۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه
در بابِ اینکه خوب است گاهی به اطرافِ بخشِ منقول هم نگاه کرده باشیم
میخواهد به من امید بدهد. در آخرِ نامهاش نوشته است: ٲلیسَ الصبحُ بقریب؟.
ممنون. ولی، خواهرِ من، یادت هست که در این صبحی که نزدیک است (هود، ۸۱)، قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ عذابِ قومِ لوط!
۱۳۹۰ بهمن ۳, دوشنبه
در انتخاباتِ مجلس شرکت میکنم
من در ایران زندگی میکنم و قرار است که در اینجا حرفهای رسمیِ مسؤولانِ رسمیِ قوهی قضائیهی جمهوری اسلامی ایران نافذ باشد. وقتی که مشاورِ قضائیِ دادستانِ کلِّ کشور اعلام میکند که "انتشار هرگونه محتوا با هدف ترغیب و تشویق مردم به تحریم و یا کاهش مشارکت در انتخابات" جرم است، انگیزهام برای انتشارِ مطلبی به نفعِ شرکت در انتخابات کم میشود: به نظرم نامنصفانه است که استدلالهایم به نفعِ ایدهای را منتشر کنم که انتشارِ استدلالی به ضررش جرم است. (بگذریم از اینکه مستندهای آقای مشاور—بندهای سوم و هشتمِ مادهی شصتوششِ قانونِ انتخاباتِ مجلس شورای اسلامی، و مادهی چهلوششمِ آییننامهی اجراییی آن—به نظرِ من بهوضوح به تبلیغ له یا علیهِ اصلِ شرکت در انتخابات ربطی ندارد. و این فقط مربوط میشود به اینکه، تا جایی که من میفهمم، جرمبودنِ تبلیغ بر ضدِ انتخاباتْ توجیهِ قانونی ندارد؛ موضوعِ عمیقتر این است که، فارغ از این یا آن قانون، گمان نمیکنم عقلِ سلیم بپذیرد که چیزی از جنسِ تبلیغ بر ضدِ شرکت در انتخابات را بشود جرم اعلام کرد.)
با این حال، به نظرم در اینکه افرادِ بیشتری در انتخاباتِ مجلس شورای اسلامی رأی بدهند خیری هست که بر نامطلوببودنِ وضعیتی که مختصراً شرح دادم میچربد. سعی میکنم به نفعِ شرکت در انتخابات استدلال کنم، و روشام عمدتاً نقدِ استدلالهایی بر ضدِ شرکت در انتخابات است. در اینجا با استدلالهایی سروکار دارم که ناظر به نتایجِ عینیِ کمابیش محاسبهپذیری است که شرکت در انتخابات برای کشور خواهد داشت، نه اینکه رأیدادن چه هزینهی عاطفیای برای رأیدهنده دارد—اگر کسی نمیخواهد در انتخابات شرکت کند چون در خیابان کتک خورده یا چون برخی عزیزاناش (احتمالاً بهناحق) زندان بودهاند و از این قبیل، چنین کسی مخاطبِ بحثِ من نیست. سعی میکنم از تمثیل و استعاره هم پرهیز کنم.
اینها که ذکر خواهم کرد بعضی از دلیلهایی است که مخالفانِ نظامِ جمهوریِ اسلامی برای رأیندادن اقامه میکنند—قابلِ تصور است که کسی با جمهوریِ اسلامی موافق باشد و دلیلهایی برای رأیندادن داشته باشد؛ دلیلهای احتمالیِ چنین شخصی موضوعِ بحثِ من نیست. سعی میکنم استدلال کنم که حتی برای کسی که با نظامِ فعلی موافق نیست (و حتی اصلاً سکولار است) رفتارِ عقلانی این است که در انتخابات شرکت کند. متذکر هستم که احتمالاً همهی حرفهایم در دفاع از شرکت در انتخابات را در همهی دورههای قبلی هم میشد گفت، و لذا علیالاصول حرفِ تازهای ندارم.
اول. رأی نمیدهم چون رهبرانِ جنبشِ سبز گفتهاند انتخابات را تحریم کنیم.
