۱۳۸۹ آذر ۹, سهشنبه
۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه
استفاده از امکاناتِ جامعهی شهری
با خانمِ وکیل در بزرگراه بودیم. کامیونی جلوی ما بود که ویراژ میداد. دو-سه بار که این کار را کرد خانمِ وکیل که داشت رانندگی میکرد گوشهای نگه داشت. زنگ زد به 110. شنیدم که سلام کرد و گفت "کامیونی در بزرگراهِ صدر... بله؛ حتماً." چند ثانیهی بعد دوباره صحبت کرد. شمارهی کامیون را گفت و مسیر را هم. پایانِ مکالمه. برایم توضیح داد که بارها این کار را کرده، و چند باری دیده که در خیابان یا بزرگراهی پلیس اصلاً منتظرِ رانندهای بوده است.
بعداً دو بار شخصاً به پلیسِ 110 زنگ زدم: یک بار دیدم کسی داشت از صندوقِ صدقات چیزهایی بیرون میکشید، و یک بار هم چند نفر داشتند یکی را میزدند. هر بار قبل از اینکه کسی گوشی را بردارد شمارهی اپراتورِ جوابدهنده اعلام میشد. هر بار در همان چند ثانیهی اول گفتم که کجا هستم، و بهسرعت به جای دیگری وصلام کردند. محل و موضوع را گفتم. کسی که با من صحبت میکرد با دقت گوش میکرد و سؤالهای مربوط میپرسید (مثلاً: "منظورتون سینما آزادی در عباسآباده؟"). هر دو بار چیزی مثلِ "نیرو اعزام میشود" شنیدم، و لحن و واژگان اطمینانبخش بود. و در موردِ خودم هم هیچ چیزی نپرسیدند.
یک بار هم صرفِ تهدید به صحبت با 110 مشکلام را حل کرد. حوالیِ نیمهشب صداهای مهیبی در کوچهمان میآمد. چیزهایی شبیهِ لوله را از روی وانتی میانداختند پایین. آقایی که به دیدِ من شبیهِ صاحبکارها بود داشت تلفنی حرف میزد و اعتنایی به من نکرد. نسبتاً بلند—و در حالی که تلفنام دستام بود—به لولهانداز گفتم: "اگه یکی دیگه بندازی زنگ میزنم پلیس بیاد." بعد، بدونِ تغییرِ لحن: "متوجه شدین: زنگ میزنم پلیس." و برگشتم خانه. تا صبح صدا نیامد. شبهای دیگر نیز هم.
این را که با چه کیفیتی به گزارشها رسیدگی میکنند نمیدانم—موردهایی را شنیدهام که خوب و سریع وظیفهشان را انجام دادهاند، و لابد موردهای نوعِ دیگری را هم کسانی سراغ دارند. به هر صورت، به نظرم وقتی خطر یا خشونتی را در خیابان میبینیم میتوانیم به 110 زنگ بزنیم. هزینهای ندارد، و بعداً هم وجدان/اعصابمان معذب نخواهد بود که هیچ کاری نکردیم.
۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه
ادامه
روزِ اولی که دِینا را دیدم حلقهای در انگشتِ بلندِ باریکِ قشنگِ ظریفاش بود. مثلِ مویِ بافته بود. و دایرهی کامل نبود—شاید حدودِ شصتدرجهاش نبود. اواخرِ دورانی که ساکنِ طرفِ واحدی از اطلس بودیم دادم، دوستی را.
مدتی نبود. روزی در گوشهای از کیفام پیدا شد. و بعد، غیر از مدتی که پیشِ کاملی بود، تقریباً هر روز دستام بود—خیلی از شبها هم. آشکارا زنانه بود. امروز دیدم که نیست. فقط حدودِ نود درجهاش پیدا شد، بر کفِ اتاقام.
بعد، تو زنگ میزنی و اوضاع دیگر خیلی بد نیست، خیلی بد نیست.
۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه
شکوهِ پنجشنبه
حوصله ندارد—سرش درد میکند، کارش خوب پیش نرفته، حالِ مادر دیشب بدتر از معمول؛ هوا گرم است، توپخانه دور است، مدعای اصلیْ حالا دیگر کمی نامعقول.
میرود، چون بر آن است که باید برود: معتقد است که، همه چیز را که لحاظ کنیم، رفتنْ اقتضای وظیفهی شهروندیاش است.
۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه
هفتهی آینده، تهران
از سالِ ۲۰۰۸ قرار بود پاییزِ امسال یک کنفرانسِ فلسفهی یونسکو در ایران برگذار شود. یازده روز قبل از موعدْ یونسکو گفته است "شرایطِ لازم برای تضمینِ سازماندهیِ کارآمدِ یک کنفرانسِ بینالمللیِ سازمانِ مللِ متحد برآورده نشده است".
کارِ یونسکو ابتدائاً کاملاً سیاسی به نظر میآید: خبرِ نیویورک تایمز عمدتاً متمرکز است بر گزارشِ تلاشهای بعضی افراد، از جمله آقای رامین جهانبگلو و بعضی دیپلماتهای خارجی، برای منصرفکردنِ یونسکو از همکاری با ایران؛ خودِ آقای جهانبگلو هم در ابتدای مصاحبه با تلویزیونِ فارسیِ بیبیسی (که ذیلاً به آن خواهم پرداخت) میگویند که بر آناند که لغوِ مراسم ناشی از فشارهای بینالمللی است، و صحبت میکنند از "پیروزی خیلی بزرگی" برای "روشنفکریِ فلسفی در ایرانِ امروز". در داخلِ ایران تیترِ یک خبرِ خبرگزاری جمهوری اسلامی این است: "امام جمعه بوشهر: اقدام یونسکو در حق ایران از زشت ترین عملکردهاي استکبار جهاني است". یک تیترِ دیگرِ ایرنا این است: "معاون وزیر علوم: انصراف يونسكو از شركت در مراسم روز جهاني فلسفه ادامه آپارتايد علمي است".
به نظرم آشکار است که بعضی نهادهای بزرگِ جهانی سیاسیکاری میکنند—گروههای اعطاکنندهی بعضی جایزههای مشهورِ بینالمللی نمونههای آشکاریاند. اما امروز صحبت با دوستانی نشانام داد که شاید انگیزهی یونسکو کاملاً سیاسی یا حقوقبشری [حشو را بر من ببخشایید] نباشد.
برگذاریِ کنفرانسهای بزرگِ بینالمللی شرایطی دارد، احتمالاً بدیهیتریناش اینکه نامِ سخنرانانِ مدعو را باید از مدتها پیش اعلام کنند. خانمِ شهینِ اعوانی که عضوِ شورای علمیِ روزِ جهانیِ فلسفه در ایران هستند کمتر از چهل روز قبل از شروعِ موعودِ کنفرانس صریحاً میگویند که مسلـّماً اسمِ میهمانانِ خارجی را اعلام نمیکنند. تا همین امروز هیچ برنامهی جزئیِ مشخصی برای کنفرانس اعلام نشده است. کمتر از یک ماه مانده به زمانِ مقرر، رئیسِ همایش در نشستِ خبریای میگویند "مقالات دريافتي پس از بررسي هيأت علمي همايش تأييد ميشوند"، که ظاهراً نتیجهی منطقیاش این است که کارِ داوریِ مقالات تمام نشده. پنداشتنی است که بازدیدِ یکی از مسؤولانِ یونسکو از ایران در هفتهی اولِ آبان (که خبرگزاریِ فارس به آن اشاره کرده است) یونسکو را متقاعد کرده باشد که سازماندهیِ مناسبی در کار نبوده است. بیانیهی دبیرخانهی کنفرانس در ایران هم صحبت از غرضورزیِ سیاسیای نمیکند. در نبودِ شواهدِ موثق، این احتمال را جدی میگیرم که تصمیمِ یونسکو سیاسی نبوده باشد—حتی خوشحالتر میشوم اگر معلوم شود که موضوع سیاسی نبوده است.
