کورش
علیانی، یادداشتهای پشت پنجره:
دربارۀ
فلسطین تحت اشغال و رژیم صیونیستی.
انتشارات
سوره مهر، ۱۳۹۲. ۱۷۶
صفحه، ۶۶۰۰ تومان.
در مقدمهی
نویسنده آمده است که کتاب متشکل است از
بیستوسه یادداشت و یک ترجمه که پیشتر
در مجلهی پنجره
منتشر شده است—توضیحاتِ بیشتری در موردِ
نشرِ اولیه (تاریخ و غیره) ذکر
نشده است. توضیح ندادهاند که منظورشان از فلسطین
تحت اشغال
دقیقاً چیست، و تصورِ من این است که این
عبارت را برای ارجاع به واحدِ سیاسیای
بهکار میبرند که حتی در ایران هم گاهی
به آن اسرائیل میگویند (شعارِ
آشنای "مرگ بر اسرائیل" را به یاد آورید)، و نه برای ارجاع به جاهایی، شاملِ بیتالمقدسِ شرقی، که اعراب در جنگِ ۱۹۶۷ از دست دادند و در سازمان ملل متحد به مجموعهشان میگویند سرزمینهای اشغالی.
اما
اگر فلسطین تحت اشغال را تعریف نکردهاند، باری در همان مقدمه دربارهی رژیم
صیونیستی
توضیحی دادهاند؛ خواندنِ این جملهها برای
آشنایی با لحن و منطق و روشِ نویسنده
شاید مفید باشد (صفحهی ۸):
رژیم صیونیستی در عین حال
نماد ستمگری است. هر
جا از رژیم صیونیستی حرف میزنیم منظور
ستمگری در هر شکل و در هر کجا است که البته
رژیم صیونیستی شکل تبلوریافتهی آن است.
پرداختن به این رژیم
بیتفاوت نماندن در برابر ستم در
گوشهگوشهی دنیا و درازنای تاریخ است.
دربارهی واژهی "صیونیستی" [کذا فی الاصل] شاید
این توضیحِ کلّیِ مؤلف در صفحهی ۸
روشنگر باشد: "در نوشتن
اسمهای عبری، هر جا شهرت اسم مخل نبوده
و اسم به عبری موجود بوده (یعنی
تقریبا همهجا)، حرفنوشت
عبری را ملاک گرفتهام، چرا که تطبیق
بیواسطهی حروف عبری و فارسی معقولتر
از تطبیق به واسطهی زبان سوم – مثلا
انگلیسی – است." احتمالاً
به سببِ پیروی از این سیاست است که جایی
در متنِ کتاب نمیشود اسمی به خطِ لاتین
یا عبری پیدا کرد. آقای
علیانی در موردِ واژهی "صیونیستی" بهتصریح توضیحی ندادهاند، اما لابد
نوشتنِ این واژه بهجای واژهی آشناترِ
"صهیونیستی" نتیجهی
پیروی از همین سیاست بوده است و به نظرِ
آقای علیانی در این مورد شهرتِ "صهیونیستی" مخلّ نبوده است. این به
نظرِ من عجیب است، از جمله به این دلیل
که، به گوشِ من، عبارتِ "رژیم
صهیونیستی" اساساً نوعی دشنام است و غریب است
که در دشنامدادن واقعاً دغدغهی دقت
داشته باشیم.
لحنِ بسیاری از عبارتهای
کتاب مرا به یادِ خبرهای صداوسیمای جمهوری
اسلامی ایران میاندازد. چند
نمونه:
در یک حرکت نمایشی (صفحهی
۱۹)،
این نبرد نابرابر (ص.
۴۲)،
بهانههایی با ظاهر علمی (۴۵)،
پیادهنظام تبلیغاتی (۴۸)،
تا بن دندان مسلّح (۷۶)،
پاسخ دندانشکنی به طراحان این عملیات
(۱۰۰).