دستکم در حیطهی تصمیمگیری برای چیزی از جنسِ رأیدادن، این نوع استدلالْ موافقِ سلیقهی من نیست (و حدس میزنم با حرفهای کسی هم سازگار نباشد که خود را متعلق به جنبشی میداند که قرار بوده است سر نداشته باشد). اما، در هر صورت، گمان نمیکنم که کسی معتقد باشد که مثلاً خداوند به آقای کروبی وحی نازل کرده باشد و نهی کرده باشد از شرکت در انتخابات بدونِ اینکه حکمتِ تحریم را روشن کرده باشد. اینجا، به نظرِ من، حیطهی تعبد نیست؛ جای تعقل است. اگر کسانی که به تحریم دعوت میکنند دلیلشان یکی از دلیلهایی است که ذیلاً بررسی میکنم، در این صورت به نظرم دلیلشان متقاعدکننده نیست. و اگر دلیلشان چیزِ دیگری است، شاید خوب باشد که توضیح بدهند.
دوم. صافیهای مختلفْ هر کسی را که احتمال برود رفتارِ اصلاحطلبانه یا مستقلی داشته باشد حذف کرده یا حذف خواهند کرد؛ پس من به هر کس که رأی بدهم در تصمیماتِ مجلس اثری نخواهد داشت. غیر از این، خودِ نهادِ قانونگذاری هم ضعیف شده است و به فرض هم که تصمیمی بگیرد که با میلِ من هماهنگ باشد، شورای نگهبان یا حکمِ حکومتی مانع از قانونشدن و اجرایش خواهد شد.
به نظر میرسد که مفروضاتِ این استدلالْ شدیدتر از واقع است. باید منتظر ماند و دید که نهایتاً صلاحیتِ چه کسانی تأیید خواهد شد—مثلاً باید دید که آیا شورای نگهبان صلاحیتِ آقای علی مطهری را تأیید میکند یا نه (هیأتهای نظارت که ابتدائاً صلاحیتِ ایشان را رد کرده بودند ظاهراً تغییرِ نظر دادهاند). در هر صورت، به نظرم حتی با این فرض که صلاحیتِ همهی مشاهیر رد شود باز میتوانم از بینِ تأییدشدگانْ کسانی را انتخاب کنم که احتمال بدهم با مواضعِ من سازگارتر خواهند بود—یا دستکم تابلویی نداشته باشند که نشان دهد با همهی نظرهای من مخالفاند. و حتی در بینِ نمایندگانی که خیلی از مواضعشان با من مخالف است، فرق هست بینِ نمایندهای که سعی میکند وزیری را بابتِ خلافگویی در موردِ مدرکاش استیضاح کند و بر کارِ رئیسِ دولت نظارت کند، و نمایندهای که چنین نمیکند.
اما شاید از این مهمتر این است که تصمیماتِ مجلس منحصر به چیزهایی نیست که میشود "سیاسی" خواندشان. مجلس دربارهی بودجه و قوانینِ غیرسیاسی هم تصمیم میگیرد، و البته که برای این امور بهتر است کسانی در مجلس باشند که، در بینِ انتخابهای عملاًممکن، صالحتریناند. حکمِ حکومتی هم بعید است که مثلاً در موردِ الزامِ دولت به تأمینِ بودجهی متروی تهران وارد شود.
نمایندهی هر شهر قرار است که، از جمله، تأمینکنندهی منافعِ حوزهیِ موکلاش باشد. (برای همین است که انتخاباتِ مجلس، بر خلافِ انتخاباتِ ریاستِ جمهوری، ناحیهای است و کسانی که در خارج از کشور هستند نمیتوانند رأی بدهند.) به نظرم روشن است که، علیالخصوص در شهرهای کوچک، مهم است که نماینده را مردم بشناسند و نماینده هم شهر و مشکلاتاش را بشناسد. با تحریمِ انتخابات، بسا که مردم ( ِ شهرهای کوچک) شهرشان را از امکاناتی محروم کنند. مشابهاً، به نظرِ من بسیار مفید است که کسانی در مجلس باشند که شهرتی دارند در دفاع از حقوقِ کارگران، مثلِ آقای علیرضا محجوب.