***
اما حرفِ اصلیام این نیست. تلاش برای لغو یا تحریمِ کنفرانس به نظرِ من کارِ بدی است. اینکه رابطهی جمهوریِ اسلامی با علومِ انسانی (علیالخصوص جامعهشناسی و فلسفه) خوب نیست آشکار است. برای اهلِ فنّ این هم آشکار است که وضعِ ما در فلسفه—دستکم به معنای غربیاش—بسیار بد است. شخصاً دوست دارم تفکرِ آکادمیکِ فلسفی در ایران رایجتر شود، و به نظرم یک راهِ رسیدن به این مطلوبْ آمدنِ فلسفهکارانِ خارجی به ایران است—کمترین فایدهاش این است که ممکن است دانشجویانِ ما استادانی از سنخی دیگر ببینند و حرفهای دیگر بشنوند. گمان میکنم صرفِ آمدنِ بعضی مشاهیر به ایران نعمتی است—و بعید میدانم که اگر بیایند حکومتِ ایران مانع از این بشود که دانشجویانِ ما از ایشان دربارهی موضوعاتِ فنـّیِ فلسفهی زبان و آراءِ کواین بپرسند.
آقای جهانبگلو از تورنتو در مصاحبه با بیبیسیِ فارسی نظرهایشان را دربارهی مسؤولیتِ مدنیِ فیلسوفان و رسالتِ فلسفه در "مملکتی مثلِ ایران" میگویند. ایشان میگویند که معتقدند ریاستِ آقای حدادعادل کنفرانس را سیاسی و ایدئولوژیک میکند؛ معتقدند که بحثِ آزاد در کار نخواهد بود و تعدادِ زیادی از متفکرانِ ایرانی شرکت نخواهند کرد، و عمدتاً کسانی شرکت میکنند که حکومتِ ایران در موردشان حساسیتی ندارد.
آقای جهانبگلو لابد اطلاعِ بسیار دقیقی از وضعِ دانشجویان و استادانِ شاغل در ایران دارند؛ اما، به فرض که آقای جهانبگلو درست بگویند، هنوز برای من روشن نیست که چرا نباید فلسفهکارانِ ما (دستکم آنانی که دولت حساسیتی در موردشان ندارد) از میهمانانِ خارجی استفاده کنند. وانگهی، هر کس در کنفرانسِ بزرگی شرکت کرده باشد میداند که استفادههای علمی از میهمانان منحصر به جلساتِ کنفرانس نیست—بسا که ایدهای در شامِ دوستانهای شکل میگیرد و در پیادهرَویای پخته میشود. غیر از این، از برکاتِ این کنفرانسها جلساتِ نیمه- یا غیررسمی است؛ مثلاً ظنِّ قویِ من این است که دنبالکنندگانِ جدیِ مباحثِ فلسفی در منطق چیزِ مهمی را از دست خواهند داد اگر سخنرانیِ خارج از کنفرانسِ آقای ویلفرید هاجز در انجمنِ حکمت و فلسفه را نشنوند.
بعید است اگر پولِ دولت و پشتیبانیِ یونسکو نمیبود همهی این میهمانان حاضر میشدند به ایران بیایند. به نظرم در حالتِ ایدهآلِ آقای جهانبگلو باید از خیرِ فوایدِ این کنفرانسها گذشت، چرا که حاصلاش تبلیغ برای جمهوریِ اسلامی است. به نظرم تا حدی شبیهِ این است که اگر شهردار میخواهد رئیسجمهور بشود، مهندسانی که با او مخالفاند نباید برایش پل بسازند—اگر هم ساختند، شهروندانی که مخالفِ مشیِ سیاسیِ او هستند نباید از آن پلها استفاده کنند.