تاریخهای ذکرشده در کتاب
تقریباً همگی هجریِ شمسی است، بی ذکری از
تاریخِ میلادی. اصرار بر
این روش گاه به اشتباههایی منجر شده. ظاهراً الگوریتمِ نویسنده این بوده
است که عددِ ۶۲۱ را از عددِ سالِ میلادی
کم کند و نتیجه را چونان سالِ هجریِ شمسی
اعلام کند، بیتوجه به اینکه این فرمول
در حدودِ بیست درصد از ایامِ سال نتیجهی
غلط بهدست میدهد: آیا
توضیحِ دیگری هست برای اینکه چرا در صفحهی
۹۰ تاریخِ تولدِ احیاگرِ
زبانِ عبری را، که ژانویهی ۱۸۵۸ است،
۱۲۳۷ (و نه ۱۲۳۶) اعلام
کردهاند؟
***
نسبت به تعدادِ صفحاتِ کتاب، تعدادِ سطرهای بیوه زیاد است (حدودِ ده تا). رسمالخطِ واحدی اعمال نشده و کیفیتِ عکسها پایین است و نحوهی قرارگرفتنشان در صفحهها چشمنواز نیست. اما حروفچینیِ کتاب خوب است. تیراژِ کتاب
۲۵۰۰ است، که در ایرانِ امروز تیراژِ
زیادی است. ناشر رسماً
وابسته است به حوزهی هنریِ سازمان
تبلیغات اسلامی.
***
در بیستوسه یادداشتِ نویسنده هیچ منبعی جز (ندرتاً)
روزنامهها ذکر نشده است.
مثلاً در یادداشتِ "دیپلماسی
عمومی صیونیستی" (صفحاتِ
۲۳ تا ۲۹) شواهدی بهدست
دادهاند برای این مدعا که "یکی
از خصوصیات رژیم صیونیستی و مَنتَبعش
این است که با هیچ چیز – خصوصاً در عرصهٔ فرهنگ – احساس بیگانگی نمیکنند و از آن
دامن نمیچینند." در
این فصل به برخوردِ اسرائیل با موضوعِ کسانی که مدتی در معدنی در شیلی گرفتار شده بودند و اسکارِ افتخاریِ ژانلوک گدار پرداختهاند، و البته
نویسنده معتقد است که "این فهرست را
میتوان تا ابد ادامه داد". در سراسرِ
این یادداشت هیچ ارجاعی به منبعی وجود
ندارد. (در توضیحاتی که
آقای علیانی در موردِ گدار دادهاند
دوچیز برای من جالبِ توجه است. یکی
اینکه گفتهاند که سی جایزهی سینمایی
گرفته است، و تنها مثالی که بهدست
دادهاند سیمرغِ بلورینِ بهترین فیلمِ
خارجی در یک جشنوارهی فجر است. دوم
اینکه نوشتهاند که کارنامهی گدار
شاملِ "کارگردانی ۹۳ فیلم و نوشتن ۷۸
فیلمنامهٔ مختلف" است،
و من هنوز نفهمیدهام این واژهی "مختلف" چه اطلاعی به خواننده میدهد.)
نیز، منبعِ هیچ کدام از عکسهای
کتاب ذکر نشده است (در این
کتاب حدودِ صد عکس هست). مثلاً
در صفحهی ۱۹ عکسی از کودکی سیاهپوست
هست که در کنارش نوشتهاند "کودک
مهاجر – محروم از تحصیل"، و معلوم نیست
که این عکس از کجا آمده است.
یادداشتِ "نفت
و مصر و عصیان" اینطور شروع میشود (ص. ۱۳۳):
شاید این یادداشت به سیاق
یادداشتهای دیگر نباشد، شاید به اندازۀ
آنها مستدل به نظر نیاید، شاید تنها
مشتی حرف آشفته به نظر بیاید که به هم ربط
زیادی ندارند، شاید هم کسانی پیدا شوند
که پشت این آشفتگی و بیربطی، چیزهای
مهمی ببینند.
این یادداشت
حاویِ چندین جمله است که به مقاماتی در
حکومتِ اسرائیل نسبت داده شده است. هیچ
مرجعی برای این جملهها ذکر نشده است.
