Je suis Jacques, et je m'appelle
«Jacques».
۱۳۹۲ خرداد ۲۷, دوشنبه
۱۳۹۲ خرداد ۲۵, شنبه
۱۳۹۲ خرداد ۲۰, دوشنبه
چرا رأی میدهم
برای من که در ایران زندگی میکنم عملاً مهم است که چه کسی رئیسجمهور میشود. فرقِ عملی—فرقِ ملموس در زندگیِ روزمره—دارد که کسی که رئیسجمهور میشود هدفِ اعلامشدهاش اصلاحِ وضعِ اقتصاد باشد یا احیای گفتمانِ انقلابِ اسلامی؛ فرق دارد که بگوید باید با قدرتهای بزرگِ خارجی تنشزدایی/تخاصمزدایی کنیم یا چیزهایی بگوید که با این حرف سازگار نیست؛ فرق دارد که در مناظره گفته باشد باید فضا را بازتر کرد و فیلترینگ و برخورد با شهروندانِ بینندهی شبکههای تلویزیونیِ ماهوارهای را ملایمتر کرد یا اینکه با لحن و منطقِ کتابهای درسیِ راهنماییِ سی سال پیش گفته باشد که البته باید برخورد کرد با کسانی که ایمانِ ایرانیان و بنیانِ خانواده را هدف گرفتهاند. اگر گمان میکنیم که اصولاً همیشه کاندیداها کمابیش یکی هستند و فرقِ عملیای ندارد که کدامشان رئیسجمهور شوند خوب است تصور کنیم که در سالِ هشتادوچهار چه میشد اگر آقای معین یا آقای هاشمیرفسنجانی یا حتی آقای لاریجانی یا اصلاً هر کدام از کاندیداهای پیروزنشدهی آن سال رئیسجمهور میشد، و تصورمان را مقایسه کنیم با وضعِ مملکت در دورهی آقای احمدینژاد.
شباهتهایی بین یکی از کاندیداهای محترم و آقای احمدینژادِ هشت سال پیش میبینم، و این مرا دقیقاً میترسانَد از اینکه آن کاندیدای محترم رئیسجمهور بشود... کسانی هستند که به ضرسِ قاطع میگویند نظامِ جمهوری اسلامی اجازه نخواهد داد کسِ دیگری رئیسجمهور بشود. من این نظریه را قبول ندارم، و معتقدم که در نظرِ نظامْ ریاستِ هیچیک از آقایانِ احرازصلاحیتشده خطرناک نیست—و گر نه صلاحیتشان را تأیید نمیکرد: نظام نشان داده است که، در موضوعِ راهدادنِ افراد به مسابقه، در رودربایستیِ کسی نمیمانَد و از افکارِ عمومی هم اندیشه نمیکند. به نظرم دوستانی که به نظریهی خودشان-هر-که-را-بخواهند-رئیسجمهور-میکنند معتقدند خوب است کمی هم احتمال بدهند که اشتباه میکنند. (دیدهام که کسی نوشته که احتمالِ مؤثربودنِ رأی ما "یک صدم درصد" [یعنی 0.0001] هم نیست، و اصلاً "عقلا محال" است که حکومت بخواهد کسِ دیگری رئیسجمهور بشود. شخصاً ترجیح میدهم محتاطانهتر حرف بزنم.) در بدترین حالت، رأیدادنِ من به آقای روحانی—یا آقای عارف—اتلافِ وقت خواهد بود؛ اما به نظرِ من این اتلافِ احتمالیِ وقت ضررش بسیار کمتر خواهد بود از ضررِ ریاستِ آن کاندیدای محترمِ شبیه به آقای احمدینژاد بر قوهی مجریه.
این به نظرِ من حرفِ نامربوطی است که: هر که را بخواهند برنده اعلام میکنند و لذا رأیدادنِ ما فقط آمارِ رأیدهندگان را بالا میبرَد. درست باشد یا غلط، بیربط است چرا که اگر نظام اهلِ تقلبکردن باشد، رأی هم ندهیم آمار را هر قدر بخواهد اعلام میکند.
این هم به نظرِ من تصمیمِ بجایی نیست که روی برگهی رأی اسمِ کسی را بنویسیم که رسماً جزوِ کاندیداها نیست: فایدهی احتمالیاش (اینکه به جایی گزارش بشود که مجموعاً روی فلان تعداد برگِ رأی نامِ آقای موسوی نوشته شده؟) به نظرِ من به اتلافِ رأیی نمیارزد که میتوانست شمرده شود و احتمالاً تأثیری بگذارد. سادهاندیشانهبودن به کنار، به نظرم این ایده حتی میتواند نامعقول باشد: از قضا، برخی از کسانی که از این ایده حمایت میکنند بهجدّ معتقدند که در انتخاباتِ چهار سال پیش وسیعاً تقلب شده است. به نظرم غریب است که کسی که معتقد است حکومت اهلِ تقلب در انتخابات است امیدوار باشد که حکومت تغییری در رفتارش ایجاد بشود وقتی که ببیند روی تعدادِ زیادی برگِ رأی اسمِ آقای موسوی نوشته شده—مطابقِ نظرِ معتقدان به نظریهی تقلب، حکومت یک بار واقعاً دیده که اکثریتی از آراء از آنِ آقای موسوی بوده و این باعت نشده کارِ دمکراتیکِ امانتدارانه را انجام بدهد؛ حالا قاعدتاًِ دیدنِ نامِ آقای موسوی روی برگهها باعث نمیشود که حکومتْ توبه کند یا متنبه بشود یا بترسد.
وقتی—به هر دلیلی—از نتیجهی اعلامشدهی انتخاباتِ قبلیِ ریاستجمهوری سرخورده شدهایم یا اصلاً با سازوکارِ فعلیِ انتخابات موافق نیستیم، آسانترین کار قهرکردن است. به نظرم اقتضای عقلانیت این است که از هر فرصتی استفاده کنیم و سعی کنیم اوضاع بهتر شود، یا دستکم بدتر نشود.
اشتراک در:
پستها (Atom)