مصاحبهکننده به سهمِ آمدوشدِ فیلسوفانِ غربی در بازکردنِ فضای کشورهای بلوکِ شرق اشاره میکند. توضیحِ آقای جهانبگلو این است که آن اندیشمندانِ غربی با افرادی از جامعهی مدنیی کشورهای اروپای شرقی مراوده داشتند نه با نمایندگانِ دولتی. به نظر میرسد که آقای جهانبگلو دارند میگویند که کسانی که از داخلِ ایران در کنفرانس شرکت میکنند (یا ممکن بود شرکت کنند) عضوِ جامعهی مدنیِ ایران نیستند و نمایندگانِ دولتاند. شخصاً یادم نمیآید حتی در زمانِ آقای خاتمی هم نمایندگیِ دولت را پذیرفته باشم... غیر از این، ظاهراً تصورِ آقای جهانبگلو این است که شرکتکنندگانِ خارجی عاجزند از درکِ اینکه چه کسی نمایندهی دولت است و چه کسی عضوِ جامعهی مدنی است—لابد در اروپای شرقی این را بر پیشانیِ مردم مینوشتهاند تا فیلسوفان بتوانند تشخیصشان بدهند.
آقای جهانبگلو حکمی هم دادهاند در موردِ کسانی که در برگذاریِ کنفرانس مشارکت میکنند: "آنهایی که میخواهند شرکت بکنند، یا اینکه واقف هستند به این رسالت مدنی فلسفه، یا اینکه اصلاً برایشان مهم نیست و میخواهند که به هرحال یک کارِ بسیار بوروکراتیک انجام بدهند". سلام بر شما.
به نظرم خوب است همه مراقب باشیم که ایدئولوژی و موضعِ سیاسی و تاریخِ زندگیمان باعث نشود که سعی کنیم به هر قیمتی به دشمنانمان ضربه بزنیم، حتی اگر قیمتاش سدکردنِ راهِ بسطِ معرفت و توهین به هر کسی باشد که با ما همعقیده نیست.
کارِ یونسکو ابتدائاً کاملاً سیاسی به نظر میآید: خبرِ نیویورک تایمز عمدتاً متمرکز است بر گزارشِ تلاشهای بعضی افراد، از جمله آقای رامین جهانبگلو و بعضی دیپلماتهای خارجی، برای منصرفکردنِ یونسکو از همکاری با ایران؛ خودِ آقای جهانبگلو هم در ابتدای مصاحبه با تلویزیونِ فارسیِ بیبیسی (که ذیلاً به آن خواهم پرداخت) میگویند که بر آناند که لغوِ مراسم ناشی از فشارهای بینالمللی است، و صحبت میکنند از "پیروزی خیلی بزرگی" برای "روشنفکریِ فلسفی در ایرانِ امروز". در داخلِ ایران تیترِ یک خبرِ خبرگزاری جمهوری اسلامی این است: "امام جمعه بوشهر: اقدام یونسکو در حق ایران از زشت ترین عملکردهاي استکبار جهاني است". یک تیترِ دیگرِ ایرنا این است: "معاون وزیر علوم: انصراف يونسكو از شركت در مراسم روز جهاني فلسفه ادامه آپارتايد علمي است".
به نظرم آشکار است که بعضی نهادهای بزرگِ جهانی سیاسیکاری میکنند—گروههای اعطاکنندهی بعضی جایزههای مشهورِ بینالمللی نمونههای آشکاریاند. اما امروز صحبت با دوستانی نشانام داد که شاید انگیزهی یونسکو کاملاً سیاسی یا حقوقبشری [حشو را بر من ببخشایید] نباشد.