سوم. حکومت تقلب میکند: صرفِ نظر از اینکه من به چه کاندیدایی رأی بدهم، هر کس را که بخواهد واردِ مجلس میکند. پس رأیدادن غیرعقلانی است.
احتمالاً کسی که نگرانِ تقلب است بخشی از شواهدش را از ماجراهای انتخاباتِ سالِ هشتادوهشت میآورَد. من معتقد نیستم که در انتخاباتِ قبلی تقلب شده است، و قبلاً سعی کردهام توضیح بدهم که شواهدِ ادعایی به نظرِ من کافی نیست؛ اما موضعمان دربارهی مناقشهی بعد از انتخاباتِ قبلی نقشِ مهمی در بحثِ اصلی ندارد: حتی بیایید فرض کنیم که در انتخاباتِ قبلی به طرزِ نتیجهعوضکنی تقلب شده است، و فرض کنیم که، بنا بر این، حکومت نشان داده است که قادر و مایل است تقلب کند. با این حال، گمان نمیکنم معقول باشد گفتنِ اینکه مطمئن هستیم که حکومت در موردِ تکتکِ کاندیداهای مجلس تقلب میکند. احتمالِ ضعیفی هم اگر باشد که رأی من در موردِ بعضی کاندیداها مؤثر باشد، به نظرم کارِ عاقلانه این است که رأی بدهم—اگر رأی من بیتأثیر باشد، چیزی که به هدر رفته خواهد بود انرژیای است که صرف کردهام که یک روزِ جمعه از خانه بروم تا صندوقِ رأی و مدتی در صفِ بایستم [یک ضررِ ادعاییِ شرکت در انتخاباتِ تقلبآلود را چند سطر پایینتر بررسی خواهم کرد]؛ این ضررِ احتمالی آیا وزنِ زیادی دارد در مقابلِ اینکه چهار سال پارلمانی داشته باشیم که میشد برای بهترکردناش سعی کرد؟
چهارم. تحریم کنیم، چرا که نظامِ جمهوری اسلامی میتواند از زیادبودنِ تعدادِ رأیدهندگانْ بهربرداریِ سیاسی کند و خودش را مردمی نشان بدهد.
سؤال: بیایید فرض کنیم گروهِ بزرگی از مردم انتخابات را تحریم کنند؛ در این صورت آیا نظامِ جمهوری اسلامی اعلام خواهد کرد که مردمی نیست یا کمتر از قبل مردمی است؟ یا آیا معقول است تصور کنیم که، بعد از تحریمِ فراگیر، در رفتارِ جمهوری اسلامی تغییری ایجاد خواهد شد؟ گمان نمیکنم کسی که به صحتِ استدلالِ چهارم معتقد باشد به این سؤالها جوابِ مثبت بدهد.
نکتهی جالبتر در موردِ استدلالِ چهارم ناسازگاریاش با استدلالِ سوم است (البته ادعا نمیکنم که تعدادِ زیادی از موافقانِ تحریمْ هر دوی این استدلالها را عرضه میکنند). به نظرم نامعقول است که اولاً اصرار داشته باشیم که در انتخابات تقلب میشود و ثانیاً بگوییم که نباید شرکت کنیم چرا که شرکتِ ما آمارِ رأیدهندگان را بالا میبرَد: اگر حکومت اهلِ تقلب باشد و حکومت معتقد باشد که بالابودنِ تعدادِ رأیدهندگان به نفعاش است، در این صورت چندان دور از انتظار نخواهد بود که در هر صورت آمار را بالا اعلام کند—از این حیث، شرکتنکردن فایدهای نخواهد داشت.