فقط یک
جا پیش از نوشتنِ جملهای
ذکر کردهاند: "روزنامهٔ یدیوت اخرونوت میگوید:"—نه
تاریخی ذکر شده و نه چیزِ مشخصکنندهی
دیگری که به خواننده امکان بدهد که صحت
این انتسابها را بسنجد. یک جا هم در صفحهی ۱۳۴ پاراگرافی اینطور شروع میشود: "بنمناحم، یک تحلیلگر صیونیست، میگوید:"، و ارجاعی به جایی ندادهاند. ("بنمناحم" هم، آنطور که من میفهمم، نامخانوادگی است: آقای علیانی حتی نامِ کوچک را ذکر نکردهاند. لابد از طریقی هم تحقیق کردهاند که این تحلیلگر واقعاً صهیونیست است.) نه
به لحاظِ بهدستدادنِ مستندات و نه به
لحاظِ قوّتِ استدلالها به نظرم این
یادداشت از یادداشتهای دیگر هیچ کم
ندارد. اگر
هنگامِ انتشارِ اولیهی این یادداشتها مجالی
برای ذکرِ منابع نبوده است، آیا موقعِ
انتشارِ کتاب هم مجالی نبوده است؟
از لحن و
منطق که بگذریم، به نظرم مشکلِ مهمِ کتابِ
آقای علیانی این است که در خانه نشستهاند
و اینترنتگردی کردهاند (و
نوعاً منبع هم ندادهاند)،
و طوری نوشتهاند که گویی یا از اسرارِ
دستگاههای اطلاعاتیِ مخوفِ اسرائیل
خبرهای دستاول دارند و دارند افشاگری
میکنند، یا اینکه شخصاً در سرزمینهای
اشغالی قدم زدهاند و با مهاجران و
فلسطینیان صحبت کردهاند و به خانوادههای کشتگان سر زدهاند و از محلهای
ایستبازرسی بازدید کردهاند و حالا
برای ما گزارش میکنند. از جهاتی، این مرا یادِ مطلبی در روزنامهی شرق میاندازد.
نویسنده در صفحهی ۵۴ میگوید:
نویسنده در صفحهی ۵۴ میگوید:
اسلام
حتی در حیطههایی مانند تبلیغات و دیپلماسی
عمومی نیز اجازۀ گفتن مطالبی غیرواقعی و دروغهایی ولو ناخواسته را نمیدهد.
ما در ایران نه به افشاگری، که به شناخت رژیم صیونیستی نیاز داریم. شناخت مرحلهٔ بعد از افشاگری است. اما میبینیم که خبرنگاران ما، که در مورد این رژیم خبر تهیه میکنند، با مفاهیم و ابزارهای مورد نیاز در کار خود آشنایی اولیه ندارند.
ما در ایران نه به افشاگری، که به شناخت رژیم صیونیستی نیاز داریم. شناخت مرحلهٔ بعد از افشاگری است. اما میبینیم که خبرنگاران ما، که در مورد این رژیم خبر تهیه میکنند، با مفاهیم و ابزارهای مورد نیاز در کار خود آشنایی اولیه ندارند.
شخصاً حکومتِ اسرائیل را ظالم و غاصب میدانم. اما به نظرم بجا میبود نویسندهی محترم به این توصیههای خودشان بیشتر توجه میکردند.
من نمیفهمم چرا کاوه این "تعلیف"ها را جدی میگیرد. پول نفت است که این جور بنگاهها را میچرخاند و بعد مدارس، مساجد سازمانهای دولتی و همهی خودیها محصولاتشان را میخرند.
پاسخحذفدر وبسایتِ ناشر و در این نشانی
http://www.sooremehr.ir/fa/content/5161/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87-%D9%85%D9%87%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D9%84%DB%8C%D9%88%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D8%AF%D9%86
میخوانیم که
"کتابهای سوره مهر در مسیر میلیونیشدن
همزمان با هفته دفاع مقدس کتابهای پرفروش انتشارات سوره مهر تیراژ چندصد هزارتایی را پشت سر گذاشتند."
برای نمونه شرح فروش یکی از این کتابها را در این نشانی بخوانید:
http://alef.ir/vdce7n8zzjh8ozi.b9bj.html?195101
در این گزارش پسر آقای احمد توکلی و داماد آقای صادق زیباکلام میگوید:
"اين يك مثال بود از ساز و كار هديه دادن گترهاي كتابي كه هزار ساعت وقت از خاطرهنگار محترم خانم سيده اعظم حسيني براي مصاحبه برده [...]