برگذاریِ کنفرانسهای بزرگِ بینالمللی شرایطی دارد، احتمالاً بدیهیتریناش اینکه نامِ سخنرانانِ مدعو را باید از مدتها پیش اعلام کنند. خانمِ شهینِ اعوانی که عضوِ شورای علمیِ روزِ جهانیِ فلسفه در ایران هستند کمتر از چهل روز قبل از شروعِ موعودِ کنفرانس صریحاً میگویند که مسلـّماً اسمِ میهمانانِ خارجی را اعلام نمیکنند. تا همین امروز هیچ برنامهی جزئیِ مشخصی برای کنفرانس اعلام نشده است. کمتر از یک ماه مانده به زمانِ مقرر، رئیسِ همایش در نشستِ خبریای میگویند "مقالات دريافتي پس از بررسي هيأت علمي همايش تأييد ميشوند"، که ظاهراً نتیجهی منطقیاش این است که کارِ داوریِ مقالات تمام نشده. پنداشتنی است که بازدیدِ یکی از مسؤولانِ یونسکو از ایران در هفتهی اولِ آبان (که خبرگزاریِ فارس به آن اشاره کرده است) یونسکو را متقاعد کرده باشد که سازماندهیِ مناسبی در کار نبوده است. بیانیهی دبیرخانهی کنفرانس در ایران هم صحبت از غرضورزیِ سیاسیای نمیکند. در نبودِ شواهدِ موثق، این احتمال را جدی میگیرم که تصمیمِ یونسکو سیاسی نبوده باشد—حتی خوشحالتر میشوم اگر معلوم شود که موضوع سیاسی نبوده است.
***
اما حرفِ اصلیام این نیست. تلاش برای لغو یا تحریمِ کنفرانس به نظرِ من کارِ بدی است. اینکه رابطهی جمهوریِ اسلامی با علومِ انسانی (علیالخصوص جامعهشناسی و فلسفه) خوب نیست آشکار است. برای اهلِ فنّ این هم آشکار است که وضعِ ما در فلسفه—دستکم به معنای غربیاش—بسیار بد است. شخصاً دوست دارم تفکرِ آکادمیکِ فلسفی در ایران رایجتر شود، و به نظرم یک راهِ رسیدن به این مطلوبْ آمدنِ فلسفهکارانِ خارجی به ایران است—کمترین فایدهاش این است که ممکن است دانشجویانِ ما استادانی از سنخی دیگر ببینند و حرفهای دیگر بشنوند. گمان میکنم صرفِ آمدنِ بعضی مشاهیر به ایران نعمتی است—و بعید میدانم که اگر بیایند حکومتِ ایران مانع از این بشود که دانشجویانِ ما از ایشان دربارهی موضوعاتِ فنـّیِ فلسفهی زبان و آراءِ کواین بپرسند.
آقای جهانبگلو از تورنتو در مصاحبه با بیبیسیِ فارسی نظرهایشان را دربارهی مسؤولیتِ مدنیِ فیلسوفان و رسالتِ فلسفه در "مملکتی مثلِ ایران" میگویند. ایشان میگویند که معتقدند ریاستِ آقای حدادعادل کنفرانس را سیاسی و ایدئولوژیک میکند؛ معتقدند که بحثِ آزاد در کار نخواهد بود و تعدادِ زیادی از متفکرانِ ایرانی شرکت نخواهند کرد، و عمدتاً کسانی شرکت میکنند که حکومتِ ایران در موردشان حساسیتی ندارد.
آقای جهانبگلو لابد اطلاعِ بسیار دقیقی از وضعِ دانشجویان و استادانِ شاغل در ایران دارند؛ اما، به فرض که آقای جهانبگلو درست بگویند، هنوز برای من روشن نیست که چرا نباید فلسفهکارانِ ما (دستکم آنانی که دولت حساسیتی در موردشان ندارد) از میهمانانِ خارجی استفاده کنند. وانگهی، هر کس در کنفرانسِ بزرگی شرکت کرده باشد میداند که استفادههای علمی از میهمانان منحصر به جلساتِ کنفرانس نیست—بسا که ایدهای در شامِ دوستانهای شکل میگیرد و در پیادهرَویای پخته میشود. غیر از این، از برکاتِ این کنفرانسها جلساتِ نیمه- یا غیررسمی است؛ مثلاً ظنِّ قویِ من این است که دنبالکنندگانِ جدیِ مباحثِ فلسفی در منطق چیزِ مهمی را از دست خواهند داد اگر سخنرانیِ خارج از کنفرانسِ آقای ویلفرید هاجز در انجمنِ حکمت و فلسفه را نشنوند.
