۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

شبِ سوررئالیست: سردردِ معشوق



نورِ زیادِ اتاق اذیت‌ام می‌کرد. پرده را کنار زدم تا کمی تاریکی بیاید تو.



۷ نظر:

  1. من فقط عاشق اينم حرف قلبتو بدونم
    الكي بگم جدا شيم توبگي كه نمي‌تونم

    من فقط عاشق اينم بگي‌از همه بيزاري
    دو‌سه‌روزپيدام‌نشه‌تا ببينم‌چه‌حالي داري!
    من فقط عاشق اينم...!

    پاسخ دادنحذف
  2. این را هشتاد و یکمین نظر مبنی بر دوست داشتنی بودن ِ این پست بدانید/بخوانید/ببینید. هشتاد نفر ِ قبلی حال نداشتند بنویسند وگر نه نظرشان همین بوده!:پی

    همین...

    پایان! :)

    پاسخ دادنحذف
  3. شاید هم جمله ای برای توصیف احساس خوبشون پیدا نکرده باشند.
    دوست داشتنی و لطیف بود ... انقدر لطیف که آدم می ترسید به عمق معنی اش فکر کنه ...

    پاسخ دادنحذف
  4. ما هشتاد نفر قبلي هستيم و اگر حرفي داشتيم مثل فاطمه خانم ميگفتيم لطفا ما هشتاد نفر رو يكجا آناليز نكنيد!

    پاسخ دادنحذف
  5. به ناشناس:
    شما را در هشتاد نفر اصلا حساب نکرده بودم!شرمنده! :پی
    تحلیل هم چشم!حق با شماست! شما را یک جا تحلیل نمی کنیم! ولی باور بفرمایید قبلش هم نمی کردیم!ما با همان هشتاد نفر ِ خودمان کار داریم(من و نغمه). به حریم ِ نظر ِ شما وارد نمی شویم!نگران نباشید دوست ِ عزیز! ;)

    پاسخ دادنحذف
  6. به به! همه چی آرومه، شماها همه هم خوشبختین، ....

    پاسخ دادنحذف
  7. حالا که فکرشو می کنم می بینم اوج خوشبختی تو این پست حس می شه ...

    پاسخ دادنحذف