و تو خود حديث مفصل بخوان ار اين مجمل. انواع همايشها و كنفرانسها و سمينارها و اردوها كه كتاب دا را فلّهاي خريدند و از كيسه بيت المال، اين «روضه رضواني»(۳) را حاتمبخشي كردند و به حاضران در مراسم هديه دادند و اصناف متنوع ارگانها و نهادهاي دولتي و خصولتي كه بودجه قانوني خريد كتاب داشتند و در مقياس وسيع آن را صرف خريد اين كتاب كردند. [....]
حال ميگويم ما با اين روايت، كاري كرديم كه يك اثر صددرصد حاكميتي و دولتي و سفارشي جلوه كرد. در حالي كه دا بيشك راه خودش را ميگشود و براي فروش رفتن و مخاطب يافتن بينياز از اين همه تشبثات بود؛ اگرچه تشبثات مذبوحانهاي نبودند و بالاخره كتاب را ركورددار صد چاپ در يك سال كردند ولي ...بگذريم."
ما هم بهتر است بگذریم البته به دلایلی غیرقابل انتشار.
من گاهی در جلسه ی دفاع پایان نامه هایی حاضر می شوم که ظن قوی دارم استادان داور پایانش چنین چیزهایی می گویند: "این پایان نامه قابل دفاع نیست" یا "این نوع نوشتن توهین آمیز است". با قصد شنیدن انواع کاستی های ممکن الوقوع در یک نوشته ی علمی. این پست هم از این جهت ارزشمند است.
حذفمنم موندم اصلا شما چرا کاوه رو جدی می گیرید؟!!
حذفبا مرتیکه موافقم. ضمن اینکه کتاب دا به کاروانهای حج هم مجانی داده میشد (یا شاید هنوز هم میشود.) این کتاب هم شاید میان تورهای لبنان و سوریه توزیع شود.
پاسخحذفدکتر، این پستها خیلی مفیدند. من تصور میکردم حواسم به این اشتباهات هست، اما موقع نوشتن پایاننامه، در توضیح پرسش گشودهی مور نوشتم: «مور به زیبایی نشان میدهد که...»
پاسخحذفو ای داد بر من
درست است که کشور اسرائیل ظالم است. ولی این فقط یک قسمت ماجراست. در مورد اسرائیل ایرانیها درک خیلی خوبی ندارند. هولوکاست که از دید مسئولین ایرانی یک واقعه تاریخی هست مولفهی اصلی شخصیت نزآد یهودی است. دین یهودیت و اسرائیل به مراتب از اهمیت پایینتری برخوردارند. این احساس در امان نبودن و ناتوانی در روان یهودیان به شدت حک شده، اینکه میشود همهشان را اعم از زن و بچه گرفت و زیر خاک کرد به صرف اینکه از نٰژاد یهودی هستند و کاری از دستشان برنمیآید. وقتی یهودیان میگویند هرگز اجازه نمیدهند هولوکاست تکرار شود شوخی ندارند. سر تامین امنیت خودشان نیز به هیچ کس اعتماد نمیکنند. رفتار اعراب در طول دهههای گذشته حس عدم احساس امینت نسبت به مسلمانها را در بینشان ایجاد کرده و حق هم دارند چنین احساس عدم امنیتی داشته باشند. خشونت شدید رژیم اسرائیل علیه فلسطینیان و علت حمایت مردمش از این سیاستها زیر این احساس عدم امنیت نهفته است.
پاسخحذفشاید نزدیکترین رویداد مشابهی که برای روان ایرانی بشود پیدا کرد حمله مغول باشد با این تفاوت که نازیها یهودیان را به صرف اینکه از نژاد یهودی بودند میکشتند و اینکه هولوکاست فقط یک نسل با ما فاصله دارد. اینکه گفته میشود هولوکاست رویداد تاریخی بود مثل این است که گفته شود سرنگونی هواپیمای مسافربری ایرانایر توسط آمریکا یک رویداد تاریخی بود.