بعید است اگر پولِ دولت و پشتیبانیِ یونسکو نمیبود همهی این میهمانان حاضر میشدند به ایران بیایند. به نظرم در حالتِ ایدهآلِ آقای جهانبگلو باید از خیرِ فوایدِ این کنفرانسها گذشت، چرا که حاصلاش تبلیغ برای جمهوریِ اسلامی است. به نظرم تا حدی شبیهِ این است که اگر شهردار میخواهد رئیسجمهور بشود، مهندسانی که با او مخالفاند نباید برایش پل بسازند—اگر هم ساختند، شهروندانی که مخالفِ مشیِ سیاسیِ او هستند نباید از آن پلها استفاده کنند.
مصاحبهکننده به سهمِ آمدوشدِ فیلسوفانِ غربی در بازکردنِ فضای کشورهای بلوکِ شرق اشاره میکند. توضیحِ آقای جهانبگلو این است که آن اندیشمندانِ غربی با افرادی از جامعهی مدنیی کشورهای اروپای شرقی مراوده داشتند نه با نمایندگانِ دولتی. به نظر میرسد که آقای جهانبگلو دارند میگویند که کسانی که از داخلِ ایران در کنفرانس شرکت میکنند (یا ممکن بود شرکت کنند) عضوِ جامعهی مدنیِ ایران نیستند و نمایندگانِ دولتاند. شخصاً یادم نمیآید حتی در زمانِ آقای خاتمی هم نمایندگیِ دولت را پذیرفته باشم... غیر از این، ظاهراً تصورِ آقای جهانبگلو این است که شرکتکنندگانِ خارجی عاجزند از درکِ اینکه چه کسی نمایندهی دولت است و چه کسی عضوِ جامعهی مدنی است—لابد در اروپای شرقی این را بر پیشانیِ مردم مینوشتهاند تا فیلسوفان بتوانند تشخیصشان بدهند.
آقای جهانبگلو حکمی هم دادهاند در موردِ کسانی که در برگذاریِ کنفرانس مشارکت میکنند: "آنهایی که میخواهند شرکت بکنند، یا اینکه واقف هستند به این رسالت مدنی فلسفه، یا اینکه اصلاً برایشان مهم نیست و میخواهند که به هرحال یک کارِ بسیار بوروکراتیک انجام بدهند". سلام بر شما.
به نظرم خوب است همه مراقب باشیم که ایدئولوژی و موضعِ سیاسی و تاریخِ زندگیمان باعث نشود که سعی کنیم به هر قیمتی به دشمنانمان ضربه بزنیم، حتی اگر قیمتاش سدکردنِ راهِ بسطِ معرفت و توهین به هر کسی باشد که با ما همعقیده نیست.
۱۳۸۹ آبان ۱۸, سهشنبه
عاشقانه: "در آن دوردستِ بعید"
دوستت دارم، مثلِ دوستداشتنِ بچهای—بچهی خیلی کوچکی—مادرش را: بخشِ خیلی بزرگی از دنیای منی، گاهی.
۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه
"تا در کدام سوی آن ایستاده باشی"
در دانشگاه قرار شد رسول شعری بخواند.
سعید گفت "فقط لطفاً از خطِ قرمز عبور نکن."
گفتم "به نظرِ من که باید خوشحال بشوی اگر رسول از خطِ قرمز رد بشود چون او اصلاً بهکلـّی آن طرفِ خطِ قرمز است."
در تکمیلِ نقصِ گزارش.
اشتراک در:
پستها (Atom)