نبوده باشیم- به راحتی میتوانیم دریابیم اساساً کدام مقاله مورد بحث است. و به این ترتیب، برخلاف مدعای نویسنده، «نقلِ جمله یا جملههایی از مقاله» کاملاً افشاگرانه است.
هرچند که شاید بهتر است ذهنخوانی نکنیم و به جایِ آنکه این افشاگری را صرفاً به بیمبالاتیِ اخلاقی نویسنده نسبت دهیم، احتمال دهیم که او نیز در این جهلِ فنی با شما شریک باشد.
کافی است از *فناوری* کوتیشنمارک استفاده کرده و جملهی دوم بین and تا ideas را گوگل کنید.
برخلاف مدعای شما که جملات بالا [با همان phrasing] ممکن است در *هر* مقالهای آمده باشند، موتور جستوجوی گوگل فقط دو نتیجه برای آنها به دست میدهد. حدس بزنید دومی کدام است. بقیهی مشخصههای افشاگرانه که از سر بیمبالاتی یا نادانی (یا هر دو؟) منتشر شدهاند (مثل تبدیل ضمیر اولشخص جمع به مفرد یا تبدیل truth به accuracy) هم در سطر اول مقالهی پیشنهادیِ گوگل حی و حاضر اند.
لینک نتیجهی جستوجوی گوگل را نمیآورم چون ممکن است بعضی هنوز اصرار داشته باشند که دادههای این پست به اندازهی کافی افشاگرانه نبوده و قاعدتاً نباید به قابلیت افشاگرانهی آن چیزی اضافه کنم! اما احتمالاً حداقل فایدهی این تذکر آن است که اولاً نویسنده، در آینده، هنگام انتشار داستانهایِ مشابه در باب بیاخلاقیهای مخوف اطرافیانش از نقلِ قول دقیق آنچه گفتهاند یا نوشتهاند پرهیز خواهد کرد، ثانیاً خود شما، احتمالاً، پیش از داوری جاهلانه و از سر «رِفیقبازی» قدری تأمل خواهید کرد.
:)
سینا جان ، شما به نقد استدلال پی نوشت بپردازید.
پاسخحذفبه نظر من خشونتی در انتشار این نوشته هست. چیزی شبیه "اینجا اطلاعات نیست. لطفا سوال نفرمایید.".
پاسخحذفکاوه، به نظرم باید کسی را که تقلب کرده گزارش می کردی. نرم برخورد کردن های اساتید است که باعث می شود فکر کند می تواند از این کارها بکند. فکر کند یکی دو نفر به خاطر چنین کاری از دانشگاه اخراج می شدند، علاوه بر این در سابقه شان هم ثبت می شد که در آینده هر کجا بخواهند بروند کار کنند این سابقه در پرونده اش باشد، آن وقت طرف به خودش اجازه نمی دهد تقلب را انجام دهد. مجازات باید بازدارندگی داشته باشد. فکر می کنم خودت می دانی در دانشگاه های خوب خارجی معمولا دفتری برای این مساله وجود دارد و سابقه ی چنین رفتارهایی را نگه می دارد که در صورت تکرار برخورد جدی تر بشود. با کمی جستجو می توانی آیین نامه های مربوط به چگونگی برخورد با تقلب در دانشگاه های معروف خارجی را پیدا کنی. این به اندازه ی کافی جدی نگرفتن مساله باعث شده که چنین وضع نابه سامانی در مراحل بعدی کاری افراد داشته باشیم. اگر همان بار اول که تقلب می شود یک بار فرد به طور بازدارنده مجازات بشود فردا به خود اجازه نمی دهد که به این راحتی تقلب کند، چه برسد به جرائم بزرگتر. فردی که در کارش عدم صداقت را نشان داده باید تاثیر این مساله روی اعتبار و قابل اطمینان بودنش را بپردازد.
پاسخحذفبه آساني ميشود در دفترچه تلفن کسي جايي پيدا کرد،
پاسخحذفولي به سختي ميشود در قلب او جايي پيدا کرد..
به راحتي ميشود درمورد اشتباهات ديگران قضاوت کرد،
ولي به سختي ميشود اشتباهات خود را پيدا کرد..
به راحتي ميشود بدون فکرکردن حرف زد،
ولي به سختي ميشود زبان را کنترل کرد..
به راحتي ميشود کسي را که دوستش داريم، از خود برنجانيم،
ولي به سختي ميشود اين رنجش را جبران کنيم..
به راحتي ميشود کسي را بخشيد،
ولي به سختي ميشود از کسي تقاضاي بخشش کرد..
به راحتي ميشود قانون را تصويب کرد،
ولي به سختي ميشود به آن عمل کرد..
به راحتي ميشود به روياها فکر کرد،
ولي به سختي ميشود براي بهدست آوردن يک رويا جنگيد..
به راحتي ميشود هر روز از زندگي لذت برد،
ولي به سختي ميشود به زندگي ارزش واقعي داد..
به راحتي ميشود به کسي قول داد،
ولي به سختي ميشود به آن قول وفا کرد..
به راحتي ميشود دوستداشتن را بر زبان آورد،
ولي به سختي ميشود آن را نشان داد..
به راحتي ميشود اشتباه کرد،
ولي به سختي ميشود از آن اشتباه درس گرفت..
به راحتي ميشود گرفت،
وي به سختي ميشود بخشش کرد..
به راحتي ميشود يک دوستي را با حرف حفظ کرد،
ولي به سختي ميشود به آن معنا بخشيد..