***
متأسفانه یادم نیست چه کسی—شاید پیش از انتخاباتِ نهمِ ریاستِ جمهوری—گفته بود که در انتخابات شرکت میکند حتی اگر امر دائر باشد بینِ انتخابِ آقایان حسین اللهکرم و مسعود دهنمکی. (گویندهی آن مطلب قاعدتاً هر دوی این آقایان را سخت ناخوش میداشت.) بعید است که، تا جایی که به اجرای وظایفِ نمایندگی در مجلس مربوط میشود، هیچ دو نفری کاملاً یکسان باشند؛ همیشه میشود به کسی که گمان میکنیم مجموعاً بهترین است—بهترین از بینِ امکاناتِ موجود—رأی داد. قرار نیست همیشه به کسی رأی بدهم که دوستاش دارم؛ به کسی رأی میدهم که گمان میکنم با انتخابشدناش وضعِ آینده بهتر خواهد بود. شخصاً در انتخاباتی در دههی هفتاد فردِ خاصی را در نظر داشتم و یک هدفِ مهمام این بود که او واردِ مجلس نشود (و برای همین بود که برایم خیلی مهم نبود نفراتِ بیستوششم تا سیام در برگهام چه کسانی باشند)؛ چند سال بعد به همان شخص رأی دادم چون معتقد بودم که برندهشدنِ رقیباش شدیداً نامطلوب خواهد بود. چندان همدردی نمیکنم با کسانی که امروز از وضعِ فعلی مینالند و آن روز رأی ندادند.
پینوشت. نقدهایی بر این مطلب: نوشتهی آقای ساجد طیبی، نوشتهی آقای آرمان امیری.
به بخشی از نوشتهی دوم در ذیلِ همان مطلب جواب دادهام. شاید مضمونِ این بخش از جواب را میبایست در مقدمهی همین متن میآوردم: "تصورِ من این است که در نبودِ دلیلهای محکم برای شرکتنکردن، اصل بر شرکت در انتخابات است. برای همین است که معتقدم اگر کسی دلیلهای عرضهشده برای تحریم را رد کند، این ردکردنْ دلیلِ کافی خواهد بود برای شرکت."
پینوشتِ دوم. یادداشتی در ذیلِ مطلبِ ساجد نوشتهام. ساجد از جمله پرسیده بود: "فرض کنیم مسئولین جمهوری اسلامی اعلام کنند به کلی نیازی به انتخابات به شکلِ فعلیاش نمیبینند و قصد دارند از این پس با دعوت از جمعی از نخبگان از آنها بخواهند افرادی را برای تشکیل مجلس انتخاب/معرفی کنند. اگر از تو هم دعوت شود که افرادِ موردِ نظرت را برای تشکیلِ چنین مجلسی معرفی کنی، آیا این دعوت را میپذیری؟" جوابِ من به این سؤال: بله، میپذیرم (گرچه معتقدم که مسؤولان کارِ بسیار بدی میکنند اگر چنان کنند، و معتقدم چیزی که به آن شکل انتخاب شود چیزی از جنسِ پارلمان نخواهد بود).
۱۳۹۰ دی ۲۸, چهارشنبه
دلتنگیِ تصویرساز
در اقدسیه راه میرود. الآن عجیب به نظر میآید که زمانی بوده باشد که دوستِ خیلی نزدیک نبوده باشیم؛ ولی امرِ واقع این است که در این روزِ بخصوص—احتمالاً قبل از نیمهی زمستانِ هشتادوچهار—گرچه همدیگر را میشناختیم، هنوز ملاقات نکرده بودیم.
آیپاد در گوشاش است. نمیدانم چه گوش میکند—شاید ستینگ.
به جای خشکی که میرسد این را مینویسد:
مویم برای چه نمناک شود؟ روحم چرا لطیف؟ باران... آه! بله باران!
آیپاد در گوشاش است. نمیدانم چه گوش میکند—شاید ستینگ.
به جای خشکی که میرسد این را مینویسد:
مویم برای چه نمناک شود؟ روحم چرا لطیف؟ باران... آه! بله باران!
۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه
توصیهای قدیمی
نپرسید چیزی را که محتمل میدانید پاسخاش را تاب نمیآورید شنیدن.
پینوشت. المائده، ۱۰۱.
۱۳۹۰ دی ۱۸, یکشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)